در باره سرگذشت زمین:
دانشمندان قدیمی فکر می کردند که کل قاره ها در ابتدا یک قاره بو دند که نام آن پانگه آ بود روزی قاری پانگه آ شکافی بر داشت که این شکاف این قاره را به دو قسمت تقسیم کرد که نام یک قسمت لورازیا ونام قسمت دیگر گوندوانا بود که دریای میان این دو قاره تتیس نام گرفت و در آن زمان بزرگترین اقیانوس پانتالاسا نام داشت بعد ها این دو قاره شکافته و هر یک به قاره های دیگری تجزیه شدند پایان مقدمه

از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی ,
عمومی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ر این گزارش کوتاه، خبر چند منبع کهن تاریخی را در باره شهادت امام حسین علیه السلام که پس از همه یاران و جوانان اهل بیتاش به شهادت رسید، مرور می کنیم.
زمانى که تمامى یاران و اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، دشمن قصد کشتن آن حضرت را کرد. تا این لحظه، کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روى، بسیارى از کوفیان مایل نبودند قاتل آن حضرت شناخته شوند. این بود که نوبت به سنان دیوانه و شمر کثیف و خولی بدذات رسید.
چند گزارش را در این باره نقل می کنیم:
ابن سعد می گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردى نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حُصَین بن نُمَیر تیرى رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جارى شد. آن حضرت با دست خونها را پاک مىکرد و در همان حال خدا را ستایش مىکرد. (ویحمدالله). آن گاه به سوى فرات به راه افتاد. مردى از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسى پیدا کند. گروهى میان ایشان و آب ایستادند، در حالى که امام در برابرشان ایستاده بود و در باره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگى بمیران. آن مرد ابانى، تیرى به سوى امام رها کرد که به دهان حضرت خورده، خون آلود شد. آن مرد اندکى بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب مىخورد باز احساس تشنگى مىکرد تا آن که مرد.(طبری: 5 / 450).
بلاذرى همین نقل را در باره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می افزاید: امام حسین علیه السلام سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّى أشکو إلیک ما یفعل بى.(انساب الاشراف: 3 /201).
ابن سعد مىافزاید: زمانى که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمىآمد مگر آن که باز مىگشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاعتر از وى نبود و حسین بن على چون یک جنگجوى شجاع با آنان مىجنگید، [او در حالی که عمامه مشکی بر سر داشت و موهای خود را نیز رنگ سیاه زده بود، چون یک جنگجوی شجاع می جنگید: ترجمة الامام الحسین: 73] بر هر طرف یورش مىبرد، و افراد مانند بزى از برابر شیر مىگریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مىنویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمىکرد. (دینورى می نویسد: در این وقت امام حسین علیه السلام نشسته بود و اگر مىخواستند مىتوانستند، او را بکشند جز این که هر قبیلهاى بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند: اخبار الطوال: 258) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسینعلیه السلام نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، او نقش بر زمینش کرد. آن گاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربهاى بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزهاش را در سینه امام حسین علیه السلام فرو کرد. در این وقت بود که امام روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین علیه السلام را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(ترجمة الامام الحسین: 75).
وى در جاى دیگرى مىنویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین علیه السلام را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(همان، 75، انساب الاشراف: 3/218)
شیخ مفید می نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهاى بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن گاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند.(ارشاد: 2/112)
ابن سعد می افزاید: زخمهاى بدن امام حسینعلیه السلام را که شمارش کردند، سی و سه مورد بود، در حالى که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگى در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مىنویسد: وقتى امام حسینعلیه السلام به شهادت رسید، شمشیر او را قلانس نَهشلى و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودى برد. لباس (سِروال [ شلوار ] و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمى، و قیس بن اشعث بن قیس کندى برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه مىگفتند! نعلین امام را اسود بن خالد اودى، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندى، برداشتند.
بلاذرى خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام را چنین مىنویسد: وقتى اجازه استفاده از آب فرات را به امام نداده و تیر به دهان مبارکشان زدند، (و در خبر دینورى باز تیرى به گردن ایشان زدند که امام آن را بیرون کشید)(اخبار الطوال: 258) شمر همراه ده نفر از کوفیان به سوى محل استقرار خیمه و خرگاه امام آمد. امام بدان سوى رفت، اما آنان میان وى و خیمهگاه فاصله انداختند. امام فرمود: إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا فى أمر دنیاکم احرارا. اگر دین ندارید، در دنیاى خویش آزاد مرد باشید؛ و مانع از تعرّض لئیمان و سفیهان خود از اهل و خاندان من شوید. شمر گفت: اى پسر فاطمه! این سخنت را مىپذیرم. آن گاه با پیاده نظام بر امامحسین علیه السلام حمله کرد که در میان آنان ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفى، خولى بن یزید اصبحى، قشعم بن عمرو جعفى - کسى که از على علیه السلام کناره گرفته بود - صالح بن وهب یَزَنى، و سنان بن اَنَس نخعى بودند. شمر آنان را تحریض بر کشتن امام حسین علیه السلام مىکرد. ابتدا از ابوالجنوب خواست تا حمله برد. او گفت: چرا خودت نمىروى؟ شمر خشمگین گفت: به من چنین مىگویى؟ ابوالجنوب گفت: مىخواهم نوک نیزهام را در چشم تو فرو کنم. شمر از برابر او کنار رفت، چرا که ابوالجنوب مردى شجاع بود. آن گاه شمر همراه پنجاه نفر از پیاده نظام بر امام یورش برد. حسین از هر طرف به سوى آنان مىتاخت و جمعیت آنان را می شکافت تا آن که او را محاصره کردند. باز با آنان مىجنگید تا آنان را از خود دور کرد.
در این وقت، بحر [یا: أبجر] بن کعب بن عبیدالله بر امام حمله برد. وقتى با شمشیر بالاى سر امام رسید، بچهاى از بچههایى که همراه امام حسینعلیه السلام بود نزدیک آمد که امام حسین علیه السلام او را به بغل گرفت. این بچه به بحر گفت: اى فرزند خبیثه! عموى مرا مىکشى؟ آن مرد ملعون شمشیر خود را فرود آورد و بچه که دستش را بالا گرفته بود، دستش قطع شده به پوستى آویزان شد. امام حسین علیه السلام همچنان به این سوى آن سوى مىتاخت، در حالى که لباسى پوستین به تن داشت و عمامهاى بر سر. مردم نیز که او شجاع مىیافتند، مانند بزى از برابر [ گرگ ] شیر مىگریختند.
مدتى بدینسان گذشت و هر مردى که براى کشتن حسین به او روى مىآورد، از کشتن آن حضرت صرف نظر مىکرد؛ چرا که نمىخواست قتل او را بر عهده گیرد.
در این وقت مردى که او را مالک بن بشیر کندى مىگفتند - و فردى جسور بوده و اقدام بر این امر برایش مهم نبود - نزد امام آمد و شمشیرى بر سر آن حضرت زد، به طورى که برُنسى که بر سر امام بود، نیمه شد، شمشیر به سر رسید و خون جارى گردید؛ در آن حال بُرنس حضرت خونآلود شد. امام برنس را کنارى انداخت و کلاهخودى بر سر گذاشت و در حق آن مرد نفرین کرد. (لا أکلتَ و لا شربتَ و حَشَرَک الله مع الظالمین). مرد کِندى، بُرنس را برداشت و گویند که تا آخر عمر فقیر ماند و دستش شل بود.
در این وقت زینبعلیها السلام خطاب به عمر سعد گفت: اى عمر! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه مىکنى؟ عمر سعد به گریه افتاد و رویش را برگرداند.
شمر در میان مردم فریاد زد: شما را چه شده است که بىتفاوت در برابر این مرد ایستادهاید؟ منتظر چه هستید؟ مادرتان در عزایتان بگرید، او را بکشید. آن گاه همه حاضران از اطراف یورش بردند و زرعة بن شریک تمیمى ضربتى بر بازوى چپ امام زد و ضربهاى دیگر بر گردن آن حضرت. آنگاه از اطراف امام دور شدند، در حالى که امام حسین علیه السلام با صورت روى زمین افتاده بود.
در این وقت، سنان بن انس بن عمرو نخعى آمد و نیزهاى بر آن حضرت زد. آنگاه سنان به خولى بن یزید گفت: سرش را جدا کن. خولى خواست چنین کند، احساس ضعف کرده، دستش لرزید. سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند. خودش از اسب پایین آمد و سر امام حسین علیه السلام را جدا کرد. (دینورى مىنویسد: خولى رفت تا سر را جدا کند، دستش لرزید، برخاست. آنگاه برادرش شبل بن یزید آمد و سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرده به برادرش خولى داد.)(اخبار الطوال: 258)
حسین پیش از آن چندان شمشیر و نیزه خورده بود که جاى 33 طعنه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش بود. برخى گویند که خولى با اجازه سنان سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرد.(انساب: 3/202 - 204)
روایت ابن اعثم از شهادت امام حسین علیه السلام قدرى متفاوت با دیگران بوده و مطالبى در آن است که در مآخذ کهن دیگر نیامده است. امام پس از شهادت یاران و اهل بیت، عازم میدان مىشود. رجزى خواند و به معرفی خود و خاندانش پرداخت: ( أنا بن علىّ الخیر من آل هاشم / کفانى بهذا مفخر حین أفخر / و جدّى رسول اللّه أکرم من مشى / و نحن سراج اللّه فى الخلق أزهر / و فاطمة أُمّى سلالة أحمد / و عمّى یدعى ذا الجناحَیْن جعفر / و فینا کتاب اللّه أنزل صادقا / وفینا الهُدى و الوحى و الخیر یذکر / و نحنُ أمان الأرض للناس کلّهم / نصول بهذا فى الأنام و نفخر / و نحن وُلاة الحوض نسقى ولاتنا / بکأس رسول اللّه ما لیس ینکر / و شیعتنا فى النّاس أکرم شیعة / و مبغضنا یوم القیامة یخسر) تعابیرى که در این رجز آمده، گرچه مىتواند مربوط به آن زمان باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که بعدها سروده شده باشد و در واقع زبان حال باشد.
ابن اعثم مىافزاید: امام حسین علیه السلام مبارز طلبید. هر کسى که از چهرههاى سرشناس آمد، کشته شد. تا آن که شمر با قبیله بزرگى - قبیلة عظیمه - آمد. (این همان آمدن شمر همراه عدهاى از پیاده نظام است که در منابع دیگر آمده است) امام با آنان جنگید تا این که میان او و خیمهگاهش فاصله انداختند. امام حسینعلیه السلام به دشمن گفت: یا شیعة آل ابىسفیان! إن لمیکن لکم دین و کنتم لاتَخافون المعاد فکونوا أحرارًا فى دنیاکم. در خواست امام این بود که سپاه دشمن متعرض زنان و کودکان نشوند. شمر پذیرفت. بار دیگر بر امام حسینعلیه السلام حمله مىکردند و او مىجنگید. چند بار درخواست آب کرد؛ یک بار هم به سمت فرات رفت که مانع شدند. آنگاه ابوالجنوب جُعْفى تیرى به صورت امام زد که خون بر صورت و محاسن آن حضرت جارى گشت. آن حضرت سر بر آسمان بلند کرده نفرین کرد. آنگاه مانند شیرى خشمگین بر دشمن یورش برد و به هر کس مىرسید او را با شمشیر به روى زمین مىانداخت. تیرها بود که از هر طرف به سمت امام روان بود و به سینه او مىخورد. امام در همان حال سخن از روزى به میان مىآورد که خداوند انتقام او را از آنان بگیرد؛ آن گونه که میان خود آنان اختلاف افتاده، خونها ریخته شود و عذاب الهى بر آنان فرود آید.
شمر به یارانش می گفت: منتظر چه هستید؛ تیرها او را از نفس انداخته است. بر او یورش برید، مادرهایتان به عزایتان بنشیند. در این وقت از هر سوى حمله کردند به طورى که ضربات شمشیر او را از پاى درآورد. در این وقت زُرْعة بن شریک تمیمى ضربتى بر دست چپ آن حضرت زد. عمرو بن طلحه جعفى هم ضربت سختى - ضربة منکرة - بر گردن آن حضرت نواخت. سنان بن انس نیز تیرى به گردن آن حضرت زد و صالح بن وهب یَزَنى هم ضربتى بر پایین کمر آن حضرت فرود آورد. حضرت از اسب به زمین افتاد و روى زمین نشست. تیر را از گردنش درآورد و هرچه دستش پر از خون مىشد آن را به صورت و محاسن مىمالید و مىفرمود: هکذا حتى ألقى ربّى بِدَمى مغصوبا على حقّى. عمر بن سعد نزدیک آمد و به یارانش گفت: بروید و سرش را جدا کنید. نصر بن خرشبة الضبابى با پاى خود به امام زد، به طورى که آن حضرت از پشت روى زمین افتاد. نصر آمد و محاسن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: تو همان سگى هستى که من به خواب دیدم. آن مرد که خشمگین شده بود با شمشیر بر گلوى حسین مىزد و رجز مىخواند. عمر بن سعد خشمگین شد و به مردى گفت: از اسب فرود آى و سرش را جدا کن. در این وقت خولى بن یزید اصبحى آمد و سر حضرت را جدا کرد. اسود بن حنظله شمشیر حضرت را برداشت؛ جعفر بن وبر حضرمى لباس حضرت را گرفت. یحیى بن عمرو حرمى شلوار حضرت را برد. جابر بن زید ازدى عمامه آن حضرت برداشت و مالک بن بشر کندى زره را گرفت. در این وقت ابرى تاریک همه جا را گرفت و باد سرخى وزیدن آغاز کرد که در آن چشم چشم را نمىدید؛ به طورى که کوفیان تصور کردند عذاب نازل شده است. اندکى گذشت تا هوا آرام گرفت. اسب امام حسینعلیه السلام که از دست کوفیان گریخته بود، این بار آمد، سرش را در خون امام حسین علیه السلام گذاشت و برگشته به سمت خمیهگاه رفته، شیهه مىکشید.
وقتى خواهران حسین و دختران و اهل بیت نگاهشان به اسب افتاد که بدون صاحب آمده، شیون و فریادشان به آسمان رفت. دشمن آمد تا آن که خیمه را محاصره کرد. شمر گفت تا زیور و زینت زنان را از آنان بگیرند. آنان داخل خیمه شده هرچه بود بردند. حتى با پاره کردن گوشهاى ام کلثوم، گوشوارههاى او را برداشتند. آنگاه دشمن از خیمهگاه خارج شد و آن را آتش زد.(الفتوح: 213 - 220)
از حُمید بن مسلم ازدى نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت مىکردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسى به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسى چیزى از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزى پس نداد. عمر سعد عدهاى از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسى آسیب به آنان نرساند.(ارشاد: 2/112 - 113)
بلاذرى می ویسد: پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندى قطیفه امام را برداشت که او قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامى از بنىاود برداشت؛ شمشیرش را مردى از بنى نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمه گاه بود غارت کردند. بیشتر لباسها و حله را رحیل [!] بن زهیر جعفى و جریر بن مسعود حضرمى و اسید بن مالک حضرمى بردند. ابوالجنوب جعفى هم شترى را برده، بعدها از آن آب کشى مىکرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفههاى زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مىنویسد: مردى عراقى در حالى که گریه مىکرد لباس فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام را از او مىگرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه مىکنى؟ گفت: لباس دختر پیامبرصلى الله علیه وآله را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: مىترسم شخصى دیگرى آن را بگیرد!)(ترجمة الامام الحسین:78) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانى بود که ضربات شمشیر بر امام حسینعلیه السلام زد، پس از شهادت امام حسینعلیه السلام بخشى از لباس حضرت را برد.)(ارشاد: 2/111) آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا براى پایمال کردن جسد امام حسین علیه السلام با اسب آماده شوند. دوازده نفر براى این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین علیه السلام را خورد کردند.(طبری: 5/454 - 455)
بلاذری گوید: برخى از پیران ما از اهل کوفه بر تلّى نشسته بودند، گریه مىکردند و گفتند: خدایا نصرتت را بر حسین فرود آر. من به آنان گفتم: یا أعداء الله! ألا تنزلون فتنصرونه؟ اى دشمنان خدا! آیا از این تپه پایین نمىروید و یاریش کنید؟ (انساب الاشراف: 3/225)

از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
عمومی ,
مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 465
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
۰۱ فروردین ۱۳۹۱
باز هم به سال نو رسیدیم و این یعنی توانستیم گردش دوران و بازی عجیب روزگار را بببینیم. یعنی اتفاقات بزرگی که گذشت را نظاره گر بودیم. یعنی اقبال این را داشتیم که زیبایی ها را ببینیم همانگونه که تلخی ها و زشتی ها را فراموش می کردیم. یعنی یک سال دیگر هم در کنار هم بودیم.

سال 90 ؛ سال اتفاقات خوب و بد . . .
و اما سال 90 چگونه گذشت؟ اجازه دهید در اینجا فارغ از هرگونه صحبت خودرویی، مروری اجمالی بر سالی که گذشت داشته باشیم؛ مروری که البته بیشتر رنگوبوی فرهنگی، هنری و ورزشی به خود گرفته! سال نود برای ما هم با اتفاقات خوب همراه بود و هم خاطرات تلخ و ناگوار با خود داشت.
به یاد آنهایی که دیگر نیستند . . .
سال نود، سال رضا صفدری گوینده رادیو و مجری با شور و نشاط تلویزیون بود؛ روحش شاد که کلام آغازینش غالبا این جمله بود: به نام آنکه تپش قلبش، نبض شقایقهای آبی است.
سال نود، سال ناصرخان حجازی بود؛ او که بارفتنش بغض سرخها را هم شکست تا به همه ثابت شود در بازی زندگی، رفاقت از رقابت جدا نیست.
سال نود، سال وحید جمشیدی بود؛ گروهبان یکم نیروی زمینی ارتش که دیگر او را با نام سرباز وطن میشناسند، سربازی که با دیدن خودرویی واژگون شده به کمک سرنشینان آن شتافت و سه نفر را از کام مرگ نجات داد اما نابهنگام خود درگیر حادثهای دیگر شد.
سال نود؛ سال نهنه علی بود؛ مادر شهید قربانعلی مهماندوست را میگوییم، مادری که بیش از سیسال خانهاش بر مزار فرزندش شهیدش بود تا آنکه به دیدارش رفت. در قطعه 24 از هرکسی بپرسید خانه کوچک او را میشناسد.
سال نود؛ سال حیدر صارمی بود؛ مردی که نیمقرن از زندگی خود را وقف رادیو، گویندگی و مدیریت دوبلاژ سیما کرد. یادش بخیر وقتیکه در نقش کاراگاه جانی دالر صحبت میکرد چه صدای پرطنینی داشت. برای اهالی رادیو، نوستالوژی در حمید صارمی خلاصه میشد.
سال نود؛ سال حاج بخشی بود؛ پیرمردی مهربانی که هیچگاه خاطرات فرزندان جنگ را از یاد نبرد. او نه به خاطر شعارهایش، برای صداقت گفتارش و انگیزه بالایی که برای دفاع از اهداف خود داشت، یادگار ماندگار شد.
سال نود؛ سال سیمین دانشور بود که همین چند هفته پیش از میان ما رفت. بانوی رمان ایران که یار و و یاور قلمهای نافذ جلال آلاحمد بود. محمدعلی جمالزاده با خواندن «سووشون» او گفته بود: دانشور کتابهایی بهتر از شوهرش نوشته. آثار جاوید او همیشه در قلب فرهنگ ادبی ما خواهد ماند.
و اما رویدادهای دیگر سال 90 . . .
سالی که گذشت، رویدادهای دیگری نیز داشت که حالوهوای خاص خود را میطلبند؛ برخی از اتفاقات عجیبوغریب سال 90 دستکمی از خبر ورود بیگانههای فضایی به زمین نداشتند! ما برخیها را میگوییم زحمت مابقی با شما . . .
سال نود؛ سالی بود که یک نفر توانست بار سنگین دوازده صفر را با یک 3 جابجا کند. بقول دوستان اگر همه دریاچه ارومیه را با شیر کاکائو هم پر میکردند، جذابتر از این نمیشد!
سال نود؛ سال تلاش تمام عیار کاپیتان شهبازی برای حفظ جان مسافران هواپیمایش بود. ما نیز به نوبهی خود مهارت بینظیر ایشان را مورد ارج و ستایش قرار میدهیم اما در آن طرف دیگر داستان، آقایان مربوطه احیانا مسالهای را فراموش نکردهاند؟!
سال نود؛ سال نادر و سیمین بود، سال اصغر فرهادی بود. او اسکار را به خانه ما آورد اما آنچنان که شایستهاش بود در وطن مورد تقدیر قرار نگرفت، درحالیکه موفقیتش را به مردم سرزمینش اهدا کرده بود.
سال نود؛ سال آمدن کارلوس کیروش بود؛ سال قهرمانی آبی پوشان در جام حذفی بود؛ البته سال گلهای سهتایی ده دقیقهای هم بود! سال احسان حدادی بود که اولین مدال جهانی مسابقات دو و میدانی ایران را از آن خود کرد. سال بهداد سلیمی بود که توانست با غلبه بر رکورد حسین رضازاده، بر سکوی اولی دسته فوقسنگین جهان بایستد. سال ندا شهسواری بود که برای نخستینبار در تاریخ ورزشی کشور توانست سهمیه المپیک رشته پینگپنگ بانوان را با اقتدار کسب کند.
سال نود؛ سال حرفهای تازهی وضعیت سفید بود، سال حمید نعمتالله بود. سال سرودن عاشقانههای آسمانی بود؛ سال شوق پرواز بسوی یگانه حقیقت عالم بود، سال بازخوانی خاطرات زیبای عباس بابایی بود. سال شهاب حسینی بود، سال یدالله صمدی بود.
میگویند سال نود؛ سال دامادی مشکیپوش بود! سال رضا صادقی بود. ما هم به نوبهی خودمان به او، خانواده و هوادارانش صمیمانه تبریک میگوییم.
سال نود؛ سال امید دوباره به زندگی بود، سال پایداری مجید بهرامی در برابر سرطان بود. سال یکیشدن صدای موسیقی پاپ کشور برای حمایت از او بود. سال محسن یگانه، رضا صادقی، بنیامین بهادری، مازیار فلاحی، فرزاد فرزین، علی اصحابی و … بود. سال یکیشدن دلها بود.
سال نود؛ سال خوانندهشدن برخی از بازیگران بود! سال انتشار آلبوم «ماه میخنده» بدست محمدرضا هدایتی بود. البته خبرهایی از آلبوم بهرام رادان و محمدرضا فروتن هم شنیده میشد اما از آنجایی که هنوز به واقعیت مبدل نشده، سال نود، سال ایندو نبود!
سال نود؛ سال استاد فرشچیان بود، سال دمیدهشدن روح عاشقی در جان ضریح مقدس بود. همچنین سال به اتمام رسیدن تابلوی شورانگیز «ستایش پروردگار» و اهدای آن به آستان قدس توسط استاد بود.
سال نود؛ سال ناکامی راه آبی ابریشم بود، فیلمی که میگویند بیش از 6میلیون دلار هزینه ساخت داشت. از طرف دیگر، سال نود؛ سال دادن لقب پرفروشترین فیلم سال به ورود آقایان ممنوع بود، ازاینرو سال درخشش رامبد جوان هم بود. سال نود – بازهم مثل گذشته – سال محمدرضا گلزار به عنوان گرانترین بازیگر سال بود.
سال نود؛ سال توافق بر سر اکران فیلم قلادههای طلا در نوروز 91 بود، سال ابوالقاسم طالبی برای ساخت جنجالیترین فیلم سال بود، البته سال تلاشهای فراوان برای توقف اکران این فیلم هم بود!
سال نود؛ سال تقاضای برخیها برای پسگرفتن هواپیمایشان بود! سال تبدیل حبابهای گرانی به بالن بود؛ سال پرواز سکهها تا آسمان هفتم بود؛ سال فراگیرشدن ویروس پنپ بود؛ سال تکرار خندههای ریاست فدراسیون فوتبال بود! سال ازدستدادن ایدههای ناب استیو جابز بود؛ سال هزارویک اتفاق خوب و بد دیگر بود . . .
اما سال نود، پدالیترین سال پدال هم بود! سالی که توانستیم به رغم محدودیتهای فراوان، جایزه جشنواره وب ایران را به خانه بیاوریم. ما به این موفقیت میبالیم اما هیچگاه به آن تکیه نمیکنیم چرا که آرزوهای بزرگتری در سر داریم! امیدواریم امسال هم حامل خبرهای خوب باشیم.
تقویم سال 1391 پدال . . .
در سال جدید ما یک سورپرایز هم برای شما داریم! نظرتان با یک تقویم خودرویی چیست؟! به کمک جمعی از دوستان پدالی، والپیپرهایی در سه سایز مختلف تهیه شده است که امیدواریم مورد توجه خودرودوستان قرار گیرد. سپاس از کلوپ هواداران تاپگیر که این تصاویر جالب را به ما پیشنهاد کردند.
بازهم شکفتن گلهای طبیعت و فرارسیدن بهار آفرینش را به دوستان و همراهان عزیزمان و همچنین به ایرانیان مقیم جهان صمیمانه تبریک و شادباش میگوییم! آرزوی بهترین و شادترین لحظات را برای شما داریم
لحظههایتان شکوفه باران عشق و محبت باد
*** نــوروز 1391 مبــارک ***

از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
عمومی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 598
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
براي جفتگیری و جوجه كشي مناسب از قناری به نكات ذیل توجه نماييد :
۱- قناری نر و ماده باید کاملاً آماده باشند .
۲- قناری نر به قفس قناری ماده هدایت شود.
۳- محیطی آرام و به دور از رفت و آمدهای غیر ضروری برای جفتها فراهم شود.
۴- دو ماه قبل از جفتگیری قناریها تحت رژیم غذایی مناسب قرار گیرند تا جوجه های سالم و قوی بدهند و و خودشان نیز در این دوران بیش از حد ضعیف نشوند.
۵- دو قناري كه داراي عيب مشترك می باشند نبايد با يكديگر جفت شوند.
۶- از نظر جثه بايد هر دو يا يكي از جفتها داراي اندامي قابل ملاحظه باشد.
۷- برای جفتگیری از دو قناری با رنگهای مخالف یا متباین استفاده شود.
۸- قناریها باید کاملاً سالم و قوی باشند و اثری از کسالت و بیماری در آنها نباشد.
۹- دمای محیط برای جفتگیری بین 21 تا25 درجه سانتیگراد باشد.
۱۰- بهترين موقع براي جفت كردن قناريها نیمه فروردين ماه است و حتي الامكان از اسفند ماه نبايد زودتر جفتگیری انجام شود. اما اگر درجه حرارت اتاق قناريها ثابت باشد و آمادگي قناريها براي جفت گيري زیاد باشد بايد هر چند روز هم از موعد جفت گيري زودتر باشد ، از اين عمل جلوگيري ننمود چون باعث خراب شدن و تولک رفتن قناری می شود.
۱۱- پرنده هايي را براي جفت انداختن انتخاب كنند كه در رده هاي مختلف سني قرار دارند. يك نر جوان را با ماده اي كه يكسال دارد در و يا بر عكس جفت کنید .
۱۲- در حد امکان یکی از جفتها تجربه یک دوره جفتگیری موفق را داشته باشد.در صورت امکان از قناری ماده ای که سابقه بزرگ کردن جوجه را دارد استفاده کنید .
۱۳- مصرف برگ کاهو در زمان جفتگیری فراموش نشود.
۱۴- لانه تخمگذاری را روزچهارم یا پنجم در قفس بگذارید چون ممکن است قناری ماده تا زمان تخمگذاری چند بار لانه را بسازد و خراب کند و در نهایت خسته شده و لانه مناسبی نسازد و یا اینکه تخم بدون نطفه بگذارد.
۱۵- هفته اییک بار و به مقدار کم هفت تخم در ظرف شصتی در اختیار جفتها و جوجه هایشان قرار گیرد.
۱۶- وقتی قناری ماده تخم گذاشت هر چه زودتر و به آرامی آنرا با تخم مصنوعی یا تخم بدون نطفه یا فاسد شده عوض کنید واین کار را تا آخرین تخم تکرار کنید وقتی قناری آخرین تخم را گذاشت تخمهای اصلی را به زیر قناری ماده برگردانید تا جوجه ها در فاصله زمانی کوتاهی ازهم متولد شوند.
۱۷- هفته ای دو بار غذای تخم مرغی دراختیار جفتها قرارگیرد و به محض تولد جوجه ها هر روز از غذای تخم مرغی استفاده شود.
۱۸- از قناری خوش آواز جهت آموزش جوجه ها استفاده شود تا قناریهای خوش آوازی تکثیر شوند.
۱۹- از داروهای تقویتی این دوره به طور صحیح استفاده گردد.
۲۰- از قفسهای استاندارد(50.40.30)استفاده گردد

از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی ,
عمومی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 638
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4