سد سازي يا بند سازي از فعاليت هاي مهندسي به شمار مي رود که شرايط تاريخي و جغرافيايي خاص مناطق در پيدايش، شکل گيري و گسترش آن سهم به سزايي دارند. در گذشته و در هر منطقه خاص جغرافيايي بنابر ضرورت يا نياز ساکنين آن جا نسبت به ايجاد سد، بند يا آبگير اقدام مي کرده اند تا نيازهاي خود در زمينه آبياري و آبرساني را مرتفع سازند. در مناطقي نيز به خاطر پايين بودن سطح آبهاي رودخانه ها يا نياز جهت تغيير مسير رود ، سد سازي انجام مي گرفته تا بتوانند سطح آب را بالا آورده و براي نيازهاي کشاورزي و عمراني از آن استفاده کنند.
در ايران نيز به جهت کمبود آب، شرايط اقليمي خاص و نيازهاي روزمره آب ماده اي بسيار ارزشمند محسوب مي شده که اين امر را علاوه بر بندسازي، سد سازي و آثار به جا مانده مي توان در فرهنگ ايراني و ارزشي که براي آب قايل مي شدند و حافظه تاريخي مردم ايران به وضوح مشاهده و مطالعه کرد.
در سرزمين هاي ايران و مصر که از قديم در معرض سيلاب و طغيان رودخانه ها قرار داشتند، ساخت بندهاي متفاوت در طول مسير رودخانه ها و يا مناطق سيل خيز به جلوگيري از خسارات اين گونه طغيان ها کمک فراواني مي کرد.
تاريخ سد سازي در ايران، مصر و بين النهرين (ميان رودان) قدمتي بسيار طولاني دارد و هنوز هم مي توان نشانه هايي از آن ها را در اين سرزمين ها يافت. به طور کلي سدسازي و نيز لايروبي و مرمت آن ها از دير باز در ايران و ديگر سرزمين ها، مانند ساير کارهاي عام المنفعه و پروژه هاي بزرگ معمولا به دست حکومت ها و پادشاهاني که به امور آباداني و آبادي علاقه بيشتري داشتند انجام مي گرفته است و در اين ميان رونق اقتصادي و پيشرفت آبادي ها و شهرهاي مرتبط با سيستم هاي آبياري و آبرساني نيز بستگي بسيار زيادي با مقوله سد و سد سازي و اهميت حکمرانان به اين مسايل داشته است.
پادشاهان هخامنشي به واسطه نياز جغرافيايي کشور ايران و علاقه اي که در گسترش و آباداني سرزمين تحت فرمانروايي از خود نشان مي دادند و در زمان امپراتوري خود سدها و بندهاي زيادي در بخش هاي جنوب غربي و جنوبي ايران ساختند. بسياري از سيستم هاي آبرساني و آبياري که تا سال هاي متمادي نيز در ايران از آن ها استفاده شد مرهون تلاش مهندسان و صنعتگران ايراني است که در زمان هاي بسيار دور تلاش نمودند تا نيازها و کمبودها را در زمينه هاي عمراني و آبادي بر طرف نمايند و آثار و شواهد آن را نيز مي توان در نقاط مختلف ايران درک نمود. علاوه بر آن بسياري از آثار به جا مانده از اين دوران ها در سرزمين هاي تابعه حکومت هاي ايران باستان نيز قابل مشاهده است.
يکي از رودخانه هايي که از قديم به رودخانه اروند مي پيوسته است «دياله » بوده است که بنا به دستور کوروش بزرگ سدي براي آبياري، از خاک و چوب بر روي اين رودخانه بسته شده بود که شبکه کانال هاي آبرساني را تغذيه مي کرد. همچنين در زمان هخامنشيان اولين کوشش ها جهت سد سازي بر روي اروند و فرات به عمل آمد. از مشخصات اين رودخانه ها آن بود که سطح فرات بالاتر از دجله قرار داشت و نيز در زمان حکومت بابليان بر بين النهرين تمايل رود فرات نسبت به شرق بيشتر از امروز بوده و اين رود تنها داراي يک مجرا بوده است. انشعاب فرات به دو مجرا بين سال هاي 600 ق.م تا 100 ق. م اتفاق افتاده است . چنان که پيداست هخامنشيان سدهايي بر روي رودخانه هاي فرات و اروند ساختند و گام هايي ديگر در گسترش شبکه کانال هاي آبياري برداشتند. بدون شک هنگامي که اسکندر مقدوني در حدود سال 400 ق. م به آنجا ها رسيد آن سدها ساخته شده و برپا بوده اند. «استرابو» جغرافي دان سده اول ميلادي يونان خبر از ويراني آن ها به دست اسکندر مقدوني مي دهد. ولي واقعيت اين که اسکندر اين سدها را ويران کرده باشد کاملا معلوم نيست چون برخي نيز گفته اند که اسکندر آن ها را خراب نکرده است و حتي به حفر کانال ها و نظارت بر اين سدها به طور مرتب مشغول بوده است. به هر حال آنچه مسلم است آبياري با بهره وري از بند سازي در فرات و اروند پيرامون سده چهارم پيش از ميلاد کاملا روا بوده است و اين سيستم هاي سد بندي و آبياري بعدها در زمان ساسانيان به حد بالاي گسترش خود رسيد.
علاوه بر بندها و آبگيرهايي که در زمان هخامنشيان بر روي رودخانه هاي اروند و فرات ساخته شد،در آن زمان بر روي رودخانه «کر » در فارس نيز بندهايي براي آبياري زمين هاي پيرامون تخت جمشيد ايجاد شد. با اين که آثاري از تمامي سدهاي ساخته شده در زمان هخامنشي ها در دست نيست، ولي برخي از بندها که تا به امروز بر روي آن رودخانه بر جاي مانده اند داراي پايه هاي هخامنشي هستند. از جمله اين سدها « بند ناصري » است که در 48 کيلومتري شمال غربي تخت جمشيد واقع شده است.
«ابن بلخي» (سده پنجم) سد ناصري را چنين توصيف مي کند:« در اين قسمت رودخانه در زمان هاي قديم سدي ساخته شده بود که آب کافي را براي آبياري زمين ها تأمين مي کرده است اما در روزگاران هرج و مرج که اعراب به سرزمين ايران تاختند اين سد رو به خرابي نهاد و در تمام حوزه هاي رامجرا ( را مجرد) ديگر کشاورزي انجام نشد.»
سد ديگر «بند فيض آباد» نام دارد که در حدود 48 کيلومتري شمال تخت جمشيد قرار گرفته است چنان که گفته شده است يکي از سه بندي که بر روي رود کر ساخته شده بوده 25 متر درازا و 25 متر بلندا داشته است.
در نزديکي شهرک «کوار » در جنوب شيراز سد هخامنشي ديگري به نام «بند بهمن» بر روي رودخانه « مند» بنا شده است. طول بند در حدود 100 متر و بلنداي آن حدود 25 متر مي باشد . بخش عمده اي از اين سد تا کنون از گل و لاي پر شده است.
در زمان ساسانيان و هنگام حکومت شاپور اول ، ارتش شکست خورده والرين رومي که مرکب از 70000 هفتاد هزار نفر مي شد به اسارت ايرانيان درآمد، شاپور از اين اسيران براي ساختن ساختمان هايي در ايران استفاده کرد. يکي از اين ساختمان ها «سد شادروان شوشتر» بر روي رودخانه کارون به شمار مي آيد . شوشتر که در کناره شرقي کارون بر روي ساحل سنگي ساخته شده از زمان ساسانيان يکي از شهرهاي مهم بود. از زمان ايلاميان و دوران اوليه سلسله ساساني براي بالا بردن سطح آب در کارون تا به سطح شهر شوشتر سدي بر روي اين رود زده بودند.
«ابن حوقل» در صورة الارض راجع به شادروان شوشتر مي نويسد: « سرزمين خوزستان در محلي مستوي و هموار قرار گرفته است و داراي آب هاي جاري است . بزرگترين رودهاي آن شوشتر است که شاپور شادروان (سد معروف) را در دروازه شوشتر بر آن ساخت تا آب آن بالا آمد و به ثمر رسيد چه شوشتر در زمين مرتفعي قرار دارد.»
چنان که پيداست سد اوليه بر روي کارون از لحاظ بالابردن سطح آب چندان رضايت بخش نبود پس ايران رومي ها را براي رفع نقايص به کار گماشتند . احتمالا علاوه بر نيروي کارگري چندين مهندس نيز در سپاه روم بوده اند. گام نخست، ايجاد رودخانه اي انحرافي « گرگر» بوده که در هنگام ساختن سد آب کارون را هدايت مي کرده است. اين سد که پس از تعميرهاي پشت سر هم تا کنون به جا مانده است «بند ميزان » نام دارد. سد داراي سرريزهايي است که در هنگام بالا آمدن آب اضافي آن را تخليه مي کرده است. پهناي اين سد بين 10 تا 12متر است . ساختن اين سد از سه تا هفت سال طول کشيد و هنگامي که ساختمان آن پايان يافت، ورودي رود گرگر با بند ديگري بسته شد که امروزه « بندقيصر » ناميده مي شود . اين سد نيز که تاکنون به جا مانده از تکه هاي بزرگ سنگي که با بست هاي آهني به يکديگر محکم شده اند ساخته شده است. براي کنترل آب رودگرگر شش سرريز در آن سد ساخته شده بوده است. کانال گرگر پس از گذشتن نزديک به 30 کيلومتر به سوي جنوب دوباره به کارون مي پيوندد. نشانه هاي موجود چنين مي گويد که براي آبياري نهرهاي ديگر نيز بر روي اين کانال زده شده بوده است.
به نظر مي رسد که اين نخستين بار در تاريخ سد سازي است که براي ساختن سدي بر روي رودخانه اي، براي آن کانال انحرافي ساخته اند و به ويژه از ديدگاه مهندسي با توجه به مقدار آب کارون اين خود پروژه با اهميتي به شمار مي رفته است. در کتاب «تحفة العالم» درباره ساختمان سد شادروان چنين آمده است:
«... ذوالاکتاف بعد از قلع و قمع اعراب به جنگ قيصر کمر بسته او را مغلوب و اسير کرد و به ايران قصد داشت و پس از مؤاخذه و مصادره به او فرمود که اگر نجات خود را مي خواهي ممالکي را که از قلمرو من خراب کرده اي بساز و چون شاپور را به عمارت و آبادي شوشتر رغبتي بوفور بود. قيصر التزام نمود که ابتدا شادروان شوشتر را بسازد و چنان کند که در حوالي شهر زرع مايي توانند کرد .قيصر چون بر جان خود ايمن گشت ... بفرمود تا مهندسين با فرهنگ از روم ... و مهندسان بعد از آن که ترازوي آب را برآورد نمودند ديدند که به سبب بسياري رودخانه و شدت جريان آب ساختن شادروان محال و زمين رودخانه را سنگ بست نمودن که ديگر باره عميق نشود ممکن نيست مگر آن که آب را اولا به طرف ديگر جاري نمايند تا آب از رودخانه منقطع گردد بعد از ساختن زمين رودخانه شادروان باز آب را به اين طرف سردهند و آن رخنه را ببندند...»
در شاهنامه فردوسي اشاره به اين موضوع شده که سازنده و مهندس شادروان شوشتر شخصي به نام «برانوش» بوده است. ساختمان سد شادروان در زمان شاپور ساساني در 280 ميلادي پس از سه سال عمليات ساختماني به اتمام رسيد. در ساختمان اين سد براي پيوند و پا برجايي سنگ هاي گرانيت به کار برده اند.
بنا به شرح کتاب «مجالس المومنين» نوشته طبري عمود هاي آهنين که در سرب قرار داشته نيز در آنجا به کار رفته بوده است.
يکي از بندهاي ديگري که پس از سد شوشتر ساخته شد سد اهواز بوده است که نشانه هاي آن هنوز هم به چشم مي خورد. درازاي اين سد بيش از 1000 هزار متر بوده و احتمالا 8 متر ضخامت (پهنا) داشته است. «مقدسي» جغرافي دان اسلامي سده سوم هجري درباره سد اهواز چنين مي گويد: « ميان اين دو بخش ]اهواز را[ پل «هندوان » که با آجر ساخته شده پيوند مي دهد... روي اين نهر ]مسرقان[ دولابهاي بسيار است که فشار آب آن ها را مي گرداند و «ناعور »خوانده مي شوند. سپس آب در کاريزها که در بالا نهاده شده مي آيد ... بستر رودخانه نيز از پشت جزيره اي به اندازه يک صد درس به يک شادروان که (ديواره اي ) از سنگ ساخته شده بر مي خورد و بازگشته (و درياچه مي شود با فواره هاي شگفت انگيز ) و به سد جويبار مي افتد که به آباديها مي رود و کشتزارها را سيراب مي کند. ايشان مي گويند: اگر شادروان نبود اهواز آباد نبود چه در آن هنگام از آبهايش بهره برداري نمي شد. شادروان درهايي دارد که هنگام افزايش آب آن ها را باز مي کنند ... صداي آب سرريز شده از شادروان در بيشتر سال آدمي را از خواب باز مي دارد.»
بند ديگري که در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم (و يا احتمالا بازماندهاش اردشير دوم ) ساخته شده سد پل گونه دزفول است که بر روي رودخانه کوفه زده شده و در محل پي پل قرار گرفته بوده است. از زمان ساسانيان نام سد ديگري به نام «بند قير» بر روي رودخانه کارون در محل پيوستن دو رود آب گرگر و آب دز به کارون بر جاي مانده که پس از سدهاي شوشتر و اهواز از مهم ترين سدهاي روي کارون به شمار مي آمده است.چنان که پيداست نام اين سد نماينده کاربرد «قير» براي آب بندي آن به منظور افزايش پا بر جايي و سختي و استحکام سد بوده است.
پادشاهان و مهندسان ساساني افزون بر ساختن سد بر روي کارون و کرخه در سرزمين عراق امروزي نيز به ساختن سدهايي به ويژه در کرانه شرقي اروند بين سامره و کوت مبادرت کردند . ساسانيان سيستم آبياري رودخانه دياله را گسترش دادند و در پديد آوردن نهرها تا آن جا پيش رفتند که نياز به مقدار آبي بيشتر از آنچه که دياله مي توانست بدهد پيش آمد. اين گره به کمک رودخانه اروند گشوده شد. بدين معني که ابتدا آب آن را با ابزارهاي بالا بردن آب و سپس با کانال هاي عظيم بالا مي بردند و آن را بدين وسيله به رود دياله سوار مي کردند . گسترش شبکه آبياري در جنوب ايران و بين النهرين در زمان خسرو اول پادشاه ساساني (579 ـ 531 م) به درجه بالاي خود رسيد . يکي از نمونه هاي اين گسترش کانال نهروان بوده است که از پشت سد بر روي اروند نزديک محلي به نام «دور» تغذيه مي شده است . اين کانال بعدها در زمان خلفاي عباسي تعمير شد . کانال نهروان در محل باکوبه (واقع در پنجاه و سه کيلومتري شمال شرقي بغداد و حدود 110 کيلومتري پايين دست سد) به رودخانه دياله مي رسيد. نکته جالب توجه آن است که کانال نهروان و رودخانه دياله در يک سطح و بدون هيچ گونه کنترل مجازي به يکديگر مي رسيدند و اين نشان دهنده آن است که مهندسان ساساني مي توانسته اند جاي سد را طوري برگزينند که اين جريان و ارتباط طبيعي با دقت انجام گيرد. و اين خود نمايشگر تبحر آنان در پياده کردن نقشه و نقشه برداري ساختمان ها و تأسيسات بوده است. در حدود سي و شش کيلومتري جنوب باکوبه سدي به نام سد بلادي براي کنترل جريان آب در دياله ساخته شده بود که آب دياله را به داخل کانال کوتاهي (که در زير بغداد و بالاي تيسفون به اروند ميريخت )کنترل مي کرد.
افزودن بر سدها و پل هايي که شرح آن ها آمد از باستان در سرزمين خوزستان بندها، پل ها و سدهاي ديگر نيز ساخته شده بوده است که به آبياري زمين هاي پيرامون کمک فراوان مي کرده اند برخي از اين سدها عبارت بودند از :
ـ سد قلعه رستم ، در 33 کيلومتري شمال شوشتر بر روي کارون که داراي سه دهنه بزرگ از بالا به پايين بوده است. نهري را که از اين سه سد آب مي گرفته نهر « جوي بند » و يا « ديم چه » مي گفته اند . درازاي اين نهر آبياري 18 کيلومتر بوده است.
ـ سد شعيبيه : که در 24 کيلومتري جنوب غربي شوشتر و بر روي رودخانه دز ساخته شده بوده است.
ـ سد کارون : که در 8 کيلومتري شمال اهواز قرار داشته است.
- سد عجيرب :که در 36 کيلومتري شوشتر روي رودي با همان نام احداث شده است.
ـ سد کرخه : اين سد در 15 کيلومتري شمال حميديه واقع بوده و پيش تر به آن سد نهر هاشم مي گفته اند.
ـ سد ابوالعباس : در 18 کيلومتري رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشکيل مي شده است.
ـ سد ابوالفارس : در جنوب شرقي رامهرمز.
ـ سد جراحي : در 29 کيلومتري جنوب رامهرمز.
يکي ديگر از آثار تاريخي دوران ساساني دژ باستاني «ايزد خواست» و آثار تاريخي مربوط به آن است. اين آثار که در راه اصفهان به شيراز در 41 کيلومتري جنوب اصفهان واقع شده شامل قلعه، آتشگاه، پل، کاروانسرا و سد نزديک آن است . سد ايزد خواست (يزد خواست) در ده کيلومتري جنوب دهکده يزد خواست قرار گرفته و درازايش 65 متر و پهناي آن نزديک 6 متر است. از ويژگي هاي اين بند که تنها بخشي از آن برجاي مانده است آن است که اين سد از نوع قوسي بوده است. سد يزد خواست که مي توان آن را نخستين بند قوسي جهان دانست از بناهاي دوره ساساني است . مصالح ساختماني سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نماي آن از سنگ تراشيده با اندود ساروج است . چنان که پيداست اين بند براي جمع کردن آب هاي بهاري و جلوگيري از جريان سيل در منطقه ايزد خواست ساخته شده بوده است.
- سد سکندر: درباره ديواره يا سدي که در تاريخ به نام سد سکندر موسوم گشته نوشته ها و اخبار متعددي ذکر شده است . عده اي معتقدند اسکندر مقدوني در لشگر کشي هاي خود به شرق در منطقه ماوراء النهر بنا به درخواست مردم منطقه که مرتبا در معرض تهاجم قومي به نام يأجوج و مأجوج بوده اند. اين سد را رد دهانه دره اي بنا مي کند تا جلوي مهاجمان گرفته شود. البته در انتساب بناي مذکور به اسکندر جاي شک فراوان وجود دارد و مي تواند مانند بسياري از داستان هاي تخيلي و ساختگي مربوط به اسکندر مطرود تلقي شود. اسکندر مهاجم با تهاجم سريع خود و مدت کمي که در اختيار داشته و مرتبا در حال حمله و لشکر کشي بوده ، بعيد است که چنين کار عظيمي را انجام داده باشد.
- اولین مردمانی که به خدای یکتا ایمان آوردند و آن را پرستیدند ایرانیان بودند.
- اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند.
- اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند.
- اولین مردمانی که پا به قاره آمریکا گذاشتند ایرانیان و ارتش داریوش بزرگ بوده است و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتاب های ایرانی در کتابخانه واتیکان بوده است که به فکر قاره پیمایی افتادند.
- اولین دانشگاه جهان را ایرانیان ساختند و نام آن گندی شاپور بود که اعراب به آن جندی شاپور می گویند.
- اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشکری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائمی را کوروش کبیر در جهان پایه گذاری کرد.
- اولین بار تخت جمشید به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت تخت جمشید 3 سال به طول انجامید
- دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کوروش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد ساخت، ساخته شد.
- داریوش بزرگ پس از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر خدمت شاه بابل بود آزاد کرد.
- داریوش بزرگ برای ساخت تخت جمشید 25 هزار کارگر به صورت10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر کارگر هر پنج روز یک بار، یک سکه ی طلا می داد.
- کلمه تخت جمشید واقعی نیست و پس از ورود اسلام به به ایران روی آن گذاشته شد تا سپاه ویرانگر اسلام آن را مورد هجوم قرار ندهد و نام حقیقی اش «شهر پارسه» بوده یا این که یونانیان به آن پرسپولیس می گفتند.
- فردوسی وقتی مرد مسلمانان بر جسد او نماز نگذاشتند و او را کافر و آتش پرست خطاب کردند زیرا او تمام کتاب حماسی خود را در ستایش تمدن پیش از اسلام صرف نمود. بعدها به دستور رضاشاه برای او مقبره ای با الهام از آرامگاه کوروش بنا کرد.
- زکریای رازی پس از به تنگ آمدن از قوانین اسلامی انسان ها را از پیامبری محمد بی نیاز دانست و همچنین او گفت :«عقل بزرگترین موهبت خداست و به مدد آن می توانیم در این دنیا و آن دنیا سعادتمند شویم و به راهنمایی خرد از وجود انبیا مستغنی شویم.»
- فیثاغورث خود را شاگرد زرتشت می پنداشت و ارسطو که شاگرد افلاطون بود در کتاب خود«فلسفه» می نویسد که تمام دانش افلاطون از زرتشت گرفته شده است.
- عجم لقبی بود که عرب ها به پارسیان می دادند به معنی کودن و لال.
- تازیان لقبی بود که پارسیان به عرب ها می دادند به معنی سگ شکاری.
- عمر بن خطاب در بامداد روز 27 ذوالحجه 23 هجری در محراب مسجد پیامبر مورد حمله یک ایرانی اسیر شده قرار گرفت و کشته شد. او فیروز نهاوندی نام داشت که ابولولو خطابش می کردند و او هیچ گاه مسلمان نشد و بردگی را به مسلمان شدن ترجیح می داد.
- در دین زرتشت برای اولین بار به بهشت، جهنم، دوزخ و پل صراط اشاره شده است.
- بزرگترین گناه نزد ایرانیان باستان دروغ بوده است و بعد از آن بدهکاری.
- به فرمان داریوش برای نخستین بار در جهان روابط پستی سریع به نام چاپار ایجاد گشت که شعارشان این بود: نه گرما، نه سرما، نه باد و نه باران، چاپار را از رفتن باز نمی دارد.
- برخی از تاریخ نویسان اطمینان دارند که مسیح(ع) حدود ۱۸ سال از عمرش را در ایران و هند سپری نموده و در این سرزمین ها فلسفه هستی، داروسازی و پزشکی فراگرفته است
مهندسان هخامنشي دو هزار و 500 سال پيش براي جلوگيري از ريزش سازههاي مجموعه پاسارگاد كه در منطقه زلزله خير ساخته شدهاند، از روش ابتكاري در پي به صورت «پي دو پوشه» استفاده كردهاند كه امروز در ساخت پي نيروگاههاي هستهاي و سازههاي حساس به كار گرفته ميشود. روش پي دو پوشه، تكنيكي در مهندسي سازه و زلزله است كه كارشناسان قبل از ساخت سازه، از دو پي روي هم استفاده ميكنند. پي اول به صورت ثابت است و پي دوم روي پي اول ساخته شده و داراي قابليت ارتعاش است. استفاده از اين روش باعث ميشود كه مقاومت سازهها تا بيش از هفت ريشتر بالا برود و در هنگام زلزله با حركت سازهها در قسمت پي، ضربه زلزله گرفته شود و سازه آسيب نبيند. از اين روش هم اكنون در ساخت سازههاي حساس در كشورهاي زلزله خير از جمله ژاپن استفاده مي شود.
«عبدالعظيم شاهكرمي»، متخصص سازه و ژئوتكنيك و مسئول بررسيهاي مهندسي پاسارگاد، در مورد استفاده از روش پي دو پوشه گفت: «بررسيها روي سازههاي پاسارگاد نشان ميدهد كه مهندسان هخامنشي دو هزار و پانصد سال پيش در زير سازههاي اين مجموعه دو پي ميساختهاند تا بتوانند ضربه هاي ناشي از زلزله و لغزش را بگيرند و سازهها در هنگام زلزله در اين منطقه زلزله خيز آسيبي نبينند.»
وي با اشاره به اينكه استفاده از اين روش ابتكاري كه هم اكنون آخرين تكنيك مقاومسازي سازهها است در دو هزار و پانصد سال پيش نشان دهنده شناخت كامل مهندسي سازه و اقليم است، گفت: » زير سازه هاي مجموعه پاسارگاد دو پي وجود دارد. پي اول از جنس سنگ و ملات ساروج است و پي دوم كه روي سطح كاملا صاف پي اول جاي گرفته تنها از جنس سنگ ساخته شده و ميتواند روي پي ثابت اول ارتعاش پيدا كند.»
بررسيهاي انجام شده در سازههاي پاسارگاد به خصوص تلتخت و زندان سكندر يا آرامگاه كمبوجيه نشان ميدهد كه مهندسان هخامنشي علاوه بر استفاده از پي دو پوش با توجه به سست بودن خاك منطقه و سنگيني سازهها، پي اين مجموعه را در عمق زياد و سطح گستردهتري ساختهاند.
شاه كرمي در مورد علت استفاده از اين تكنيك گفت: «ايجاد پيسازههاي اين مجموعه در عمق زياد و گستردگي بيشتر نسبت به سطح سازهها مانع اختلاف نشست و جلوگيري از ترك خوردگي و فرسايش سازهها ميشود.» به گفته شاهكرمي با توجه به استفاده از روش پي دو پوشه، گسترده و پي عميق در اين مجموعه مهندسان هخامنشي دو مشكل اختلاف نشست و زلزله در اين منطقه را حل كردهاند.
محوطه باستاني پاسارگاد نخستين پايتخت دولت هخامنشيان است كه دو هزار و پانصد سال پيش به دستور كوروش هخامنشي ساخته شده است. در اين مجموعه كه در فهرست ميراث جهاني به ثبت رسيده است آثاري نظير مقبره كوروش، كاخ بارعام، كاخ اختصاصي و مجموعههاي ديگر وجود دارد. پاسارگاد در استان فارس جاي گرفته است
پارسه (تخت جمشید) در هفتاد کیلومتری شیراز و نزدیکی مرودشت قرار گرفته است. عملیات ساخت تخت جمشید در حدود سالهای 520 پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود 450 پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخشهای دیگری از تختجمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان ادامه داشت. چنان که ساختمان «دروازۀ نیمه تمام» گواهی میدهد، پس از 90 سال همچنان کار ساخت و ساز و گسترش بناهای تختجمشید ادامه داشته است.
برای ساخت تخت جمشید حدود بیست و پنج هزار کارگر و استاد کار و هنرمند و صنعت گر بطور مستمر کار می کردند و در فصل زمستان اگر هوا خیلی سرد می شد کار را تعطیل می نمودند ولی مزد آن ها پرداخت می شد. تمام کارگرانی که در پرسپولیس کار می کردند مزد می گرفتند و بیگاری نمی کردند در صورتی که برای ساخت یک هرم یا معبد در مصر تمام مردان مصری به بیگاری گرفته می شدند و به آن ها مزدی نمی دادند. از کتیبه های بدست آمده از تخت جمشید مشخص است که مزد استادان صنعتگر و هنرمند چه ایرانی و چه غیر ایرانی که در تخت جمشید کار می کردند زیاد بوده و هر پنج روز یک «داریک» که سکه طلای داریوش بود دریافت می کردند در حالی که در همان موقع قیمت یک گوسفند یک «سیگلو» برابر با یک بیستم داریک بوده است.
مصالحی که در ساخت تخت جمشید بکار می رفت تماما از مصالح درجه اول بود و حتی «ساروج» در آن بکار نرفته مگر ساروج پخته که همان سیمان امروزیست. برای ساخت کاخ پارسه بیست نوع سنگ مرمر و ده نوع چوب گران بها استفاده شده است. برای سقف تالار ها از چوب درختان سدر لبنان و برای نرده پلکان ها و بالکون ها از چوب فوفل یا چوب گز که بعد از تراش و جلا دادن بسیار زیبا می شود استفاده می کردند.
«سوئی داس» مورخ رومی می گوید که پرسپولیس اولین عمارت ایرانی است که در آن آبگینه به کار رفت و منظور او از آبگینه، شیشه هایی است که امروزه بر پنجره ها نصب می کنند تا این که نور وارد شود بدون این که باد وارد گردد.
آن گونه که از لوح های هخامنشی بر می آید 25 هزار کارگر 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان کار می کرده اند و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آن ها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن، کره، عسل و پنیر می داده اند و کارگران هر 10 روز یک بار استراخت داشتند.
در پارسه یک هشتم مزد کارگران به آن ها داده نمی شد و در صندوقی به فرمان داریوش بزرگ باقی می ماند تا این که کارگر یا استادکار هنگامی که نخواهد کار کند یا بخواهد به وطن بازگردد پس انداز قابل توجهی داشته باشد و از کاگر سوال می شد که اگر زندگی را بدرود گفت پس انداز او را به چه کسی بدهند.
نام اصلی تخت جمشید، آن گونه که در کتیبه های شاهان هخامنشی آمده «پارسه» است اما امروزه مجموعه ی این بناها را به نام «تختجمشید» میشناسیم زیرا بعد از فروپاشی هخامنشیان، مردم دیگر نمی توانستند کتیبه ها و لوح ها را بخوانند. به این دلیل نام آن را فراموش کردند و آن را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید، پادشاه اسطوره ای ایران که در شاهنامه آمده است نامیدند. در کتابهای جغرافیانویسان و سیاحان سدههای گذشته از آن با نامهای «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و یادگار نبشتهای از روزگار ساسانیان آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین نیز آن را پرسپولیس (Persepolis) مینامند.
این سرمایه عظیم ملی توسط اسکندر ملعون به آتش کشیده شد و سقف ها و خیلی از ستون ها و درهای چوبی زیبای آن در آتش سوخت و تبدیل به ویرانه شد. بعد از آن در هنگام تصرف ایران در سالیان بعد توسط بیگانگان به تصور این که این محل بت خانه است، اکثر نقوش برجسته و به جای مانده را تخریب کردند. دولت های اروپایی و آمریکایی نیز به منظور باستان شناسی اکثر آثار تخت جمشید را به غارت بردند و در موزه های لندن، پاریس، مسکو و آمریکا قرار دارند.
دانشمندان قدیمی فکر می کردند که کل قاره ها در ابتدا یکقاره بو دند که نام آن پانگه آ بود روزی قاری پانگه آ شکافی بر داشت که این شکاف این قاره را به دو قسمت تقسیم کرد که نام یک قسمت لورازیا ونام قسمت دیگر گوندوانا بود که دریای میان این دو قاره تتیس نام گرفت و در آن زمان بزرگترین اقیانوس پانتالاسا نام داشت بعد ها این دو قاره شکافته و هر یک به قاره های دیگری تجزیه شدند پایان مقدمه
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی ,
عمومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 672
چنانچه گفته شد اتمها از ترکیب الکترونها و پروتونها شکل گرفتهاند و هسته اتمها نیز از پروتونهای مثبت و نوترونهای خنثی تشکیل شدهاست. به این ترتیب، اتم خنثی هستهای با بار مثبت دارد که با الکترونهای (منفی) احاطه شدهاست. اندازه هسته در هر اتم از مرتبه حدود ۱۰/۱ اندازه اتم است. بقیه حجم اتم را الکترونهای مداری در اشغال خود دارند.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 604
الکترون[۳] یک ذره زیر اتمی است که حامل یک بار الکتریکی منفی میباشد. الکترون هیچ جزء یا ذرهٔ زیر مجموعهٔ شناخته شدهای ندارد. بنابراین الکترون به طور کلی به عنوان یک ذرهٔ بنیادی شناخته میشود.[۴] یک الکترون دارای جرمی تقریباً برابر با۱۸۳۶/۱ جرم پروتون است.[۵][۶]اندازه حرکت زاویهای ذاتی (اسپین) الکترون یک مقدار نیمه صحیح بر حسب ħ است، که به معنای آن است که الکترون یک فرمیون میباشد. پاد ذره ی الکترون پوزیترون نامیده میشود. پوزیترون همان الکترون است با این تفاوت که پوزیترون حامل بار الکتریکی با علامت مخالف بار الکتریکی الکترون است. هنگامی که یک الکترون با یک پوزیترون برخورد میکند، هردو ذره ممکن است پراکنده شوند و یا اینکه کاملاً نابود شوند، و یک جفت (یا بیشتر) فوتونهای اشعه گاما تولید کنند. الکترونها که متعلق به اولین نسل خانوادهٔ ذرات لپتون هستند،[۷] در واکنشهای گرانشی، الکترومغناطیسی و واکنشهای ضعیف شرکت میکنند.[۸] الکترونها، همانند همهٔ مواد، ویژگیهای مکانیک کوانتومی مربوط به ذره و نیز موج را دارند، بنابراین آنها میتوانند با ذرات دیگر برخورد کنند و مانند نور دچار پراش شوند. هرچند به خوبی در آزمایشهای انجام شده روی الکترون نشان داده میشود که دلیل این دوگانگی جرم بسیار کوچک الکترون است. از آنجاکه الکترون یک فرمیون است، طبق اصل طرد پاولی هیچ دو الکترونی نمیتوانند یک حالت کوانتومی داشته باشند.[۷] مفهوم یک مقدار بار تجزیه ناپذیر برای توضیح ویژگیهای شیمیایی اتمها به عنوان یک نظریه در آمد و در سال ۱۸۳۸ توسط یک فیلسوف طبیعت گرای انگلیسی به نام ریچارد لامینگ مطرح شد;[۹] نام الکترون در سال ۱۸۹۴ توسط یک فیزیکدان ایرلندی به نام جورج جانتسون استونی برای این بار الکتریکی انتخاب شد. الکترون در سال ۱۸۹۷ توسط ج.ج. تامسون و گروهش که متشکل از فیزیکدانان انگلیسی بود، به عنوان یک ذره شناسایی شد.[۱۰][۱۱][۱۲]
در بسیاری از پدیدههای فیزیکی مانند الکتریسیته، مغناطیس و رسانش گرمایی، الکترونها نقشی اساسی را ایفا میکنند. یک الکترون در حرکت نسبت به یک ناظر یک میدان مغناطیسی تولید میکند، و توسط میدانهای مغناطیسی خارجی منحرف خواهد شد. هنگامی که یک الکترون شتاب میگیرد، میتواند انرژی را به شکل فوتون جذب کرده و یا تابش کند. الکترونها به همراه هستهٔ اتم که متشکل از پروتونها و نوترونها است، اتمها را میسازند. هر چند که الکترونها تنها ٪۰۶/۰ جرم کل یک اتم را تشکیل میدهند. نیروی جاذبهٔ کولنی بین یک الکترون و یک پروتون باعث میشود که الکترونها در اتمها مقید بمانند. تبادل و یا اشتراک گذاری الکترون بین دو اتم یا بیشتر دلیل اصلی تشکیل پیوندهای شیمیایی است.[۱۳]
طبق نظریه بیشتر الکترونهای عالم در بیگ بنگ تولید شدند، اما آنها همچنین ممکن است از طریق واپاشی بتایایزوتوپهای رادیواکتیو در برخوردهای با انرژی بالا مانند هنگامی که پرتوهای کیهانی وارد جو میشوند، تولید شده باشند. الکترونها ممکن است به وسیلهٔ نابودی با پوزیترونها نابود شوند، و یا ممکن است در حین تشکیل هسته در ستارهها، جذب شوند. وسایل آزمایشگاهی قادرند تا الکترونهای منفرد را به خوبی پلاسمای الکترون، نگهداری و مشاهده کنند، زیرا تلسکوپهای مخصوص میتوانند پلاسمای الکترون را در فضای بیرونی جو آشکار سازی کنند. الکترونها کاربردهای فراوانی دارند که از آن جمله میتوان به جوشکاری، لولههای پرتو کاتدی، میکروسکوپهای الکترونی، پرتودرمانی، لیزرها و شتاب دهندههای ذرات اشاره کرد.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 769
یک فیزیکدان آلمانی به نام جان ویلهلم هیتورف عهده دار مطالعهٔ رسانایی الکتریکی در گازهای رقیق بود. در سال ۱۸۶۹ او یک تابش را که از کاتد ساطع میشد کشف کرد، که اندازهٔ این تابش با کاهش فشار گاز افزایش مییافت. در سال ۱۸۷۶ یک دانشمند آلمانی به نام یوگن گلدشتاین نشان داد که پرتوهای این تابش میتوانند سایه تولید کنند، و او این اشعهها را اشعههای کاتدی نامید.[۲۶] در طول دههٔ ۱۸۷۰، یک شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی به نام سر ویلیام کروکس، اولین لولهٔ پرتو کاتدی را به یک محفظه با خلأ بالا تبدیل کرد.[۲۷] او سپس نشان داد که پرتوهای لومینسانس در داخل لوله ظاهر شده، حامل انرژی هستند و از کاتد به طرف آند حرکت میکنند. علاوه بر این، او قادر بود تا با اعمال یک میدان مغناطیسی پرتوها را منحرف کند و بدین وسیله او توانست نشان دهد که این پرتو همانند اینکه بار منفی داشته باشد رفتار میکند.[۲۸][۲۹] در سال ۱۸۷۹ او پیشنهاد داد که این ویژگیها را میتوان با چیزی که او آن را مادهٔ پرتوزا نامید، توضیح داد. او پیشنهاد کرد که این ماده چهارمین حالت مادهاست که شامل مولکولهای با بار منفی است که با سرعت بالا از کاتد تابش میشوند.[۳۰]
یک فیزیکدان آلمانی الأصل انگلیسی به نام آرتور شوستر به وسیلهٔ قرار دادن صفحات فلزی به موازات پرتوهای کاتدی و اعمال پتانسیل الکتریکی بین این صفحات، به گسترش آزمایشات کروکس پرداخت. میدان ایجاد شده پرتوها را به طرف صفحهٔ با بار مثبت منحرف کرد، که ثابت میکرد این پرتوها حامل بار منفی هستند. با اندازه گیری مقدار این انحراف به ازای یک جریان معین، در سال ۱۸۹۰ شوستر قادر بود تا نسبت بار به جرم اجزای این پرتو را تخمین بزند. از آنجا که این نسبت بیش از هزار بار بزرگتر از آنچه انتظار داشتند بود، عدهٔ کمی به آن توجه کردند.[۲۸][۳۱]
در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان انگلیسی به نام ج.ج تامسون با همکارانش به نامهای جان تاونسند و ویلسون،[۳۲] آزمایشهایی را انجام دادند که نشان میداد پرتوهای کاتدی که قبلاً تصور میشد از موجها، اتمها یا مولکولها ساخته شدهاند، واقعاً ذرات یکتایی هستند.[۳۳] تامسون تخمینهای خوبی از بار e و جرم m زد که نشان میداد ذرات پرتو کاتدی، که او آنها را «کورپوسکل» مینامید، احتمالاً دارای جرمی معادل یک هزارم جرم سبک ترین یون شناخته شده یعنی هیدروژن هستند.[۳۳][۳۴] او نشان داد که نسبت بار به جرم آنها یعنی e/m به جنس کاتد بستگی ندارد. او بعداً نشان داد که ذرات با بار منفی تولید شده به وسیلهٔ مواد رادیواکتیو، مواد پرحرارت و مواد تحت تابش نورانی، یکسان هستند.[۳۳][۳۵] نام الکترون دوباره برای این ذرات توسط یک فیزیکدان ایرلندی به نام جورج فیتزگراد پیشنهاد داده شد و این نام تاکنون مورد پذیرش جهانی است.[۲۸]
هنگام مطالعهٔ مواد معدنی دارای خاصیت فلوئورسانس در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان فرانسوی به نام هانری بکرل کشف کرد که این مواد بدون قرار گرفتن در معرض یک منبع انرژی خارجی، پرتو تابش میکنند. این مواد رادیو اکتیو تبدیل به موضوع مورد علاقه دانشمندان از جمله فیزیکدان نیوزلندی به نام ارنست رادرفورد شدند که کشف کرد این مواد تابش کنندهٔ ذرات هستند. او این ذرات را بر اساس توانایی نفوذشان در مواد، آلفا و بتا نامید.[۳۶] در سال ۱۹۰۰ بکرل نشان داد که پرتوهای بتای تولید شده به وسیلهٔ رادیوم توسط میدان الکتریکی منحرف میشوند و نسبت جرم به بار آنها با پرتوهای کاتدی یکسان است.[۳۷] این مشاهده، دیدگاه وجود الکترونها به عنوان جزئی از اتمها را تقویت کرد.[۳۸][۳۹]
در سال ۱۹۰۹ بار الکترون با دقت بیشتری توسط یک دانشمند امریکایی به نام رابرت میلیکان و بوسیله آزمایش قطره روغن او اندازه گیری شد و او نتایج این آزمایش را در سال ۱۹۱۱ منتشر کرد. در این آزمایش از یک میدان الکتریکی استفاده شده بود تا از سقوط قطرههای کوچک روغن بر اثر جاذبه جلوگیری کند. این وسیله میتوانست بار الکتریکی را برای تعداد کمی هم چون ۱-۱۵۰ یون را با خطای کمتر از٪ ۳/۰ اندازه بگیرد. پیش از این آزمایشهای قابل مقایسهای توسط گروه تامسون انجام شده بود ،[۳۳] که در آنها از بخار قطرات ریز آب باردار که به وسیله برقکافت تولید شده بودند استفاده شده بود،[۳۲] و در سال ۱۹۱۱ آبرام ایوفی به طور جداگانه به همان نتیجهٔ میلیکان با استفاده از میکروذرات فلزات دست یافت، و نتایج آن را در سال ۱۹۱۳ منتشر کرد.[۴۰] هر چند که قطرههای روغن به دلیل سرعت تبخیر کمتر، از قطرههای آب پایدار تر و در نتیجه برای آزمایش دقیق در زمانهای طولانی مناسب تر بودند.[۴۱]
در اوایل قرن بیستم مشخص شد که در شرایط خاصی یک ذرهٔ باردار متحرک با سرعت بالا باعث میعان بخار آب فراسیرشده در مسیر خود میشود. در سال ۱۹۱۱ چارلز ویلسون از این ویژگی استفاده کرد تا اتاقک ابر خود را طراحی کند که اجازه میداد از مسیر ذرات باردار نظیر الکترونهای با سرعت بالا عکس برداری شود.[۴۲]
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 726
منشا شکل گیری فوتسال به شهر مونتهویدئوی اوروگوئه باز میگردد. در سال 1930، ژوان کارلوس سریانی، فوتبال 5 نفره را برای مسابقات جوانان در YMCA پیریزی کرد.[۲] فوتسال به سرعت در آمریکایجنوبی بخصوص برزیل محبوبیت پیدا کرد. بسیاری از بازیکنان بزرگ و مشهور فوتبال برزیل، از طریق کسب مهارتهای رشته ورزشی فوتسال، سبکها و متدهای خود را در رشته فوتبال گسترش دادند و این موضوع زمینه مطرح شدن آنها را به عنوان بازیکنان بزرگ فوتبال فراهم کرد. بازیکنانی مانند پله، زیکو، بهبهتو و سایر ستارههای فوتبال برزیل مهارتهای خود را از طریق بازی در زمینهای فوتسال و شرکت در این رشته ورزشی ترقی دادند. از آن هنگام، برزیل راه خود را به سوی مطرح شدن به عنوان قطب اصلی فوتسال جهان در پیش گرفت و اکنون مسابقات این رشته ورزشی تحت حمایت فیفا در سراسر جهان برگزار میشود.[۳]
اولین رقابت بینالمللی فوتسال در سال 1965 برگزار شد، زمانی که پاراگوئه اولین جام آمریکایجنوبی را بدست آورد. 6 جام دیگر در آمریکایجنوبی تا سال 1979 برگزار شد که برزیل پیروز تمامی این میادین بود. برزیل جایگاه خود را به عنوان قدرت برتر در اولین جام آمریکایی تا سال 1980 حفظ کرد و این جام را بار دیگر در سال 1984 بدست آورد.[۴]
نخستین دوره قهرمانی فوتسال جهان با پشتیبانی FIFUSA (پیش از ادغام اعضای آن با FIFA در سال 1989)، در سائوپائولوی برزیل برگزار شد که با قهرمانی برزیل به پایان رسید. کامیابی برزیلیها در دومین جامجهانی فوتسال در کشور اسپانیا و در سال 1985 تکرار شد اما در سومین جامجهانی در سال 1988 و در کشور استرالیا، برزیل مقابل پاراگوئه تن به شکست داد.
فوتسال در اروپا به عنوان عضو جدیدی از یوفا مطرح شده که محبوبیت و عمومیت یافتن آن مقدمهای برای برگزاری مسابقات قهرمانی فوتسال اروپا شده است. اولین مسابقات قهرمانی، در فوریه 1999 در شهر گراندای اسپانیا برگزار شد و فینال پرشور و هیجانی داشت.
زمین بازی؛ که خلاصه مشخصات و نکات قابل توجه با رسم شکل توضیح داده شد.
تذکر: ورود و خروج بازیکنان در موقع تعویض بایستی از محدوده مشخص شده انجام گیرد.
قانون دوم:
توپ؛ محیط آن حداقل ۶۲ و حداکثر ۶۴ سانتیمتر وزن توپ ۳۹۰ الی ۴۳۰ گرم
(توپ نمره ۴) شناسایی استاندارد هنگامی که توپ از ارتفاع ۲ متری به زمین رها میشود نباید بیشتر از ۶۵ و کمتر از ۵۵ سانتیمتر از زمین مسابقه جهش نماید.
قانون سوم:
تعداد بازیکنان؛ یک مسابقه با شرکت دو تیم نباید بیش از ۵ بازیکن باشد که یکی از آنها دروازه بان با لباس مشخص است در شروع مسابقه حداقل بازیکن باید ۵ نفر باشد در صورت اخراج بازیکن هر تیم کمتر از دو نفر مسابقه باید تعطیل شود.
۱- حداکثر بازیکن ذخیره ۷ نفر میباشد. ۲- تعداد تعویض سیار نامحدود است حتی دروازه بان (رنگ لباس دروازه بان متمایز از بازیکنان) ۳- عمل تعویض زمانی خاتمه مییابد که بازیکن جانشین وارد زمین شود ۴- چنانچه در جریان بازی تعویض سیار بازیکن جانشین قبل از اینکه بازیکن تعویضی کامل زمین را ترک کند وارد زمین شود. داور بازی را قطع (با رعایت آوانتاژ به تیم حریف) بازیکن تعویضی را بیرون بفرستد به بازیکن جانشین اخطار و بازی با یک ضربه آزاد غیر مستقیم به نفع تیم مقابل از محل توقف توپ زده میشود.
قانون چهارم:
وسایل بازیکن؛ استفاده از کفش مخصوص برای بازیکن اجباری است - نقص این قانون بازیکن خاطی از زمین خارج فرستاده با تکمیل وسایل با اجازه داوران حتماً در هنگام توقف بازی وارد زمین شود.
قانون پنجم:
برای اداره بازی یک داور اصلی یا سر داور؛ تعیین میگردد. قدرت او که قانون به او تفویض نموده است از هنگام شروع بازی تا هنگام اتمام بازی، هر مورد مرتبط با بازی نتیجه نهایی تصمیم با اوست در صورت عدم حضور وقت نگهدار این مسؤولیت به عهده اوست.
قانون ششم:
کمک داور (داور دوم)؛ بایستی برای هر مسابقه تعیین شود طرف مقابل داور اصلی انجام وظیفه میکند همان قدرت اجرایی را دارد به جز (همه وقایعی را که قبل در حین یا بعد از بازی میافتد ثبت و گزارش کند) در صورت نبودن وقت نگهدار وظیفه دارد دو دقیقه اخراجی بازیکنان و تایم یک دقیقه را محاسبه نماید و تعویض سیار صحیح انجام گرفته است. در صورت دخالت بی مورد از جانب کمک داور، داور اصلی بایستی او را از وظیفه آن معاف شخصی دیگری جانشین وی موضوع را گزارش کند.
تذکر:
در صورت وجود اختلاف نظر بین داور اصلی و کمک داور سرداور (داور اصلی) حاکم خواهد بود.
قانون هفتم:
وقت نگهدار؛ در خارج از بازی در امتداد خط میانی در منطقه تعویض بازیکنان قرار گیرد. وظایف او نگهداری وقت بازی ۲ دقیقه اخراجی یادداشت تایم اوتها و دادن علامت تایم اوت به داوران اعلام زمان بازی با صوت به داوران و یادداشت ۵ خطای اول هر تیم در هر نیمه که توسط داوران اعلام شده - ثبت شماره گلزنان و بازیکنان اخراجی و اخطاری و تایم اوتها آنها میباشد.
قانون هشتم:
مدت بازی؛ مدت بازی دو وقت ۲۰ دقیقهای و زمان بین دو نیمه استراحت ۱۵ دقیقهای میباشد - هر تیم میتواند در هر نیمه یک تایم درخواست کند (در بازیهای حذفی در وقت اضافی تایم اوت وجود ندارد).
قانون نهم:
شروع بازی، برنده قرعه اختیار انتخاب زمین و بازنده قرعه ضربه شروع بازی را میزند. ضربه شروع به داخل زمین حریف با علامت داور اصلی خواهد بود که فاصله بازیکن مقابل با توپ ۳ متر خواهد بود - از ضربه شروع مستقیماً گل به دست میآید.
قانون دهم:
توپ در بازی و خارج از بازی؛ وقتی توپ خارج از بازی به طور کامل از خط طولی یا عرضی چه از هوا و زمین گذشته باشد. برخورد توپ به سقف سالن اوت اعلام شده و ادامه آن روی خط طولی نزدیکتر میباشد که توسط حریف زده میشود.
قانون یازدهم:
روش به دست آمدن گل؛ تمام توپ از خط دروازه بین تیرهای عمودی و افقی عبور کرده به شرطی که بازیکن مهاجم توپ را با دست یا بازو و پرتاب حمل یا هل نداده باشد.
قانون دوازدهم:
خطاها و رفتارهای ناشایست؛ هرگاه بازیکنی سهواً یا از روی بی احتیاطی یا نیروی نامتعادل یا بیش از اندازه ۱۱ خطای زیر را مرتکب شود یک ضربه آزاد مستقیم -یک ضربه پنالتی- به نفع تیم مقابل (اگر داخل محوطه جریمه باشد) گرفته میشود: لگد زدن -پشت پا زدن - پریدن روی حریف - تنه شدید و خطرناک - تنه از پشت به حریف - تف انداختن - زدن حریف - گرفتن حریف - هل دادن حریف - با شانه به حریف حمله کردن - تکل کردن.
هفت خطای منجر به اخطار: ۱ - مرتکب رفتار غیر ورزشی ۲- با گفتار و کردار به تصمیم داور اعتراض نماید. ۳- مکرراً قوانین بازی را نقص نماید. ۴- شروع مجدد بازی را به تأخیر اندازد. ۵- هنگام شروع مجدد بازی، ضربه آزاد و ضربه کرنر فاصله لازم رعایت نکند. ۶- بدون اجازه داور وارد زمین شود. ۷- بدون اجازه داور زمین را ترک کند. هفت خطای منجر به اخراج: ۱- مرتکب خطای شدید بازی شود. ۲- مرتکب برخورد با زننده شود. ۳- روی حریف یا هر فرد دیگر تف بیندازد ۴- عمداً با دست زدن به توپ، حریف را از یک گل یا موقعیت گل محروم نماید. ۵- موقعیت آشکار گل حریف به سمت دروازه در داخل پیشروی با خطای آزاد مستقیم سلب نماید. ۶- کلمات توهین آمیز بر زبان بیاورد. ۷- در یک مسابقه اخطار دوم بگیرد. تذکر مهم: بازیکنی که اخراج میگردد توسط داور بازی حتماً باید به رختکن هدایت شود و بعد از ۲ دقیقه تیم میتواند بازیکن دیگر جایگزین نماید.
قانون سیزدهم:
ضربه آزاد؛ تحت عنوان دو دسته ضربه آزاد مستقیم و ضربه آزاد غیر مستقیم میباشد. در ضربه آزاد مستقیم میتوان مستقیماً به حریف گل زد.
قانون چهاردهم:
خطاهای جمع شده؛ در صورتی که خطاهای یک تیم در هر نیمه به ۵ رسیده (از خطاهای ۱۱ گانه آزاد مستقیم)، (کلیه خطاها قانون ۱۲) از آن به بعد اگر یکی از خطای قانون ۱۲ را مرتکب شود خطای ششم یک ضربه آزاد مستقیم (از نقطه پنالتی دوم) یا محل وقوع خطا (اگر محل خطا بین نقطه پنالتی دوم و دروازده حریف باشد) بدون تشکیل دیوار دفاعی به صورت مستقیم زده میشود. مهاجمین و مدافعین باید فاصله ۵ متر را رعایت کنند. (خط فرضی نقطه پنالتی فاصله رعایت گردد).
تذکر:
اگر خطای ششم عقبتر از نقطه پنالتی دوم بود، مستقیم به نقطه پنالتی دوم منتقل شده ضربه زده میشود (حق پاس دادن را ندارد).
قانون پانزدهم:
ضربه پنالتی؛ از نقطه پنالتی زده میشود. زننده ضربه باید مشخص باشد. ضربه حتماً باید به طرف جلو (دروازه حریف) زده شود.
قانون شانزدهم:
ضربه اوت؛ هرگاه تمام توپ از خط طولی چه از روی زمین چه از هوا بگذرد توپ بایداز محلی که خارج شد توسط تیم مقابل با پا به داخل زمین زده شود. زننده ضربه توپ ساکن روی خط طولی یا خارج از زمین خط طولی باشد بازیکنان تیم مقابل حداقل ۵ متر از محله ضربه باید فاصله داشته باشد از ضربه اوت نمیتوان مستقیم گل زد.
قانون هفدهم:
پرتاب اوت دروازه پرتاب؛ پرتاب اوت دروازه مادامی در بازی است که توپ توسط دروازه بان با دست بیرون از محوطه جریمه قرار گیرد. پرتاب اوت دروازه خطای ۴ ثانیه ندارد. برگشت اوت دروازه دوباره به دروازه بان توسط مدافع (با دست لمس کردن یا کنترل) یک ضربه آزاد غیر مستقیم از محل ۶ متری انجام میگیرد. با پرتاب اوت دروازه نمیتوان مستقیم گل زد.
قانون هجدهم:
ضربه کرنر؛ از ضربه کرنر میتوان مستقیم گل زد. ۴ ثانیه دارد، اگر ضربه کرنر به طور صحیح زده نشود ضربه تکرار خواهد شد. در موقع زدن خطاها توپ باید ساکن باشد. همشه برنده قرعه سکه صاحب زمین بازی یا زننده پنالتی یا انتخاب رنگ پیراهن میباشد. تیمی میتواند تایم استراحت بگیرد که صاحب توپ باشد مثل ضربه کرنر، پرتاب اوت، ....... دروازه بان میتواند در زمین حریف بیش از ۴ ثانیه بازی کند. دروازه بان نمیتواند در جریان بازی مستقیم توپ را با دست وارد دروازه حریف کند . پاس عقب مادامی محسوب میشود که توپ از ضربه مچ پا به پایین زده شود (فقط از ناحیه کفش). در زدن اوت پا روی خط نباشد
تیمهای برتر جهان در این رشته: ایران برزیل اسپانیا ایتالیا روسیه اوکراین آرژانتین
مرحله گرم کردن و سرد کردن بدن یکی از اجزاء مهم تمرینات و مسابقات ورزشی میباشد. ورزشکاران باید آگاه باشند که از گرم کردن بدن نتیجه بهتری برای توانایی بدن میگیرند و بویژه جلوگیری از مصدومیت بدن میکند.
تمرینات گرم کردن عمومی عملیاتی هستند که بدن انسان را جدا از ورزش گرم و فعال میکند. این تمرینات برای گرم کردن ماهیچه و عضلات کلی بدن موثر هستند که از جمله مانند دویدن، بازیهای سبک یا کش دادن بدن میباشد . تمرینات مخصوص گرم کردن بدن برای ورزش فوتبال شامل تمرینات تکنیکی مثل توپ یک و دو کردن، پرتاب توپ یا ضرب زدن و…و…و… میباشد
در این بخش ما به تمرینات گرم کردن بدن قبل از بازی فوتبال میپردازیم
.تیم بازی ۳۰ دقیقه قبل از بازی وارد زمین میشود
مرحله اول
بازیکنان توسط مربی به مدت ۱۰ دقیقه آزاد گزاشته میشوند تا بازیکن با توجه به نیاز بدن خود، خود را آماده سازد که معمولاً با دویدن آرام و بعد دویدن با نرمش، نرمش در جا و کشش همراه میباشد
مرحله دوم
درست میکنیم ABCD زمین را به شکل مقابل
دوتیم ۵ نفره تقسیم میکنیم
ضربه برای بازیکنان آزاد است
زمان ۷ دقیقه میباشد
نکته مهم اینکه باید به بازیکنان تذکر داده شود که از تکگل و یا حرکتی که باعث صدمه دیدن شود خودداری کنند
این یک تمرین ایده ال قبل از شروع بازی میباشد که بازیکنان را در شرایط بازی قرارمیدهد
مرحله سوم
حرکات سرعتی
بازیکنان ۲ به ۲ تقسیم میشوند و کمک مربی در فاصله ۱۰ متری می ایستد
معمولا ۸ بار هر بازیکن بسمت مربی با سرعت می دود
دو تا سرعتی اول ۷۰% سرعت باید انجام شود تا بدن آماده سرعت صد در صد شود
سپس ۶ بار یا صد در صد سرعت باید انجام شود. در هر دفعه که سرعت زده میشود باید دو بازیکن هماهنگ در جا یک حرکت در جا را نیز انجام دهند، مثلا زانو بلند در جا، پا ….، سر زدن و هد استارت زدن، و.. و.. و..
در برگشت بازیکنان باید آرام آرام بر گردند بدون راه رفتن و یا ایستادن
در پایان حرکت سرعتی تنفس گرفتن و کشش کردن لازم میبازد
مرحله چهارم
محل شوت به سمت دروازه میباشد که بعد از یک دو کردن باید به دروازه زده شود و همچنین بازیکنان بنا به نیاز خود میتواند کار دیگری را با توپ انجام دهند مثلا مدافع از کمک مربی بخواهد برایش پرتاپ توپ کند تا با سر و یا پا بر گردرداند تا در شرایط بازی قرار بگیرد. و یا حرکت کششی و یا پا به توپ شدن و یا سرعتی کوتاه و مواردی که هر بازیکن بنا به نیاز خود احساس میکند
نکته قابل توجه دیگر حضورسر مربی در زمین که میتواند بازیکنان را زیر نظر داشته باشد و یا اگر بازیکنی در هنگام گرم کردن مشکل و یا مصدومیت کند بتواند سریع تسمیم بگیرد برای جانشینی و همچنین با صحبت کردن بازیکنان را روحیه دهد و همچنین بتواند نفرات تیم مقابل را نیز کنترل کند
تمرین هندبالی
ـ دو تیم را به دو گروه مساوی تقسیم میکنیم
ـ بازی در منطقه ۱۸ قدم صورت میگیرد
ـ دو تیم باید بوسیله دست به همدیگر پاس دهند
ـ اگر بازیکنی توپ را بیش از حد معطل کند توپ به تیم مقابل داده میشود
ـ نوع دیگر این تمرین بدین شکل انجام میشود
ـ پاس اول باید بوسیله دست پرتاب شود و ضربه بعدی بوسیله ضربه سر به یار پرتاب شونده و یار دیگر خودی بازگردانده شود
ـ شکل دیگر بدین صورت انجام میشود که ضربه باید ابتدا یک بار به زمین بر خورد کند و بازیکن بعدی در هوا آن را دریافت کند
برای موفقیت و پیروزی در ورزش و مسابقات نه تنها بدن انسان، بلکه روح انسان ( از لحاض فکر، احساسات، انگیزه ) هم باید آماده باشد. شخص باید فشار روحی و عصبانیت خود را زیر کنترل داشته باشد و هدف نهایی او پیروزی باشد و همچنین پذیرش شکست را هم داشته باشد تا روح و روان خود از آسیب حفظ کند
هر ورزش کاری میتواند بدون یک “مربی روانشناس” برای خود روشهای مختلفی اتخاذ کند مثل روحیه دادن و گرفتن از تیم خود و یا دعا کردن که میتواند باعث آرامش روحیه شود
و در این بخش هم حتی شناختهای جدید علمی پی برده است که استفاده کردن از این روشهای شخصی برای اصلاح کردن و کاملتر شدن یک ورزشکار موثر میباشد
هدف ما
بالا بردن پایه سازی، استقرار مجدد بنیادهای روحی یک ورزشکار و قدرت وی (بهینه سازی وضع حرکات و قدرت ورزشکار در مقابل وجود استرس در مسابقات ورزشی)
پتانسیال قدرت روحی
توانایی درک کردن موقعیت در زمان بازی، دارای تمرکز، هوشیاری، دارای رفتار مشکل گشایی، توانایی انتخاب، بر طرف کردن استرس و به دست آوردن بهبودی
روش ها
تمرینات روحی، روشهای آرامش و استراحت اعصاب، تمرین ایجاد انگیزه، تمرین سست کردن عضلات، تلقین اعتماد بنفس، تمرین درک کردن موقعیت
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
ورزشی ,
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 548
اتم هیدروژن در واقع حالت مقید یک الکترون و یک پروتون است. هسته اتمی عناصر دیگر از پروتونها و نوترونهایی تشکیل میشود که با برهمکنشی قوی در قید یکدیگرند. پروتونهای آزاد را میتوان هم در پرتوهای کیهانی یافت و هم با شتاب دهندههای ذرات تولید کرد. در آزمایشهای ویلهلم وین در سال 1898 و آزمایشهای متأخر جوزف تامسون در سال 1910، در میان ذرات یافت شده در جریانهای گازی یونیده ، ذره آلی با بار مثبت شناسایی شد که جرم آن تقریبا با جرم اتم هیدروژن بود.
در سال 1911 ارنست رادرفورد، در آزمایشهایی که در آنها که نیتروژن با ذرات آلفا بمباران می شد، دوباره با چنین ذرات باردار مثبتی روبرو شد و آنرا به عنوان هسته هیدروژن شناسایی کرد. تا سال 1920، او به این نتیجه رسیده بود که این ذره ، ذره بنیادی است و با توجه به این که واژه "protos" ، در زبان یونانی به معنی نخستین است، آنرا پروتون نامید تا موقعیت اولیه در خور اهمیت آن را در میان هستههای اتمی عناصر نشان دهد.
جرم پروتون
جرم پروتون برابر است با mp = 938.272 MeV/C2 = 1.6726X10-27 Kg جرم پروتون 1836 برابر جرم الکترون است. برای مشاهده واپاشی پروتون به ذرات سبکتر ، جستجوی تجربی فراوانی انجام شده ، ولی تا به حال نتیجهای حاصل نشده است. مستقل از مد واپاشی ، حد پایین طول عمر میانگین پروتون ، τ ، را می توان حدود 1025 سال دانست. عمر میانگین پروتون در بعضی از مدهای واپاشی خاص به حد بالاتری میرسد، برای مثال در واپاشی p → e+ + π0 مقدار τ بزرگتر از 1032 سال است.
بار الکتریکی
بار الکتریکی پروتون مثبت است. این بار در مقایسه با بار الکترون مقداری مساوی و علامتی مخالف دارد. qp = -qe = -e شواهد تجربی نشان میدهد که ماده (از لحاظ بار الکتریبکی) خمثی است و در آن lim (|qp + qe|/e)<1021 است. حد گشت و در دو قطبی الکتریکی پروتون ، dp ، کمتر از 7-10 emf است (1fm = 10-15m) ، و میانگین مربعی شعاع بار پروتون که در آزمایشهای پراکندگی الکترون از پروتون بدست میآید، در حدود 0.72fm2 است. پروتون دارای تکانه زوایه ای h/2 ، پاریته مثبت و گشتاور مغناطیسی 2.792847µN است (µN مگنتون هستهای است).
µN = eh/2mpc = 0.1050 efm = 3.152X10-14MeV/T-1
نوترون ذرهای است که ساختارش شباهتهای فراوانی به ساختار پروتون دارد. تشابه جرم پروتونم و نوترونها ، در کنار یکسان بودن تکانه زاویهای (اسپین) هر ذره یکسانی تقریبی برهمکنشی قوی میان پروتونها و برهمکنش قوی میان نوترونها ، به معنی مفهوم ایزوسپین منجر میشود. پروتون و نوترون را مشترکا نوکلئون مینامند. نوکلئون به دسته ذراتی که باریون نامیده میشود تعلق دارد. باریون تکانه زاویهای نیمه صحیح (با یکای h) دارد. نوکلئون سبکترین باریون است.
پاد پروتون (ضد پروتون)
پروتون پاد ذرهای به نام پاد پروتون دارد. پاد پروتون را اوئن چمبرلین ، امیلیو سگره ، کلاید ویگاند و توماس یسپسیلانتیس در سال 1955 میلادی ، با استفاده از بواترون در آزمایشگاه تابش برکلی ، کشف کردند. پس از مدت زمان کوتاهی ، پاد نوترون نیز با استفاده از همین بواترون کشف شد.
ترتیب در هسته اتم
هسته هر اتمی از پروتونها و نوترونها (یا نوکلئونها) تشکیل میشود. و این نوکلئونها از طریق برهمکنش قوی با یکدیگر پیوند دارند. ترکیب پروتونها و نوترونها در هر هسته معین بصورت A Z نشان داده نی شود که در آن ، A = Z+N است ، N و Z به ترتیب تعداد نوترونها و تعداد پروتونها است. تعداد پروتونها در هسته ، تعیین کننده تعداد الکترونهای اتم و در نتیجه تعیین کننده ویژگیهای اتمی (یا شیمیایی) است. در نمایش A Z ، علامت Z را اغلب با نماد شیمیایی اتم جایگزین میکنند.
ایزوتوپها
ایزوتوپها هستههایی هستند که تعداد پروتونهای آنها باهم برابر ، ولی تعداد نوترونهایشان باهم متفاوت است. برای مثال ، ایزوتوپهای پایدار کلسیوم (Z = 20) عبارتند از: 48Ca ، 46Ca ، 44Ca ، 42Ca ، 40Ca. برای پایدارترین ایزوتوپهای عناصر سبک داریم : Z < N ، که این امر به دلیل قویتربودن برهمکنش پروتون - نوترون در مقایسه با برهمکنش پروتون - پروتون و نوترون - نوترون و همچنین به دلیل این است که انرژی جنبشی برای N = Z کمینه میشود. برای عناصر سنگینتر ، تأثیر دافعه کولنی بین پروتونها بطور نسبی مهمتر میشود و در نتیجه در پایدارترین ایزوتوپ داریم: N > Z.
خواص نوکلئونها در برقراری قوانین پایستگی و تعیین دقت آنها حائز اهمیت است. پایداری پروتون ، به مفهوم باریون منجر میشود. به نوکلئون و الکترون ، به ترتیب عددهای بار Bn = 1 و Bn = 0 نسبت میدهند. قاعده پایستگی عدد بار یونی ، همراه با این واقعیت که پروتون سبکترین باریون است، مانع از واپاشی پروتون میشود. با این همه نظریه وحدت بزرگ (GUT) پیش بینی میکند که بوزونهای پیمانهای ابر سنگینی وجود دارند که در برهمکنش آنها ناپایستگی باریونها مجاز است، در نتیجه پروتون میتواند واپاشیده شود. حد تجربی طول عمر پروتون ، این مدلها را به شدت مقید میکند. برعکس الکترونها ، نوکلئونها ذرات بنیادی هستند.
کاربرد
برای مطالعه ساختار درونی پروتون و تولید ذرات جدید ، پروتون را تا انرژی حدود 106 Mev (معادل 1TeV) شتاب میدهند تا با الکترونها ، پروتونها یا هستهها برخورد کند. پروتونهای شتابدار ، یا مستقیما از طریق نوترونهایی که در واکنشهای بعدی تولید میشوند. برای نابود کردن بافتهای سرطانی نیز مورد استفاده قرار میگیرند. پروتونها ، بخش اصلی پروتونهای کیهانی را تشکیل میدهند. پروتونهای با انرژی بسیار زیاد ، وقتی که وارد لایه بالایی جو میشوند، سرانجام در برخورد با هستهها ، رگباری ذرهای پدید میآورند که چون به زمین میرسند بطور تجربی قابل آشکار سازی هستند.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 648
اقامه عزای حسین در اربعین سالار شهیدان در جهان تشیع به خاطر چند چیز است:
1 ـ در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع) جابر بن عبداله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهداء (ع) شدند، نیز بنا، به برخی نقلها در اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) در بازگشت از شام و سرراه مدنیه وارد کربلا شدند و برای شهدای کربلا گریه و عزا داری نمودند . شیعیان نیز برای شرکت در عزا داری حضرت زینب و اسرای کربلا و احیای خاطرة غمبار عاشورا و تداوم شور حسینی همه ساله در اربعین عزاداری میکنند.
2ـ زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین مستحب است و از نشانههای مؤمن شمرده شده است. امام عسکری (ع) فرمود: «نشانههای مؤمن پنج چیز است: پنجاه و یک رکعت نماز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک گذاشتن (در حال سجده)، و بسم الله را (در نماز) بلند گفتن».(1)
به طور کلی، تاکید و توصیهای که از طرف ائمه (ع) برای عزا داری امام حسین صورت گرفته، در مورد هیچ امامی صورت نگرفته و با آن که شهادت امام حسین در یک روز است، اما همان طور که می دانید عزاداری برای او از مدتها قبل و پس از آن ادامه مییاید.
این همه برای رسیدن به هدف و درس هایی است که در عاشورا بوده که هدف تمام امامان (ع) در آن خلاصه شده است که در قیام امام حسین (ع) روشنتر، آشکارتر، جامعتر و عمیقتر وجود یافته است.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 449
ر این گزارش کوتاه، خبر چند منبع کهن تاریخی را در باره شهادت امام حسین علیه السلام که پس از همه یاران و جوانان اهل بیتاش به شهادت رسید، مرور می کنیم.
زمانى که تمامى یاران و اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، دشمن قصد کشتن آن حضرت را کرد. تا این لحظه، کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روى، بسیارى از کوفیان مایل نبودند قاتل آن حضرت شناخته شوند. این بود که نوبت به سنان دیوانه و شمر کثیف و خولی بدذات رسید.
چند گزارش را در این باره نقل می کنیم:
ابن سعد می گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردى نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حُصَین بن نُمَیر تیرى رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جارى شد. آن حضرت با دست خونها را پاک مىکرد و در همان حال خدا را ستایش مىکرد. (ویحمدالله). آن گاه به سوى فرات به راه افتاد. مردى از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسى پیدا کند. گروهى میان ایشان و آب ایستادند، در حالى که امام در برابرشان ایستاده بود و در باره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگى بمیران. آن مرد ابانى، تیرى به سوى امام رها کرد که به دهان حضرت خورده، خون آلود شد. آن مرد اندکى بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب مىخورد باز احساس تشنگى مىکرد تا آن که مرد.(طبری: 5 / 450).
بلاذرى همین نقل را در باره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می افزاید: امام حسین علیه السلام سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّى أشکو إلیک ما یفعل بى.(انساب الاشراف: 3 /201).
ابن سعد مىافزاید: زمانى که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمىآمد مگر آن که باز مىگشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاعتر از وى نبود و حسین بن على چون یک جنگجوى شجاع با آنان مىجنگید، [او در حالی که عمامه مشکی بر سر داشت و موهای خود را نیز رنگ سیاه زده بود، چون یک جنگجوی شجاع می جنگید: ترجمة الامام الحسین: 73] بر هر طرف یورش مىبرد، و افراد مانند بزى از برابر شیر مىگریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مىنویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمىکرد. (دینورى می نویسد: در این وقت امام حسین علیه السلام نشسته بود و اگر مىخواستند مىتوانستند، او را بکشند جز این که هر قبیلهاى بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند: اخبار الطوال: 258) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسینعلیه السلام نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، او نقش بر زمینش کرد. آن گاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربهاى بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزهاش را در سینه امام حسین علیه السلام فرو کرد. در این وقت بود که امام روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین علیه السلام را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(ترجمة الامام الحسین: 75).
وى در جاى دیگرى مىنویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین علیه السلام را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(همان، 75، انساب الاشراف: 3/218)
شیخ مفید می نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهاى بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن گاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند.(ارشاد: 2/112)
ابن سعد می افزاید: زخمهاى بدن امام حسینعلیه السلام را که شمارش کردند، سی و سه مورد بود، در حالى که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگى در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مىنویسد: وقتى امام حسینعلیه السلام به شهادت رسید، شمشیر او را قلانس نَهشلى و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودى برد. لباس (سِروال [ شلوار ] و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمى، و قیس بن اشعث بن قیس کندى برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه مىگفتند! نعلین امام را اسود بن خالد اودى، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندى، برداشتند.
بلاذرى خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام را چنین مىنویسد: وقتى اجازه استفاده از آب فرات را به امام نداده و تیر به دهان مبارکشان زدند، (و در خبر دینورى باز تیرى به گردن ایشان زدند که امام آن را بیرون کشید)(اخبار الطوال: 258) شمر همراه ده نفر از کوفیان به سوى محل استقرار خیمه و خرگاه امام آمد. امام بدان سوى رفت، اما آنان میان وى و خیمهگاه فاصله انداختند. امام فرمود: إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا فى أمر دنیاکم احرارا. اگر دین ندارید، در دنیاى خویش آزاد مرد باشید؛ و مانع از تعرّض لئیمان و سفیهان خود از اهل و خاندان من شوید. شمر گفت: اى پسر فاطمه! این سخنت را مىپذیرم. آن گاه با پیاده نظام بر امامحسین علیه السلام حمله کرد که در میان آنان ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفى، خولى بن یزید اصبحى، قشعم بن عمرو جعفى - کسى که از على علیه السلام کناره گرفته بود - صالح بن وهب یَزَنى، و سنان بن اَنَس نخعى بودند. شمر آنان را تحریض بر کشتن امام حسین علیه السلام مىکرد. ابتدا از ابوالجنوب خواست تا حمله برد. او گفت: چرا خودت نمىروى؟ شمر خشمگین گفت: به من چنین مىگویى؟ ابوالجنوب گفت: مىخواهم نوک نیزهام را در چشم تو فرو کنم. شمر از برابر او کنار رفت، چرا که ابوالجنوب مردى شجاع بود. آن گاه شمر همراه پنجاه نفر از پیاده نظام بر امام یورش برد. حسین از هر طرف به سوى آنان مىتاخت و جمعیت آنان را می شکافت تا آن که او را محاصره کردند. باز با آنان مىجنگید تا آنان را از خود دور کرد.
در این وقت، بحر [یا: أبجر] بن کعب بن عبیدالله بر امام حمله برد. وقتى با شمشیر بالاى سر امام رسید، بچهاى از بچههایى که همراه امام حسینعلیه السلام بود نزدیک آمد که امام حسین علیه السلام او را به بغل گرفت. این بچه به بحر گفت: اى فرزند خبیثه! عموى مرا مىکشى؟ آن مرد ملعون شمشیر خود را فرود آورد و بچه که دستش را بالا گرفته بود، دستش قطع شده به پوستى آویزان شد. امام حسین علیه السلام همچنان به این سوى آن سوى مىتاخت، در حالى که لباسى پوستین به تن داشت و عمامهاى بر سر. مردم نیز که او شجاع مىیافتند، مانند بزى از برابر [ گرگ ] شیر مىگریختند.
مدتى بدینسان گذشت و هر مردى که براى کشتن حسین به او روى مىآورد، از کشتن آن حضرت صرف نظر مىکرد؛ چرا که نمىخواست قتل او را بر عهده گیرد.
در این وقت مردى که او را مالک بن بشیر کندى مىگفتند - و فردى جسور بوده و اقدام بر این امر برایش مهم نبود - نزد امام آمد و شمشیرى بر سر آن حضرت زد، به طورى که برُنسى که بر سر امام بود، نیمه شد، شمشیر به سر رسید و خون جارى گردید؛ در آن حال بُرنس حضرت خونآلود شد. امام برنس را کنارى انداخت و کلاهخودى بر سر گذاشت و در حق آن مرد نفرین کرد. (لا أکلتَ و لا شربتَ و حَشَرَک الله مع الظالمین). مرد کِندى، بُرنس را برداشت و گویند که تا آخر عمر فقیر ماند و دستش شل بود.
در این وقت زینبعلیها السلام خطاب به عمر سعد گفت: اى عمر! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه مىکنى؟ عمر سعد به گریه افتاد و رویش را برگرداند.
شمر در میان مردم فریاد زد: شما را چه شده است که بىتفاوت در برابر این مرد ایستادهاید؟ منتظر چه هستید؟ مادرتان در عزایتان بگرید، او را بکشید. آن گاه همه حاضران از اطراف یورش بردند و زرعة بن شریک تمیمى ضربتى بر بازوى چپ امام زد و ضربهاى دیگر بر گردن آن حضرت. آنگاه از اطراف امام دور شدند، در حالى که امام حسین علیه السلام با صورت روى زمین افتاده بود.
در این وقت، سنان بن انس بن عمرو نخعى آمد و نیزهاى بر آن حضرت زد. آنگاه سنان به خولى بن یزید گفت: سرش را جدا کن. خولى خواست چنین کند، احساس ضعف کرده، دستش لرزید. سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند. خودش از اسب پایین آمد و سر امام حسین علیه السلام را جدا کرد. (دینورى مىنویسد: خولى رفت تا سر را جدا کند، دستش لرزید، برخاست. آنگاه برادرش شبل بن یزید آمد و سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرده به برادرش خولى داد.)(اخبار الطوال: 258)
حسین پیش از آن چندان شمشیر و نیزه خورده بود که جاى 33 طعنه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش بود. برخى گویند که خولى با اجازه سنان سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرد.(انساب: 3/202 - 204)
روایت ابن اعثم از شهادت امام حسین علیه السلام قدرى متفاوت با دیگران بوده و مطالبى در آن است که در مآخذ کهن دیگر نیامده است. امام پس از شهادت یاران و اهل بیت، عازم میدان مىشود. رجزى خواند و به معرفی خود و خاندانش پرداخت: ( أنا بن علىّ الخیر من آل هاشم / کفانى بهذا مفخر حین أفخر / و جدّى رسول اللّه أکرم من مشى / و نحن سراج اللّه فى الخلق أزهر / و فاطمة أُمّى سلالة أحمد / و عمّى یدعى ذا الجناحَیْن جعفر / و فینا کتاب اللّه أنزل صادقا / وفینا الهُدى و الوحى و الخیر یذکر / و نحنُ أمان الأرض للناس کلّهم / نصول بهذا فى الأنام و نفخر / و نحن وُلاة الحوض نسقى ولاتنا / بکأس رسول اللّه ما لیس ینکر / و شیعتنا فى النّاس أکرم شیعة / و مبغضنا یوم القیامة یخسر) تعابیرى که در این رجز آمده، گرچه مىتواند مربوط به آن زمان باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که بعدها سروده شده باشد و در واقع زبان حال باشد.
ابن اعثم مىافزاید: امام حسین علیه السلام مبارز طلبید. هر کسى که از چهرههاى سرشناس آمد، کشته شد. تا آن که شمر با قبیله بزرگى - قبیلة عظیمه - آمد. (این همان آمدن شمر همراه عدهاى از پیاده نظام است که در منابع دیگر آمده است) امام با آنان جنگید تا این که میان او و خیمهگاهش فاصله انداختند. امام حسینعلیه السلام به دشمن گفت: یا شیعة آل ابىسفیان! إن لمیکن لکم دین و کنتم لاتَخافون المعاد فکونوا أحرارًا فى دنیاکم. در خواست امام این بود که سپاه دشمن متعرض زنان و کودکان نشوند. شمر پذیرفت. بار دیگر بر امام حسینعلیه السلام حمله مىکردند و او مىجنگید. چند بار درخواست آب کرد؛ یک بار هم به سمت فرات رفت که مانع شدند. آنگاه ابوالجنوب جُعْفى تیرى به صورت امام زد که خون بر صورت و محاسن آن حضرت جارى گشت. آن حضرت سر بر آسمان بلند کرده نفرین کرد. آنگاه مانند شیرى خشمگین بر دشمن یورش برد و به هر کس مىرسید او را با شمشیر به روى زمین مىانداخت. تیرها بود که از هر طرف به سمت امام روان بود و به سینه او مىخورد. امام در همان حال سخن از روزى به میان مىآورد که خداوند انتقام او را از آنان بگیرد؛ آن گونه که میان خود آنان اختلاف افتاده، خونها ریخته شود و عذاب الهى بر آنان فرود آید.
شمر به یارانش می گفت: منتظر چه هستید؛ تیرها او را از نفس انداخته است. بر او یورش برید، مادرهایتان به عزایتان بنشیند. در این وقت از هر سوى حمله کردند به طورى که ضربات شمشیر او را از پاى درآورد. در این وقت زُرْعة بن شریک تمیمى ضربتى بر دست چپ آن حضرت زد. عمرو بن طلحه جعفى هم ضربت سختى - ضربة منکرة - بر گردن آن حضرت نواخت. سنان بن انس نیز تیرى به گردن آن حضرت زد و صالح بن وهب یَزَنى هم ضربتى بر پایین کمر آن حضرت فرود آورد. حضرت از اسب به زمین افتاد و روى زمین نشست. تیر را از گردنش درآورد و هرچه دستش پر از خون مىشد آن را به صورت و محاسن مىمالید و مىفرمود: هکذا حتى ألقى ربّى بِدَمى مغصوبا على حقّى. عمر بن سعد نزدیک آمد و به یارانش گفت: بروید و سرش را جدا کنید. نصر بن خرشبة الضبابى با پاى خود به امام زد، به طورى که آن حضرت از پشت روى زمین افتاد. نصر آمد و محاسن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: تو همان سگى هستى که من به خواب دیدم. آن مرد که خشمگین شده بود با شمشیر بر گلوى حسین مىزد و رجز مىخواند. عمر بن سعد خشمگین شد و به مردى گفت: از اسب فرود آى و سرش را جدا کن. در این وقت خولى بن یزید اصبحى آمد و سر حضرت را جدا کرد. اسود بن حنظله شمشیر حضرت را برداشت؛ جعفر بن وبر حضرمى لباس حضرت را گرفت. یحیى بن عمرو حرمى شلوار حضرت را برد. جابر بن زید ازدى عمامه آن حضرت برداشت و مالک بن بشر کندى زره را گرفت. در این وقت ابرى تاریک همه جا را گرفت و باد سرخى وزیدن آغاز کرد که در آن چشم چشم را نمىدید؛ به طورى که کوفیان تصور کردند عذاب نازل شده است. اندکى گذشت تا هوا آرام گرفت. اسب امام حسینعلیه السلام که از دست کوفیان گریخته بود، این بار آمد، سرش را در خون امام حسین علیه السلام گذاشت و برگشته به سمت خمیهگاه رفته، شیهه مىکشید.
وقتى خواهران حسین و دختران و اهل بیت نگاهشان به اسب افتاد که بدون صاحب آمده، شیون و فریادشان به آسمان رفت. دشمن آمد تا آن که خیمه را محاصره کرد. شمر گفت تا زیور و زینت زنان را از آنان بگیرند. آنان داخل خیمه شده هرچه بود بردند. حتى با پاره کردن گوشهاى ام کلثوم، گوشوارههاى او را برداشتند. آنگاه دشمن از خیمهگاه خارج شد و آن را آتش زد.(الفتوح: 213 - 220)
از حُمید بن مسلم ازدى نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت مىکردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسى به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسى چیزى از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزى پس نداد. عمر سعد عدهاى از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسى آسیب به آنان نرساند.(ارشاد: 2/112 - 113)
بلاذرى می ویسد: پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندى قطیفه امام را برداشت که او قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامى از بنىاود برداشت؛ شمشیرش را مردى از بنى نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمه گاه بود غارت کردند. بیشتر لباسها و حله را رحیل [!] بن زهیر جعفى و جریر بن مسعود حضرمى و اسید بن مالک حضرمى بردند. ابوالجنوب جعفى هم شترى را برده، بعدها از آن آب کشى مىکرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفههاى زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مىنویسد: مردى عراقى در حالى که گریه مىکرد لباس فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام را از او مىگرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه مىکنى؟ گفت: لباس دختر پیامبرصلى الله علیه وآله را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: مىترسم شخصى دیگرى آن را بگیرد!)(ترجمة الامام الحسین:78) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانى بود که ضربات شمشیر بر امام حسینعلیه السلام زد، پس از شهادت امام حسینعلیه السلام بخشى از لباس حضرت را برد.)(ارشاد: 2/111) آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا براى پایمال کردن جسد امام حسین علیه السلام با اسب آماده شوند. دوازده نفر براى این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین علیه السلام را خورد کردند.(طبری: 5/454 - 455)
بلاذری گوید: برخى از پیران ما از اهل کوفه بر تلّى نشسته بودند، گریه مىکردند و گفتند: خدایا نصرتت را بر حسین فرود آر. من به آنان گفتم: یا أعداء الله! ألا تنزلون فتنصرونه؟ اى دشمنان خدا! آیا از این تپه پایین نمىروید و یاریش کنید؟ (انساب الاشراف: 3/225)
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
عمومی ,
مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 465
شهرستان اهر،مركز منطقه ارسباران در ۹۵كيلومتري شمالشرق تبريز به دليل واقع شدن در شاهراه گردشگري آذربايجان شرقي، انبوهي از جذابيتهاي گردشگري اعم از باستاني و طبيعي را در خود جاي داده است. نزديكي به جنگلهاي زيبا و كمنظير ارسباران و وجود آثارتاريخي و باستاني بيشمار به ويژه قلعهها و كاروانسراها، شهرستان اهر را به يكي از قطبهاي بالقوه گردشگري استان تبديل كرده است. همجواري با رودخانه مرزي ارس و تلقي اهر بهعنوان پل ارتباطي منطقه شمال غرب كشور با جمهوريهاي ارمنستان و آذربايجان موجب شده اين شهرستان جايگاه منحصربفردي در تدوين برنامههاي گردشگري استان داشته باشد.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
درباره ی ماشین , ,
:: بازدید از این مطلب : 465
خاروانا یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی ایران است. این شهر مرکز بخش خاروانا است.دیزمار ارسباران به مرکزیت تاریخی خاروانا ، بزرگترین محال ارسباران(قره داغ) بوده که از طرف غرب با شهرستان مرند , از طرف شمال به رود ارس و از طرف شرق به محال ازومدول(ورزقان) و از طرف جنوب به بخش صوفیان و شهر تبریز ختم می شود .دیزمار 105 آبادی داشته و اکنون بخش سیه رود ضمیمه شهرستان جلفا , محال رودقات ضمیمه بخش صوفیان, دهستان کوه کمر ضمیمه دهستان زنوز از توابع مرند و دیزمار شرقی ضمیمه شهرستان کلیبر شده است و تنها دیزمار مرکزی به مرکزیت خاروانا جایگاه خود را حفظ کرده است.دهستان دیزمار مرکزی یکی از دهستانهای استان آذربایجان شرقی است که در بخش خاروانا شهرستان ورزقان واقع شدهاست. محال دیزمار ارسباران بمرکزیت تاریخی خاروانا مشتمل بر 105 روستا از 12 کیلومتری ورزقان از روستای علویق شروع میشود.دیزمار از طرف جنوب شرقی به شهر تبریز و از طرف جنوب غربی به دهستان رودقات از توابع بخش صوفیان ، از طرق غرب به دهستانهای زنوز از توابع مرند ، دهستان ارسی از توابع هادیشهر ، محال هرزندات مرند، دهستان بناب جدید(بناب مرند) و از طرف شمال با رود مرزی ارس و از طرف شرق با محال ازومدول ، دهستانهای منجوان و حسن آباد از توابع بخش خداآفرین ختم میشود.
در گذشته دیزمار منطقه یکپارچهای بوده که شهر توریستی خاروانا مرکز سیاسی و روستای تاریخی اشتبین مرکز فرهنگی آن محال به حساب میآمد.
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش خاروانای شهرستان ورزقان در سال ۱۳۸۵ برابر با 19362 نفر و جمعیت شهر خاروانا 2512 نفر بوده است .
این شهر دارای دو واحد دانشگاهی آزاد وپیام نور می باشد که در دومقطع کاردانی وکارشناسی دانشجویان دراین واحد ها تحصیل می کنند.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
درباره ی شهر ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 637
در اولين مرحله از دور يک چهارم نهايي ليگ قهرمانان اروپا بنفيکا در خانه از چلسي پذيراي ميکند و رئال مادريد ميهمان تيم شگفتيساز آپوئل قبرس است.
دور رفت این مرحله بامداد چهارشنبه با انجام دو بازی آغاز خواهد شد.
در ورزشگاه دالوز، بنفیکا برابر چلسی از لیگ برتر انگلیس صفآرایی خواهد کرد. آخرین مرتبه که این دو حریف برابر هم قرار گرفتند به تابستان سال 2005 مربوط میشود. در آن بازی این دو رقیب دیداری دوستانه انجام دادند که پرتغالیها یک بر صفر بازنده شدند. تک گل بازی توسط ریکاردو روچا در دقیقه 43 به اشتباه به دروازه وارد دروزاه خودی شد.
اکنون این دو نماینده قدرتمند پرتغال و انگلیس برای رسیدن به جمع 4 تیم پایانی مجبور به انجام 180 دقیقه جدال مقابل یکدیگر هستند.
در دیداری دیگر آپوئل نیکوزیای قبرس که با کسب نتایج درخشان تیم شگفتیساز این فصل لیگ قهرمانان محسوب میشود در ورزشگاه نئو میزبان رئال مادرید و شاگردان «خوزه مورینیو » است.
این دو حریف سابقه رویارویی برابر یکدیگر را نداشتهاند و به نظر میرسد که مادریدیها در این مصاف کار چندان دشواری برای رسیدن به پیروزی نداشته باشد؛ اما از طرفی مورینیو به خوبی میداند که این حریف قبرسی را نباید دستکم گرفت و قطعا با چاشنی احتیاط شاگردانش را راهی این جدال خارج از خانه میکند.
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
ورزشی ,
عمومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 554
( اذ قال ابراهیم رب أرنی کیف تحیی الموتی ؟ قال اولم تؤمن . قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ أربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءاً ثم ادعهن یأتینک سعیاً و اعلم ان الله عزیز حکیم )
در کتاب احتجاج از امام عسکری (ع) و آنحضرت از رسول اکرم (ص) اینگونه روایت می کنند : هنگامیکه ابراهیم (ع) به ملکوت آسمانی سیر نمود ( و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین ) خداوند دیدگان او را بر هر پوشیده و آشکاری باز نمود بطوریکه اشخاص را در حالت ارتکاب گناهان و منکرات مشاهده کرد و بر آنها نفرین نمود تا به هلاکت رسیدند . خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که ای رسول من از نفرین بر بندگانم دست بردار چرا که من خدای مهربان و با گذشتی هستم ، گناهان بندگانم زیانی را متوجه من نمی سازد همچنانکه بندگی و طاعت آنها نفعی را عاید من نخواهد ساخت و من به مانند تو برای غلبه بر خشم خود به عذاب بندگانم نخواهم پرداخت و من در کار تدبیر جهان به شریکی اینگونه احتیاج نخواهم داشت من بندگانم را به سه روش تدبیر خواهم کرد . اول آنکه آنها توبه خواهند کرد و من نیز از گناهان آنها خواهم گذشت و عیوبشان را خواهم پوشانید . دوم آنکه از عذاب آنها صرفنظر خواهم کرد چرا که می دانم در اصلاب آنها فرزندان مومن و متقی آرمیده اند و حتی در این زمینه بر پدران و مادران کافر نیز ترحم خواهم نمود تا آن فرزندان بدنیا آیند و چنانچه هیچیک از این دو حالت به منصه ظهور نرسد آنگاه عذابی به مراتب دردناک تر از آنچه تو بر بندگانم خواسته ای را بر آنها نازل خواهم نمود . بنابراین تو ای ابراهیم من و بندگانم را به خویش واگذار چرا که من پروردگار جباری هستم با حکمت خویش به تدبیر امور انسانها می پردازم و قضا و قدر خویش را در مورد آنها جاری می گردانم . آنگاه ابراهیم مرداری را در کنار ساحل دریا مشاهده کرد . که قسمتی از آن داخل آب و قسمتی دیگر در خشکی قرار گرفته بود . حیوانات دریایی گاه قسمتی را که داخل آب قرار داشت طعمه خویش می ساختند و چیزی نمی گذشت که آن قسمت جزء لاینفک حیوانات مختلف شده و آن حیوانات بعد از چندی خود طعمه حیوانات دیگر می شوند . همچنین قسمتی که در خشکی قرار داشت وضعیتی مشابه با قسمت داخل آب داشت . ابراهیم (ع) با تعجب به خداوند عرضه داشت ( أرنی کیف تحیی الموتی ) چگونه است که همواره حیوانات بطور تسلسل مردار خویش را طعمه یکدیگر می گردانند و خداوند در پاسخ ابراهیم فرمود : ( قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطئن قلبی ) یعنی برای اطمینان دل و یقین حسی بتوانم جزئیات این فعل و انفعال را مشاهده نمایم و خداوند به او امر فرمود تا چهار پرنده را قطعه قطعه گرداند ( قال خذ اربعة من الطیر ) و آنها را با یکدیگر ممزوج نماید همچنانکه مردار مذکور در میان گوشت و خون حیوانات درنده مخلوط و ممزوج گردیده است ( ثم ادعهن یأتینک سعیاً )
ظاهر روایت اشعار دارد که ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را با چشم سر مشاهده نمود اما پاره ای از روایات این رؤیت را امری قلبی و روحانی می دانند .
محمدبن عبدالله بن طیفور در کتاب علل الشرایع پیرامون آیه ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) می گوید : خداوند به ابراهیم (ع) امر فرمود تا به ملاقات یکی از بندگانش برود . هنگامیکه ابراهیم نزد آن شخص آمد از او شنید که می گفت : شنیده ام که خداوند بنده ای بنام ابراهیم را خلیل خویش قرار داده است . ابراهیم از او پرسید : نشانه آن بنده چیست ؟ آن عبد صالح در پاسخ گفت : نشانه اش زنده کردن مردگان است . ابراهیم (ع) که خود را بر این وصف دید از خداوند درخواست کرد تا مردگان را حیات مجدد بخشد و خداوند بدو وحی فرستاد : ( اولم تؤمن ؟ قال : بلی و لکن لیطمئن قلبی ) یعنی من اطمینان حاصل نمایم همان خلیلی هستم که تو برگزیده ای . و شاید منظور او معجزه ای بوده است که بسان پیامبران دیگر بدان مسلح گردد . همچنین خداوند به ابراهیم فرمان داد تا برای زنده کردن مردگان ابتدا آنها را بمیراند و به همین خاطر بود که به دستور خداوند او چهاگونه پرنده یعنی طاووس و کرکس و خروس و مرغابی را ذبح نمود . منظور از طاووس همان زیور و آرایش دنیوی است و منظور از کرکس آرزوهای طولانی می باشد و مقصود از خروس شهوت و مرغابی حرص و طمع است . یعنی ای ابراهیم اگر قلبی زنده و بیدار و سکینه و وقار باطنی را خواستاری از این اوصاف چهارگانه برحذر باش و سوال ابراهیم (ع) که فرمود : ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) و نیز سوال پروردگار از او که فرمود : ( اولم تؤمن ) هر دو اشاره و فرمانی الهی بود چرا که خداوند از درون پاک ابراهیم اطلاع داشت و می خواست بدین وسیله از او رفع تهمت نماید و او را از شک و تردید منزه گرداند .
حصین بن حکم پیرامون شک و تردید خویش در مورد این گفته حضرت ابراهیم که فرمود : ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) از عبد صالح خداوند سوال می نماید او در پاسخ حصین چنین می نویسد : ابراهیم فردی مومن و متقی بود و دوست می داشت که بدینوسیله بر ایمانش افزوده گردد ، اما در تو که دچار شک و تردید هستی خبری یافت نمی شود .
امام صادق (ع) در تفسیر آیه ( فخذ من اطیر ) می فرمایند : ابراهیم (ع) چهار نوع از پرندگان یعنی هدهد و صرد ( ورکاک یا شیرگنجشک ) و طاووس و زاغ را ذبح نمود و گوشت و استخوان آنها را در داخل هاونی کوبیده و آنها را به ده قسمت تقسیم نمود و هر کدام از آنها را بر فراز کوهی قرار داد و در کنار آنها مقداری آب و دانه نهاد . آنگاه منقار آن پرندگان را در میان انگشتان خویش قرار داد و از آنها خواست تا باذن خداوند بار دیگر زنده گشته و بسوی او بازگردند . چیزی نگذشت که قسمتهای مختلف بدن آن پرندگان به یکدیگر ملحق گشته و از آب و دانه ای که ابراهیم برای آنها نهاده بود تناول کردند و خطاب به ابراهیم (ع) گفتند : خداوند ترا زنده بدارد که بار دیگر ما را حیات بخشیدی ابراهیم گفت این خداوند توانا ست که زنده می گرداند و می میراند . اما آیه مذکور تفسیری باطنی و معنوی نیز دارد به این معنا که چهار نفر را که حامل علم الهی تو هستند و ظرفیت پذیرش معارف ربانی را دارند به چها گوشه جهان گسیل دار تا حجت و نماینده تو بر انسانها باشند . و آنگاه که به وجود آنها نیاز پیدا کردی به وسیله اسم اعظم آنها را فراخوان ، چیزی نخواهد گذشت که نزد تو حاظر خواهند گشت .
مرحوم صدوق علیه الرحمة در این مورد می فرمایند : آنچه در نزد من معتبر است این است که ابراهیم (ع) هر دو جنبه ظاهری و معنوی قضیه را مد نظر داشت . در پاره ای از روایات آن 4 نوع پرنده طاووس و کرکس و خروس و مرغابی ذکر گشته است و شاید اختلاف نوع پرندگان بخاطر دفعات مکرری باشد که ابراهیم (ع) به اجرای این دستور پرداخته است .
ابن جهم روایت می کند که مامون از حضرت رضا (ع) پیرامون آیه ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) سوال نمود آنحضرت در پاسخ فرمودند خداوند به ابراهیم (ع) وحی فرستاد که : ( انی متخذ من عبادی خلیلاً ان سألنی احیاء الموتی اجبته ) یعنی اگر خلیل من درخواست زنده نمودن مردگان را بنماید اجابتش خواهم نمود . ابراهیم (ع) پیش خود گفت : حتماً آن خلیل من هستم و از خداوند اینگونه سوال نمود ( رب أرنی کیف تحیی الموتی ؟ قال اولم تؤمن . قال بلی و لکن لیطمئن قلبی ) یعنی اطمینان پیدا نمایم که من همان خلیل تو هستم و نه کسی دیگر و خداوند بدو امر فرمود که : (فخذ أربعة من الطیر... ) مفسرین در تأویل این آیه به بیان وجوهی چند پرداختند : 1- همان وجه مذکور در حدیث سابق . 2- ابراهیم خود به قدرت فائقه الهی در این زمینه بخوبی آگاه بود لکن می خواست تا از راه دلیل و برهان به رفع وساوس و گمانها بپردازد .3- اصولاً دلیل پرستش ابراهیم منازعه و جدال لفظی بود که میان او و نمرود پیرامون زنده کردن مردگان بوجود آمده بود . چرا که نمرود ادعا می کرد او با آزاد کردن زندانیان دربند در حقیقت آنها رازنده کرده است و با کشتن انسانها آنها را میرانده است اما ابراهیم این نحوه عمل نمرود را احیاء مردگان نپنداشت و گفت ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) و بدینوسیله خواست بطلان نظریه نمرود را به عینه بدو تفهیم نماید . چا که در غیر اینصورت به دست نمرود به قتل می رسید و بیان جمله ( لیطمئن قلبی ) نیز بدان جهت بود که از کشته شدن نجات یابد .
مفضل از امام صادق (ع) پیرامون آیه ( و اذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات ) سوال کرد . حضرت در پاسخ فرمودند : آنها کلماتی بود که باعث پذیرش توبه آدم گشت و آن کلمات اینگونه بود : ( یا رب اسألک بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین الا تبت علی ) مفضل در ادامه از حضرت پیرامون آیه ( فأتمهن ) سوال نمود و حضرت در پاسخ چنین فرمودند : یعنی ابراهیم آن کلمات را با ذکر نام مبارک ائمه هدی و خصوصاً قائم آل محمد (عج ) تکمیل نمود . سپس پیرامون آیه ( وجعلها کلمة ً باقیة فی عقبه ) سوال نمود اما در پاسخ فرمودند : یعنی خداوند امامت را در نسل ابراهیم و از پس امام حسین (ع) تا روز واپسین در میان ذریه او قرار داد .
پیامبر (ص) درروایتی فرمودند : خداوند بیست صحیفه را بر ابراهیم (ع) فرو فرستاد که سراسر پوشیده از امثال وحکم است . در قسمتی از صحیفه ابراهیم (ع) آمده است : ای پادشاه خودپسند من ترا برای آن خلق نکردم تا سرزمینهای متعدد را بر قلمرو حکومت خویش بیافزایی بلکه ترا آفریدم تا به ندای مظلومان گوش فرادهی اگر چه بر کفر باشند و شخص عاقل می بایست اوقات زندگانی خویش را به سه قسمت تقسیم نماید ، قسمتی از آن را به مناجات وخلوت با خالق خویش اختصاص دهد ، ثلث دیگری از وقت خویش را به محاسبه نفس پردازد و ساعتی دیگر را به تفکر درباره آفرینش مشغول باشد ، در کنار این ساعات زمانی را هم به بهره برداری از لذات مشروع دنیوی اختصاص دهد و عاقل کسی است که فرصتهای خویش را در امرار معاش و یا توشه برداری برای آخرت و یا بهره برداری از لذات حلال متمرکز سازد .
و اما صحیفه حضرت موسی سراسر پند و اندرز بود قسمتی از آن صحیفه اینگونه است : در شگفتم از کسی که یقین به مرگ دارد اما به فرح و خوشحالی مشغول است و از کسی که به آتش دوزخ یقین دارد اما روز را به خنده می گذراند و کسی که دگرگونی و بی ثباتی دنیا را نظاره گر است اما باز بدان اطمینان می ورزد و کسیکه به قدر الهی ایمان آورده اما در طلب روزی خود را به سختی می افکند و نیز کسیکه به حساب روز قیامت مطمئن است اما کار نیکی انجام نمی دهد .
امام باقر (ع) در بیان آیه ( و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض ) فرمودند : خداوند به ابراهیم (ع) چشمانی تیز و بینا عنایت فرمود بطوریکه او آنچه را در عرش و ماورای آن بود و نیز هر آنچه را که بر عرصه زمین و درون آن قرار داشت بخوبی مشاهده می کرد ، پیامبر (ص) نیز اینگونه بر عرش و زمین تسلط داشت .
امیر المومنین (ع) می فرمایند : خداوند برای قبض روح ابراهیم ملک الموت را به نزد وی فرستاد . ابراهیم (ع) از او سوال کرد که آیا در این مورد مخیر خواهد بود تا بتواند مدت بیشتری را به عبادت و به فرمانبرداری خداوند قیام نماید و یا اینکه قهراً و بطور جزم می بایست مرگ را بپذیرد . ملک الموت گفت : تو مجبور به پذیرش هستیی . ابراهیم (ع) خطاب به ملک الموت گفت : آیا تو دیده ای خلیلی مرگ خلیل خود را آرزومند باشد . ملک الموت نزد پروردگار آمده و از ذات باری تعالی کسب تکلیف نمود . خداوند نیز به عزرائیل خطاب فرستاد که به بنده ما بگو آیا دیده ای که خلیلی از ملاقات با خلیل خود بیزاری جوید ؟
در کتاب علل الشرایع به نقل از امام صادق (ع) آمده است : ابراهین (ع) هنگامیکه از مناسک حج فراغت حاصل نمود بسوی شام بازگشت و در آنجا دیده فرو بست او ابتدا از پذیرش مرگ ابراز نفرت نمود تا آنکه خداوند به او فرصتی دیگر را برای ادامه حیات عنایت کرد . اما ابراهیم وقتی دیده اش به پیرمردی افتاد که به علت ضعف و ناتوانی جسمی غذایی را که می خورد از دهان بیرون می ریزد از خداوند طالب مرگ شد . روزی او در خانه اش با جوانی بسیار زیبا مواجه شد و زمانی که فهمید ملک الموت است چنین گفت : چگونه است که تو بدین آراستگی هستی و مردم زیارت تو را کریه می شمارند . ملک الموت در پاسخ گفت : هنگامیکه خداوند برای بنده اش خواستار خیر و نیکی باشد مرا در این شکل و هیئت بسوی او گسیل می دارد . اما زمانیکه برای بنده اش شر و سختی را بخواهد در آنصورت من در غالب دیگری به ملاقات او خواهم رفت . ابراهیم (ع) در شهر شام قبض روح شد و اسماعیل (ع) نیز بعد از او در سن یکصد و سی سالگی دنیا را وداع گفته و در حجر اسماعیل در کنار مادرش مدفون گشت .
همچنین امام صادق (ع) می فرمایند : روزی ساره به ابراهیم گفت : تو خلیل پروردگاری و دعایت به هدف استجابت می رسد . اینک که به سن پیری پای نهاده ای بهتر است از خداوند بخواهی تا به ما فرزندی را عنایت فرماید . خداوند نیز به ابراهیم بشارت داد که بزودی او را صاحب فرزندی خواهد کرد . ساره بعد از سه سال پسری را بدنیا آورد و از ابراهیم خواست تا از خداوند بخواهد که عمرش را آنقدر طولانی گرداند تا خود مرگ خویش را خواستار گردد . دعای ابراهیم مستجاب گشت و به شکرانه آن طعامی آماده شد و تعدادی از مستمندان بر سر سفره خلیل خدا گرد هم آمدند . در میان آنها پیرمردی با چشمانی کم سو نیز دیده می شد او به هنگام تناول غذا دچار لرزش دست می شد و گاه لقمه طعام را به پیشانی و گاه در چشم خود فرو می برد . ابراهیم که وضعیت اسفبار و ضعف مفرط آن پیرمرد را مشاهده کرد در دعایی به خداوند چنین عرضه داشت : ( اللهم توفنی فی الاجل الذی کتبت لی فلا حاجة لی فی الزیادة فی العمر بعد الذی رأیت ) یعنی بارخدایا بعد از حادثه ای که شاهد آن بودم هرگز خواستار طولانی شدن زندگانیم نیستم و به قضا و قدر تو تن در می دهم .
د : فرزندان و همسران ابراهیم علیه السلام
ساختن خانه کعبه
ه : داستان ذبح اسماعیل (ع)
( و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهراً بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود ) طبرسی از امام باقر (ع) روایت می کند که آنحضرت فرمودند : سه قطعه سنگ از بهشت به زمین فرود آمد یکی سنگ مقام ابراهیم دوم حجرالاسود و سوم سنگ قوم بنی اسرائیل . حجرالاسود در ابتدا بسیار سپید و درخشنده بود ولی بعد ها بر اثر گناهان فرزندان آدم تغییر رنگ داد در داستان حضرت آدم (ع) ذکر شد که حجرالاسود توسط او به زمین منتقل گشت و بعضی از بزرگان دیده اند در زمانی که سیل آن سنگ را از جای خود برکند پشت آن همچنان سفید و درخشنده بود .
در بسیاری از روایات امامیه آمده است بعد از آنکه ابراهیم فرزندش اسماعیل و هاجر را در مکه نهاده بسوی شام بازگشت بعد ها اسماعیل با دختری از قوم جرهم ازدواج نمود . روزی ابراهیم تصمیم گرفت به ملاقات همسر و فرزندش به مکه بازگردد اما زمانی به آنجا رسید که هاجر روی در نقاب خاک کشیده بود . او به خانه اسماعیل آمد و از همسر اسماعیل سراغ فرزندش را گرفت . همسر اسماعیل گفت که شوهرش برای شکار به بیرون از منطقه حرم رفته است ابراهیم به وی گفت : هنگامی که همسرت بازگشت سلام مرا به او برسان و به او بگو که حتماً سر درب خانه اش را تغییر دهد ! هنگامیکه اسماعیل از شکار بازگشت بوی آشنائی به مشامش رسید از همسرش پرسید آیا کسی در خانه ما بوده است و همسرش از وجود مردی با خصوصیات منحصر بفرد پرده برداشت . اسماعیل که از رمز تغییر سر درب خانه اش آگاه بود بزودی همسرش (حیفا ) دختر مضاض جرهمی را طلاق گفته و با زنی دیگر ازدواج نمود . در سفری دیگر ابراهیم برای سرکشی به فرزندش اسماعیل به مکه وارد گشت و چون او به شکار رفته بود به منزل عروسش سرکشی نموده و از او طلب طعامی نمود آن زن نیز با گوشت و شیر از ابراهیم پذیرائی نمود . اما او هرگز از مرکب خویش پائین نیامد چرا که ساره چنین خواسته بود ابراهیم سپس به نزد مقام آمده و پای خویش را بر روی آن نهاد که اثر آن قدم هنوز بر مقام ابراهیم نمایان است . همسر اسماعیل به هنگام وداع به گرمی او را بدرقه کرد و خلیل خدا از او خواست تا به فرزندش سلام و درود فرستد و به او بگوید که سردرب منزلش بسی مقاوم و استوار است ! هنگامیکه اسماعیل از شکار به منزل بازگشت بوی پدر را حس کرد ، همسرش از وجود شخصی نیکوسیرت و خوش رایحه سخن گفت و جای پای آن حضرت را بر مقام به همسرش نشان داد . اسماعیل (ع) از نشانه های موجود پی برد که پدرش ابراهیم (ع) در منزل آنها بوده است .
پیامبر (ص) فرمودند : رکن و مقام دو یاقوت بهشتی اند و اگر نور آنها گرفته نمی شد به هر آنچه که میان مغرب و مشرق بود نورافشانی می کرد . در تفسیر عیاشی ار اما صادق (ع) آمده است : حجرالاسود به مانند مرواریدی سفید از بهشت برای آدم (ع) فرستاده شد اما بعداً آن سنگ به آسمان برگردانده شد و دقیقاً در مقابل حجر الاسود فعلی تعبیه گردید و هر روز هزاران فرشته بدان وارد گشته و هرگز برنمی گردند. سپس خداوند به ابراهیم و اسماعیل امر فرمود تا خانه کعبه را بر ستونهای بهشتی بنا نمایند و ابن عباس گوید : اولین کسانی که از اصلاب مومنین دعوت ابراهیم را برای مناسک حج لبیک گفتند اهل یمن بودند .
در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) پیرامون آیه ( طهراً بیتی ) آمده است : منظور آنست که مشرکین را از نزدیک شدن به بیت الله الحرام برحذر دار ، چرا که در ابتدای ساخت بیت الله بر اثر ازدحام مشرکین کعبه به درگاه خداوند شکوه کرد باری تعالی به کعبه وحی فرستاد تا مسرور باشد چرا که در آخر الزمان گروهی پدید خواهند آمد که بوسیله درخت ( اراک ) یا ( مسواک ) به نظافت دهان و دندان خویش می پردازند .
کعبه ابتدا بدون سقف بود و اسماعیل (ع) اولین کسی بود که به کمک برگ درختان خرما برای خانه خدا سقفی را بنا نمود . اسماعیل (ع) بارها از کمی آب مکه با ابراهیم سخن می گفت تا آنکه به امر خداوند ابراهیم به حفر چاه زمزم مشغول شد . چیزی نگذشت که از چهار گوشه آن چاه آب به بیرون تراوش پیدا کرد . کمی بعد اسماعیل با دختری از قوم حمیر ازدواج نمود . ثمره این ازدواج پسری بود که خداوند به آنها عنایت فرمود ، بعد ها اسماعیل چهار بار دیگر ازدواج نمود و از هر زنی صاحب 4 فرزند پسر گردید ، روزها به سرعت سپری می شد تا اینکه چنگال مرگ گلوی ابراهیم را نیز فشرد . اسماعیل از مرگ پدر بی اطلاع بود تا آنگه که در موسم حج جبرئیل او را از وفات پدرش آگاه ساخت . اسماعیل فرزند کوچکی داشت که وی را بسیار دوست می داشت او به هنگام مرگ مطابق روش هر امام و پیامبری به فرزند خویش وصیت نمود و از او خواست که این سنت را همواره زنده نگاهدارد .
در تفسیر قومی از اما صادق (ع) آمده است : ابراهیم (ع) در سرزمین شام سکونت داشت هنگامیکه خداوند اسماعیل را از هاجر بدو ارزانی فرمود این مسأله باعث حزن و اندوه ساره گردید . نازائی ساره و توجه ابراهیم به هاجر سبب بروز کج خلقی و طعنه بر خلیل خدا گردید . ابراهیم (ع) از این حالت ساره به خداوند شکوه نمود و پروردگار به او وحی فرستاد که مثل زنان به دنده های کجی می ماند که اگر رهایش سازی از آن بهره خواهی جست و چنانچه بخواهی راستشان کنی بیدرنگ خرد خواهند شد . سپس دستور داد تا اسماعیل و مادرش را به مکه منتقل سازد .
جبرئیل با براق ابراهیم و همسر و فرزندش را از میان سرزمینهای سبز و حاصلخیز عبور داده تا به مکه رسیدند . هاجر بیرون منطقه حرم در زیر سایه درختی چادری گسترد اما ابراهیم که به ساره تعهد سپرده بود در اولین فرصت بسوی او بازگردد تصمیم گرفت که هاجر و اسماعیل را ترک گوید . هاجر که خود را تنها می دید خطاب به ابراهیم گفت : چگونه ما را در محلی که آب و زراعتی یافت نمی شود بدون انیس و همراه وا می نهی . ابراهیم گفت : همان خدائی که فرمان داده شما را به این سرزمین منتقل سازم بزودی کفایتتان خواهد کرد . آنگاه از آنها جدا گشته و موقع وداع در حق آنها اینگونه دعا فرمود : ( ربنا انی اسکنت من ذریتی بوادٍ غیر ذی ذرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاة فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشرکون ) به هنگام ظهر تشنگی بر اسماعیل غالب گشت و هاجر در طلب آب میان صفا و مروه به تکاپو مشغول شد با صدای بلند فریاد زد . آیا در این بیابان کسی هست که مرا یاری نماید . او از محل استقرار اسماعیل دور گشته بود و اینک بر فراز کوه صفا بود که ناگهان از دور منظره آبی را مشاهده کرد ولی وقتی بعد از مقداری هروله به محل مورد نظر رسید متوجه شد که آنجا سرابی بیش نبوده . هاجر هفت مرتبه اینگونه از دسترسی به آب مأیوس گشت اما این بار چشمه رحمت الهی از زیر پای اسماعیل در مروه شروع به جوشش کرد و چون آب آن چشمه به اطراف سرازیر می شد با جمع کردن هر وسیله ای پیرامون آن از هدر رفتن جلوگیری بعمل آورد و به همین خاطر است که به آن جاه زمزم گویند ، در آن ایام قوم جرهم در منطقه عرفات زندگی می کردند آنها از حرکت غیر عادی پرندگان و سایر حیوانات مکه دچار شگفتی شدند و بطرف آن محل حرکت کردند در آنجا با هاجر و اسماعیل که در زیر در ختی آرمیده بودند و در کنارشان آبی زلال جاری گشته بود مواجه گشتند ، با اجازه هاجر آنها در آنجا رحل اقامت افکندند و ابراهیم که از کثرت جمعیت پیرامون همسر و فرزندش خوشحال بود خدای را بر این نعمت سپاس گفت . تیره های مختلف جرهم هر یک سه گوسفند به اسماعیل بخشیدند و زندگی او و مادرش از راه پرورش گوسفندان اداره می گشت وقتی که اسماعیل به سن رشد رسید خداوند به ابراهیم وحی فرستاد تا به همراه فرزندش به کار بنای کعبه مشغول شوند ابراهیم از خداوند پرسید در کدامین محل کعبه را بنا سازد ، خداوند بدو وحی فرستاد تا کعبه را در همان محلی بنا نماید که خیمه ای بهشتی برای آدم از بهشت فرو آمد و سراسر منطقه حرم را روشن ساخت . آن خیمه تا حادثه طوفان نوح همچنان پا برجا بود تا آنکه دنیا را آب فراگرفت و خداوند آن خیمه را بالا برد تا از غرق شدن در اما ن باشد و به همین خاطر است که به کعبه ( بیت العتیق ) گویند پرا که از غرق شدن نجات یافت .
همچنین خداوند ستونهای خانه کعبه را توسط جبرئیل به زمین فرستاد حجرالاسود در ابتدا در نهایت سپیدی بود تا آنگاه که مشرکان آنرا استعلام نموده و باعث سیاهی آن شدند ، ابراهیم (ع) به کار بنای کعبه مشغول گشت و اسماعیل نیز سنگهای آنرا از منطقه ذی طوی به مکه حمل می نمود . آندو ارتفاع بیت را نه ذراع بالا بردند و به اشاره جبرئیل حجر را در موضعی که هم اکنون منصوب است تعبیه نمودند و برای کعبه دو درب شرقی و غربی گشودند . که درب بطرف غرب مستجار نامیده می شود . آنگاه سقف کعبه را با شاخه درختان و برگ اذخر پوشانیدند و بر درب بیت پرده ای آویختند . بعد از فراغت از ساختمان کعبه ابراهیم و اسماعیل مناسک حج را بجای آوردند و جبرئیل روز ترویه بر آندو نازل گشت و از ابراهیم خواست تا به آبیاری و سقایت حرم و ساکنان آن پردازد چرا که در منطقه منی و عرفات آبی وجود نداشت . ابراهیم (ع) بعد از ساخت کعبه فرمود : ( رب اجعل هذا بلداً آمنا و ارزق أهله من الثمرات من آمن منهم بالله و الیوم الآخر ) حضرت صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمودند : منظور همان ثمرات قلبی است که باعث می شود مردم به عشق کعبه از خداوند بخواهند تا بار دیگر توفیق زیارت خانه اش را نصیب آنان گرداند .
محمدبن عرفه به اما صادق (ع) می گوید :بعضی عقیده دارند که ابراهیم (ع) بوسیله تبر ختنه نمود . حضرت در پاسخ فرمودند : منزه است خداوند بزرگ ، این تهمتی است که بر پیامبر خدا بسته اند ، چرا که انبیاء در روز هفتم ولادت پوسته ختنه گاهشان به همراه ناف آنها از بدن جدا می شود . هنگامیکه اسماعیل بدنیا آمد در روز هفتم ولادت اینگونه گشت ، اما ساره بخاطر این اتفاق هاجر را مورد نکوهش قرار داد ، مادر اسماعیل رنجیده خاطر گشت و به همراه فرزندش به گریه و زاری پرداخت تا آنکه به دعای حضرت ابراهیم (ع) تسکین خاطر یافت . سالها گذشت تا آنکه ساره صاحب فرزندی شد بنام اسحاق ، اما بر خلاف معمول در روز هفتم ولادت بمانند سنت انبیاء سلف ختنه نگشت . ساره علت آنرا از ابراهیم جویا شد و آن حضرت در راز و نیاز با خداوند از او در این مورد استعانت طلبید و پروردگار بدو وحی فرستاد که علت این حادثه را باید در تمسخر و نکوهشی دانست که سالها قبل ساره در مورد هاجر و فرزندش اسماعیل اعمال کرد و بعد از این هیچکدام از فرزندان انبیاء بصورت تکوینی ختنه نخواهند شد . آنگاه ابراهیم بدست خویش اسحاق را ختنه نمود و این سنت از آنزمان در میان مسلمانان باقی ماند .
امیر المومنین (ع) می فرمایند : هر یک از جمرات سه گانه با هفت سنگریزه مورد هدف واقه گشت چرا که ابلیس هنگامی که جبرئیل مشاعر مقدسه را به ابراهیم (ع) نشان می داد ، در برابر او ظاهر شد و آنحضرت هفت مرتبه وی را هدف سنگهای خویش قرار داد و هر بار ابلیس در نزدیکی جمرات به داخل زمین فرو می رفت و ابراهیم نیز هرگاه او را مشاهده می کرد هفت سنگریزه بطرف او پرتاب می کرد و این کار 3 بار تکرار شد .
امام باقر (ع) می فرمایند : ابراهیم بر فراز مقام و در برابر کوه ابو قبیس ایستاده و مردم را به حج فراخواند دعوت او را تمام کسانی که در رحم مادران و صلب پدرانشان بودند تا روز بازپسین لبیک گفتند . و اما صادق می فرمایند : ندای ابراهیم را کسانی که در اصلاب پدرانشان بودند لبیک گفتند بعضی ده بار ندای ابراهیم را لبیک گفتند و ده بار به حج مشرف خواهند شد بعضی کمتر و یا بیشتر و به همان تعداد توفیق زیارت را خواهند داشت و گروهی نیز به دعوت ابراهیم پاسخ نگفتند و اینها کسا نی هستند که توفیق حج از آنها سلب شده است .
امام باقر (ع) فرمودند : خداوند بر ابراهیم وحی فرستاد که :( و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً ) آنحضرت نیز مردم را به حج فراخواند چیزی نگذشت که از دورترین مکانها مردم او را لبیک گفتند و همچنین فرمودند : اسبان را در میان عربها به نام عراب می خوانند چرا که اولین راکب آن اسماعیل (ع) بود ( بعد از فراغت از شالوده ریزی کعبه خداوند انس والفتی میان اسبان نسبت به ابراهیم و فرزندش به وجود آورد و نجابت و علاقه به ارباب از همان زمان بوجود آمد ) و نیز آنحضرت فرمودند : تا آنزمان دختران انبیاء به عادت ماهانه مبتلا نمی گشتند چرا که آنرا نوعی عقوبت می پنداشتند و اولین کسی که دچار عادت شد ساره بود .
امام باقر (ع) می فرمایند : سعی میان مروه و صفا از آنجا تشریع گشت که ابلیس در آن محل خود را به ابراهیم عرضه داشت و آنحضرت به دستور جبرئیل به تعقیب ابلیس پرداخت از آنزمان هروله در مسعی سنت جاریه گشت .
حضرت رضا (ع) می فرمایند : منی را از آن جهت بدین نام می شناسند چرا که ابراهیم (ع) در آن محل از خداوند خواست تا بجای فرزندش اسماعیل قوچی را ذبح نماید و اینگونه بود که آرزوی او برآورده گشت .
اما صادق (ع) می فرمایند : روز عرفه به هنگام غروب جبرئیل به ابراهیم (ع) فرمود : ای خلیل خدا در این سرزمین مقدس به گناهانت اعتراف نما و مناسک حج خویش را بیاموز و عرفات را به همین خاطر به این نام می شناسند چرا که جبرئیل به ابراهیم (ع) فرمود : ( اعرف و اعترف ) یعنی مناسک را بیاموز و به گناهانت اعتراف کن هنگام غروب جبرئیل به همراه ابراهیم به طرف مشعرالحرام افاضه و کوچ نمودند .
ه : داستان ذبح اسماعیل (ع)
( و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین ، رب هب لی من الصالحین ، فبشرناه بغلام حلیم ، فلما بلغ معه السعی قال : یا بنی إنی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین . فلما اسلما و تله للجبین . و نادیناه أن یا ابراهیم و قد صدقت الرؤیا انا کذالک نجری المحسنین . ان هذا لهو البلاء المبین . و فدیناه بذبح عظیم . و ترکنا علیه فی الآخرین . سلام علی ابراهیم . کذالک نجزی المحسنین . انه من عبادنا المومنین . و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین . بارکنا علیه و علی اسحاق و من ذریتهما محسنٌ و ظالم لنفسه مبین )
(فلما بلغ معه السعی ) یعنی اسماعیل آنقدر رشد نمود که بتواند در امود خویش دخل و تصرف نماید و پدرش را یاری دهد . او در آنروز 13 سال بیشتر نداشت . بعضی در تفسیر سعی فرموده اند که آن عبارت و تلاش در جهت رضای خداوند است ( فلما اسلما )( و تله للجبین ) مفسرین در بیان و توضیح این آیه فرموده اند : ابراهیم در موقع ذبح صورت فرزندش را بر روی خاک نهاد تا چشمانش بر او نیفتد و دچار رقت قلب نگردد . در روایات آمده است که اسماعیل خطاب به پدرش گفت : در موقع ذبح دیده در دیده من میافکن شاید مورد رحمت الهی واقع شوم .( لهو البلاء المبین ) یعنی داستان ذبح اسماعیل امتهانی بس بزرگ و منت و نعمتی آشکار است . (بذبح عظیم ) یعنی بجای اسماعیل قوچی بزرگ را قربانی خواهیم کرد . ابن عباس گوید : این قوچ همان حیوانی است که هابیل به هنگام تقرب به ذات اقدس الهی به پیشگاه خداوند هدیه نمود و آنرا عظیم شمرده اند از آنجهت که چهل پاییز را در بهشت به چرا مشغول بود . (و بشرناه باسحاق ) آن گروه از مفسرین که عقیده دارند ذبیح اسحاق است پیرامون این آیه به نبوت اسحاق و صبر او استشهاد می نمایند . (بارکنا علیه و علی اسحاق ) یعنی از ذریه آنها فرزندانی شایسته به همراه خیر و برکت بسیار را تا روز واپسین قرار دادیم (و من ذریتهما ) یعنی از فرزندان ابراهیم و اسحاق ( محسن ) یعنی کسانی که به ریسمان طاعت و ایمان چنگ می زنند . (و ظالم لنفسه ) یعنی گروهی که به کفر و آلودگی پناه می جویند . در کتاب عیون اخبار الرضا از حضرت ثامن الائمه پیرامون این گفته پیامبر (ص) که فرمودند : ( انا ابن الذبیحین ) سوال شد آنحضرت در پاسخ فرمودند : منظور از دو قربانی همان اسماعیل و عبدالله بن عبدالمطلب می باشند و اسماعیل همان پسرکی است که خداوند درباره اش فرمودند : ( انی اری فی المنام أنی اذبحک ) اما زمانی که موعد ذبح او رسید خداوند قوچی را که به سیاهی می گرایید و مدت چهل سال در میان کشتزارهای سرسبز بهشتی چریده بود بجای او قربانی نمود و از آنروز هر حیوانی که در منی قربانی شود فدیه ای خواهد بود برای اسماعیل (ع) . سپس آنحضرت به بیان داستان عبدالله بن عبدالمطلب پرداخت . یعنی ابراهیم واسماعیل بر فرمان الهی گردن نهادند
صدوق علیه السلام می فرماید : روایات پیرامون قربانی شدن فرزند ابراهین (ع) متناقص است بعضی ذبیح را اسماعیل نام برده اند ، گروهی عقیده دارند که قربانی اسحاق است و متن و سند پاره ای از روایات به گونه ای ست که نمی توان کاملاً آنها را رد نمود . اما ذبیح بودن اسماعیل (ع) با توجه به قرائم موجود صحیح تر است چرا که اسحاق بعد از تولدش آرزو نمود تا همان قربانی باشد که خداوند از پدرش خواستار گردیده است و او نیز به مانند برادرش اسماعیل بر فرمان الهی صابر بود و به همین خاطر در میزان ثواب به همان درجه ای رسید که برادرش اسماعیل بدان دست یافت و به همین خاطر خداوند او را در میان فرشتگان به ذبیح و قربانی معروف ساخت .
در همین باره امام صادق (ع) در توضیح حدیث پیامبر که فرمودند ( انا ابن الذبیحین ) اشاره می فرمایند که خداوند در قرآن عمو را همان پدر قلمداد می کند آنچه که آمده است ( ام کنتم شهداء إذحضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهک و إله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ) و با اینکه اسماعیل عموی یعقوب بود اما در این آیه از او با نام پدر یاد گشته است . و پیامبر (ص) خود فرمودند که ( العَمُ والد ) پس در این صورت می توان حدیث آنحضرت را که فرمودند ( انا ابن الذبیحین ) در یک مورد قربانی حقیقی فرض کرد و در مورد دیگر آنرا مجازی دانست . چرا که گاه ثواب عملی بر نیات خالصانه نیز مترتب خواهد گشت .
در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت گشته است : هنگامی که ابراهیم و فرزندش تصمیم گرفتند دستور خداوند را به اجرا گذارند اسماعیل رو به پدر کرده و گفت : پدر جان چهره مرا با دستمالی بپوشان و دست و پایم را محکم نما ، ابراهیم سر خویش را به طرف آسمان گرفت و او را به پهلو خوابانده و کارد را بر گلویش نهاد . اما در لحظه ای که می خواست کارد را بر گلوی اسماعیل کشد ناگاه جبرئیل طرف تیز چاقو را برگردانده و بجای اسماعیل اسماعیل قوچی بهشتی را زیر دست ابراهیم قرار داد . ناگهان صدایی از طرف مسجد خیف به گوش ابراهیم طنین انداز شد که ای ابراهیم رؤیای صادقانه تو اینک تحقق یافت ( ان یا ابراهیم قد صدقت الرؤیا )
مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرماید : ابراهیم که راز قربان کردن فرزندش را از همسرش پوشیده می داشت روزی در خلوت اسماعیل را از خوابی که دیده بود آگاه ساخت ، اسماعیل وقتی حالت پدر را مشاهده کرد خطاب به او گفت : پدر جان دست و پای مرا محکم ببند تا دچار ترس و لرز نشوم و مراقب باش که لکه های خون من تو را آغشته نسازد چرا که در آنصورت مادرم از جریان مطلع خواهد شد . کارد خود را تا می توانی تیز و برنده ساز تا بسرعت گلویم را بشکافد چرا که مرگ بسیار سخت است . ابراهیم (ع) وقتی رضایتمندی و فرمانبرداری فرزندش را مشاهده کرد گفت : تو بهترین یاور من در اجرای دستور الهی می باشی .
در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) اینگونه آمده است : امپراطور روم از حسن بن علی (ع) پیرامون هفت موجودی که هرگز در رحم مادران خویش نبوده اند سوال نمود و آنحضرت در پاسخ او نوشتند : اولین آنها آدم (ع) است و بقیه عبارتند از : قوچی که برای قربانی به نزد ابراهیم فرستاده شد ، ناقه صالح ، ابلیس ، مار و کلاغ که نام تمام آنها در قرآن ذکر گردیده است .
همین سوال را شخصی از اهالی شام از امیر المومنین (ع) پرسید که آنحضرت در پاسخ فرمودند : آدم ، حواء ، قوچ ابراهیم ، عصا یا مار موسی ، ناقه صالح ، خفاش عیسی .
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 601
باز هم به سال نو رسیدیم و این یعنی توانستیم گردش دوران و بازی عجیب روزگار را بببینیم. یعنی اتفاقات بزرگی که گذشت را نظاره گر بودیم. یعنی اقبال این را داشتیم که زیبایی ها را ببینیم همانگونه که تلخی ها و زشتی ها را فراموش می کردیم. یعنی یک سال دیگر هم در کنار هم بودیم.
سال 90 ؛ سال اتفاقات خوب و بد . . .
و اما سال 90 چگونه گذشت؟ اجازه دهید در اینجا فارغ از هرگونه صحبت خودرویی، مروری اجمالی بر سالی که گذشت داشته باشیم؛ مروری که البته بیشتر رنگوبوی فرهنگی، هنری و ورزشی به خود گرفته! سال نود برای ما هم با اتفاقات خوب همراه بود و هم خاطرات تلخ و ناگوار با خود داشت.
به یاد آنهایی که دیگر نیستند . . .
سال نود، سال رضا صفدری گوینده رادیو و مجری با شور و نشاط تلویزیون بود؛ روحش شاد که کلام آغازینش غالبا این جمله بود: به نام آنکه تپش قلبش، نبض شقایقهای آبی است.
سال نود، سال ناصرخان حجازی بود؛ او که بارفتنش بغض سرخها را هم شکست تا به همه ثابت شود در بازی زندگی، رفاقت از رقابت جدا نیست.
سال نود، سال وحید جمشیدی بود؛ گروهبان یکم نیروی زمینی ارتش که دیگر او را با نام سرباز وطن میشناسند، سربازی که با دیدن خودرویی واژگون شده به کمک سرنشینان آن شتافت و سه نفر را از کام مرگ نجات داد اما نابهنگام خود درگیر حادثهای دیگر شد.
سال نود؛ سال نهنه علی بود؛ مادر شهید قربانعلی مهماندوست را میگوییم، مادری که بیش از سیسال خانهاش بر مزار فرزندش شهیدش بود تا آنکه به دیدارش رفت. در قطعه 24 از هرکسی بپرسید خانه کوچک او را میشناسد.
سال نود؛ سال حیدر صارمی بود؛ مردی که نیمقرن از زندگی خود را وقف رادیو، گویندگی و مدیریت دوبلاژ سیما کرد. یادش بخیر وقتیکه در نقش کاراگاه جانی دالر صحبت میکرد چه صدای پرطنینی داشت. برای اهالی رادیو، نوستالوژی در حمید صارمی خلاصه میشد.
سال نود؛ سال حاج بخشی بود؛ پیرمردی مهربانی که هیچگاه خاطرات فرزندان جنگ را از یاد نبرد. او نه به خاطر شعارهایش، برای صداقت گفتارش و انگیزه بالایی که برای دفاع از اهداف خود داشت، یادگار ماندگار شد.
سال نود؛ سال سیمین دانشور بود که همین چند هفته پیش از میان ما رفت. بانوی رمان ایران که یار و و یاور قلمهای نافذ جلال آلاحمد بود. محمدعلی جمالزاده با خواندن «سووشون» او گفته بود: دانشور کتابهایی بهتر از شوهرش نوشته. آثار جاوید او همیشه در قلب فرهنگ ادبی ما خواهد ماند.
و اما رویدادهای دیگر سال 90 . . .
سالی که گذشت، رویدادهای دیگری نیز داشت که حالوهوای خاص خود را میطلبند؛ برخی از اتفاقات عجیبوغریب سال 90 دستکمی از خبر ورود بیگانههای فضایی به زمین نداشتند! ما برخیها را میگوییم زحمت مابقی با شما . . .
سال نود؛ سالی بود که یک نفر توانست بار سنگین دوازده صفر را با یک 3 جابجا کند. بقول دوستان اگر همه دریاچه ارومیه را با شیر کاکائو هم پر میکردند، جذابتر از این نمیشد!
سال نود؛ سال تلاش تمام عیار کاپیتان شهبازی برای حفظ جان مسافران هواپیمایش بود. ما نیز به نوبهی خود مهارت بینظیر ایشان را مورد ارج و ستایش قرار میدهیم اما در آن طرف دیگر داستان، آقایان مربوطه احیانا مسالهای را فراموش نکردهاند؟!
سال نود؛ سال نادر و سیمین بود، سال اصغر فرهادی بود. او اسکار را به خانه ما آورد اما آنچنان که شایستهاش بود در وطن مورد تقدیر قرار نگرفت، درحالیکه موفقیتش را به مردم سرزمینش اهدا کرده بود.
سال نود؛ سال آمدن کارلوس کیروش بود؛ سال قهرمانی آبی پوشان در جام حذفی بود؛ البته سال گلهای سهتایی ده دقیقهای هم بود! سال احسان حدادی بود که اولین مدال جهانی مسابقات دو و میدانی ایران را از آن خود کرد. سال بهداد سلیمی بود که توانست با غلبه بر رکورد حسین رضازاده، بر سکوی اولی دسته فوقسنگین جهان بایستد. سال ندا شهسواری بود که برای نخستینبار در تاریخ ورزشی کشور توانست سهمیه المپیک رشته پینگپنگ بانوان را با اقتدار کسب کند.
سال نود؛ سال حرفهای تازهی وضعیت سفید بود، سال حمید نعمتالله بود. سال سرودن عاشقانههای آسمانی بود؛ سال شوق پرواز بسوی یگانه حقیقت عالم بود، سال بازخوانی خاطرات زیبای عباس بابایی بود. سال شهاب حسینی بود، سال یدالله صمدی بود.
میگویند سال نود؛ سال دامادی مشکیپوش بود! سال رضا صادقی بود. ما هم به نوبهی خودمان به او، خانواده و هوادارانش صمیمانه تبریک میگوییم.
سال نود؛ سال امید دوباره به زندگی بود، سال پایداری مجید بهرامی در برابر سرطان بود. سال یکیشدن صدای موسیقی پاپ کشور برای حمایت از او بود. سال محسن یگانه، رضا صادقی، بنیامین بهادری، مازیار فلاحی، فرزاد فرزین، علی اصحابی و … بود. سال یکیشدن دلها بود.
سال نود؛ سال خوانندهشدن برخی از بازیگران بود! سال انتشار آلبوم «ماه میخنده» بدست محمدرضا هدایتی بود. البته خبرهایی از آلبوم بهرام رادان و محمدرضا فروتن هم شنیده میشد اما از آنجایی که هنوز به واقعیت مبدل نشده، سال نود، سال ایندو نبود!
سال نود؛ سال استاد فرشچیان بود، سال دمیدهشدن روح عاشقی در جان ضریح مقدس بود. همچنین سال به اتمام رسیدن تابلوی شورانگیز «ستایش پروردگار» و اهدای آن به آستان قدس توسط استاد بود.
سال نود؛ سال ناکامی راه آبی ابریشم بود، فیلمی که میگویند بیش از 6میلیون دلار هزینه ساخت داشت. از طرف دیگر، سال نود؛ سال دادن لقب پرفروشترین فیلم سال به ورود آقایان ممنوع بود، ازاینرو سال درخشش رامبد جوان هم بود. سال نود – بازهم مثل گذشته – سال محمدرضا گلزار به عنوان گرانترین بازیگر سال بود.
سال نود؛ سال توافق بر سر اکران فیلم قلادههای طلا در نوروز 91 بود، سال ابوالقاسم طالبی برای ساخت جنجالیترین فیلم سال بود، البته سال تلاشهای فراوان برای توقف اکران این فیلم هم بود!
سال نود؛ سال تقاضای برخیها برای پسگرفتن هواپیمایشان بود! سال تبدیل حبابهای گرانی به بالن بود؛ سال پرواز سکهها تا آسمان هفتم بود؛ سال فراگیرشدن ویروس پنپ بود؛ سال تکرار خندههای ریاست فدراسیون فوتبال بود! سال ازدستدادن ایدههای ناب استیو جابز بود؛ سال هزارویک اتفاق خوب و بد دیگر بود . . .
اما سال نود، پدالیترین سال پدال هم بود! سالی که توانستیم به رغم محدودیتهای فراوان، جایزه جشنواره وب ایران را به خانه بیاوریم. ما به این موفقیت میبالیم اما هیچگاه به آن تکیه نمیکنیم چرا که آرزوهای بزرگتری در سر داریم! امیدواریم امسال هم حامل خبرهای خوب باشیم.
تقویم سال 1391 پدال . . .
در سال جدید ما یک سورپرایز هم برای شما داریم! نظرتان با یک تقویم خودرویی چیست؟! به کمک جمعی از دوستان پدالی، والپیپرهایی در سه سایز مختلف تهیه شده است که امیدواریم مورد توجه خودرودوستان قرار گیرد. سپاس از کلوپ هواداران تاپگیر که این تصاویر جالب را به ما پیشنهاد کردند.
بازهم شکفتن گلهای طبیعت و فرارسیدن بهار آفرینش را به دوستان و همراهان عزیزمان و همچنین به ایرانیان مقیم جهان صمیمانه تبریک و شادباش میگوییم! آرزوی بهترین و شادترین لحظات را برای شما داریم
لحظههایتان شکوفه باران عشق و محبت باد
*** نــوروز 1391 مبــارک ***
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
عمومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 598
براي جفتگیری و جوجه كشي مناسب از قناری به نكات ذیل توجه نماييد :
۱- قناری نر و ماده باید کاملاً آماده باشند .
۲- قناری نر به قفس قناری ماده هدایت شود.
۳- محیطی آرام و به دور از رفت و آمدهای غیر ضروری برای جفتها فراهم شود.
۴- دو ماه قبل از جفتگیری قناریها تحت رژیم غذایی مناسب قرار گیرند تا جوجه های سالم و قوی بدهند و و خودشان نیز در این دوران بیش از حد ضعیف نشوند.
۵- دو قناري كه داراي عيب مشترك می باشند نبايد با يكديگر جفت شوند.
۶- از نظر جثه بايد هر دو يا يكي از جفتها داراي اندامي قابل ملاحظه باشد.
۷- برای جفتگیری از دو قناری با رنگهای مخالف یا متباین استفاده شود.
۸- قناریها باید کاملاً سالم و قوی باشند و اثری از کسالت و بیماری در آنها نباشد.
۹- دمای محیط برای جفتگیری بین 21 تا25 درجه سانتیگراد باشد.
۱۰- بهترين موقع براي جفت كردن قناريها نیمه فروردين ماه است و حتي الامكان از اسفند ماه نبايد زودتر جفتگیری انجام شود. اما اگر درجه حرارت اتاق قناريها ثابت باشد و آمادگي قناريها براي جفت گيري زیاد باشد بايد هر چند روز هم از موعد جفت گيري زودتر باشد ، از اين عمل جلوگيري ننمود چون باعث خراب شدن و تولک رفتن قناری می شود.
۱۱- پرنده هايي را براي جفت انداختن انتخاب كنند كه در رده هاي مختلف سني قرار دارند. يك نر جوان را با ماده اي كه يكسال دارد در و يا بر عكس جفت کنید .
۱۲- در حد امکان یکی از جفتها تجربه یک دوره جفتگیری موفق را داشته باشد.در صورت امکان از قناری ماده ای که سابقه بزرگ کردن جوجه را دارد استفاده کنید .
۱۳- مصرف برگ کاهو در زمان جفتگیری فراموش نشود.
۱۴- لانه تخمگذاری را روزچهارم یا پنجم در قفس بگذارید چون ممکن است قناری ماده تا زمان تخمگذاری چند بار لانه را بسازد و خراب کند و در نهایت خسته شده و لانه مناسبی نسازد و یا اینکه تخم بدون نطفه بگذارد.
۱۵- هفته اییک بار و به مقدار کم هفت تخم در ظرف شصتی در اختیار جفتها و جوجه هایشان قرار گیرد.
۱۶- وقتی قناری ماده تخم گذاشت هر چه زودتر و به آرامی آنرا با تخم مصنوعی یا تخم بدون نطفه یا فاسد شده عوض کنید واین کار را تا آخرین تخم تکرار کنید وقتی قناری آخرین تخم را گذاشت تخمهای اصلی را به زیر قناری ماده برگردانید تا جوجه ها در فاصله زمانی کوتاهی ازهم متولد شوند.
۱۷- هفته ای دو بار غذای تخم مرغی دراختیار جفتها قرارگیرد و به محض تولد جوجه ها هر روز از غذای تخم مرغی استفاده شود.
۱۸- از قناری خوش آواز جهت آموزش جوجه ها استفاده شود تا قناریهای خوش آوازی تکثیر شوند.
۱۹- از داروهای تقویتی این دوره به طور صحیح استفاده گردد.
۲۰- از قفسهای استاندارد(50.40.30)استفاده گردد
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
علمی ,
عمومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 638
ما اين داستان يعني تغيير چشم انداز براي رسيدن به اهداف .
ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان، تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.
آسان بينديش راحت زندگي كن
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 624
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون ناراحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 301
مرد جواني ، از دانشكده فارغ التحصيل شد . ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي ،پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغ التحصيلي ، آن ماشين را برايش بخرد . او مي دانست كه پدر توانايي خريد آن را دارد .
بلأخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فراخواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تورا بيش از هر كس ديگري دردنيا دوست دارم . سپس يك جعبه به دست او داد . پسر ،كنجكاو ولي نااميد ، جعبه را گشود و در آن يك انجيل زيبا ، كه روي آن نام او طلاكوب شده بود ، يافت .
با عصبانيت فريادي بر سر پدر كشيد و گفت : با تمام مال ودارايي كه داري ، يك انجيل به من ميدهي؟
كتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترك كرد .
سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زيبايي داشت وخانواده اي فوق العاده . يك روز به اين فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خيلي پير شده وبايد سري به او بزند . از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود . اما قبل ازاينكه اقدامي بكند ، تلگرامي به دستش رسيد كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكي از اينبود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشيده است . بنابراين لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد .
در قلبش احساس غم و پشيماني كرد . اوراق و كاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت . در حاليكه اشك مي ريخت انجيل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و كليد يك ماشين را پشت جلد آن پيدا كرد . در كنار آن ، يك برچسب با نام همان نمايشگاه كه ماشين مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .
چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجاتهايمان را از دست داده ايم فقط براي اينكه به آن صورتي كه انتظار داريم رخ نداده اند ... ؟؟؟!!
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 303
ساخت خودروهای ویژه با نشان “نسخه سیاه” یا Black Edition به رنو هم سرایت کرده و این شرکت یک نمونه ویژه از فلوئنس را با این نام معرفی کرده است. در بیرون خودرو ابتدا رینگهای 17 اینچی آلومینیومی…
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
درباره ی ماشین , ,
:: بازدید از این مطلب : 604
مسابقات جایزه بزرگ مالزی لحظاتی پیش با قهرمانی آلونسو به پایان رسید. فرناندو آلونسو آنقدر سریع و بی نقص بود که کسی یارای رسیدن به او را نداشت. آلونسو بلافاصله گفت که این یکی از زیباترین رانندگی های…
از ما حمایت کنید
به این امتیاز دهید
:: موضوعات مرتبط:
درباره ی ماشین , ,
:: بازدید از این مطلب : 273
واژه «اَرض» بمعنی: کره زمين ــ قطعه ای از زمين ــ خشکي ـــ سطح زمين ـ آنچه از زمين روی آن راه می رويم و زندگی می کنيم (يعني لايه بالائی زمين) - جا و مکان - جای بی ساختمان و بی کشت - بخش پائين هر چيزی که با زمين تماس دارد (و به بالای آنسماء گفته می شود) - بخش پائين دست و پای چهارپا و پايه هر چيزی که با زمين تماس داشته باشد - خاک ـــ زکام (مذکر و مؤنث) ـ تبِ لرز و لرزه، می باشد. و در چهار چوب قاعده و مبحث مجاز و اسم مبهم که معنی آن با قرينه يا قرينه های موجود در جمله روشن می شود به معانی ديگری مانند: کشور و قلمرو نيز می آيد. و در قرآن بمعنی گوناگون خود آمده است. جمع آن: أراضٌ و أُرُوض و أرضات وأَرَضُون و أراضي.
دور بردن زمين و درآوردن آب و گياه آن
« و زمين را پس از آن ضمن چرخش دور برد. آب و گياهِ آن را هر دو از خود آن درآورد».
نکات آيه:
1ـــ زمين ضمن چرخش دور برده شدهاست:
در آيات پيش از اين آيات می گويد: «اَ اَنـْـتـُمْ اَشَـدُّ خـَلْـقـاً اَمِ السَّـماءُ بَـنـيـها ــ رَفـَعَ سَـمْکَـهـا فـَسَـوّيـهـا»!
«آيا آفـرينش شـمـا مـشکـل تر است يا ساختن مـنـظومـه شمسی؟ که نواحی و جوانب آنرا بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت». راجع به اين آيات در آغاز مـنـظـومه شمسی صحبت شد. پـس از آن، آيات مزبور مطرح می کند کـه:زمـين را ضمن چرخاندن (غـلـتاندن) دور برده است. اين موضوع نيز در مطالب مربوط به منظومه شـمـسی ديـديـم کـه در ابـتـدا سيارات در کنار خورشيد درست شدند و بعد فاصله گرفـتند. موضوع جديد در آيه چـرخـش زمـيـن است.
2ـــ آب و گياه زمين از خود آن در آورده شده است:
آب موجود روی زمين گاز و بخاری بوده کهبا آتـشـفـشـانـهـای اوليه زمين از درون آن درآمده و به جو رفته و بعد باريدن گرفته. گياهان نيز ناشی از وجود دی اکسيد کربن بوده که ضمن فعاليت آتشفشانها از درون زمين درآمده بوده است.
زمـيـن آرام شـده
« آيا آنکه زمين را آرام نمود و درون آن رودها قـرار داد و برایآن کـوههـا قرار داد و ميان دو دريا ديوار قرار داد، آيا خدائی پابپای وی وجود دارد؟ بيشترين اينها دانشی ندارند (از طبيعت چيزی نمی دانند)».
"أرض" در آيه بمعنی بخشی از کره زمين است که روی آن راه می رويم و زندگی می کنيم، يعنی لايه و قشر خارجی آن است. و نکته آيه اينست که زمين زيرپای ما در آغاز آرام نبوده بلکه می لرزيده است.
زمـيـن در واقـع در ابـتدای شکل گيری خود مذاب و متلاطم بوده است. پس از اينکه رفته رفته سرد شده و قشر بالائی آن سفـت شده نيز، بخاطر نازک بودن آن قشر، فعل و انفعالات خشونت بار درونی زمین، آن قشر نازک و در نتيجه سطح زمين را پيوسته بگونه خشونت باری می لرزانده است (يعنی سطح زمین پیوسته زلزله های خشونت بار داشته است). تا اينکه با گذشت زمان رفته رفته زمين سردتر و سردتر شده، و قشر خارجی آن کلفت تر و کلفت تر می شود، و فعل و انفعالات خشونت بار درونی زمين به اندازه ای از سطح آن فاصله می گيرند که ديگر نمی توانند سطح زمين را بلرزانند (بگونه ای که ما آنرا احساس کنیم). امروزه ضخامت لایه سطح زمین در خشکیها 70 کیلومتر است. و به اين شکل زمين رفتهرفته آرام می شود. (بـقـيه مطالب آيه در جاهای مربوط بخود بررسی شده اند).
بارشهای سنگين اوليه و شقه شقه شدن زمين
« و اینکه ما آبها را ريختيم ريختنی ــ بعـدها خشکی را شـقـه کرديم شـقـه کردنی»!
نکات آيه:
1ــ آبهای روی زمين در حجم زيادی ريخته شده است: آبهای موجود روی زمين در ابتدا در درون زمين بوده، بعد بـصـورت بخار با آتـشـفـشـانها همراه با دود و گرما و گاز از زمين خارج شده و در جو جا گرفته و ابرها را تشکيل داده. بعد با سرد شـدن و بـه نـقـطـه بـارش رسـيـدن جـو بـارانـهـای سنگين باريده، طوريکه قـرآن بـجـای واژه بـاريـدن از واژه ريخـتـناستفاده کرده و با مـفـعـول مـطلق «صَـبّـاً» نيز روی ريختنِ آن تأکـيـد کرده که به معنی: "سيل آسا ريختن آن" ميشود.
2ــ خشکی شقه شقه شده است: خشکيهای زمين در ابتدا يکی بود (يک خشکی بوده)، بعدها شـقـه شـقـه شده است.
خـشـکـی هـا از هم دور شـده
«و خشکی ها را دور برديم».
خشکيهای زمين پس از شقه شقه شدن رفته رفته از هم دور شده اند. در ابـتـدا انـسـان مـتـوجه انطباق خشکيها به هم شد و پس از بررسیآن نتايج زير بدست آمد:
ـــــ سـنگـهای نواحی غربی اروپا و آفريقا با سنگهای نواحی شرقی آمريکا هم عمر و هم نوع بودند. و نـتـيجه اين می شود که اين دو نقـطه زمانی پيش هم بوده اند.
ـــــ مواد و عـناصری که در حفاری در نقطه ای در غرب قاره آفريقا پيدا و بررسی شـد، بامواد و عناصری که در نـقطه معادل آن در شرق قاره آمـريکا پيدا شد يکسان بود. و نتيجه اين می شود که اين دو نـقـطـه زمـانی در يک جـا و کـنار هم بوده اند.
ـــــ باتصوير بـرداری نمـودن از اعـماق اقـيـانـوس اطـلـس يک خط سراسری در وسط اقيانوس کشف شـد که مـواد مـذاب درون زمين را بيرون ميريزد و اقيانوس را به دو قسمت تقسيم ميکند و طرفـين خود را از هم دور می کند.
حـرکـت وضـعـی زمـيـن
«آيا زمين را گهواره وار نکردیم»!
«اَلَم نـَجْـعـل» بهمعنی: «قـَدْ جَعَـلـنا» است. (پرسش مـنـفـی برای "اقـرار گرفـتن" است). و «مِـهاداً» تشبيه بلـيغ است، به معنی: «کَـالـمِـهاد» به معنی: «گـهـواره وار». و آيه به اين معنی است که: « ما زمين را گهـواره وار نـمـوديـم ».
نـکـات آيـه:
1ــ زمين گهـواره وار است:
يکی از حرکات زمين حرکت گهواره واری آن است. در اين نوع حرکـت قـطـب شـمـال آن در تابـسـتان و زمـستان به يک طرف مايل می شود. در تابستان تمايل آن رو به خورشيد است. در پـائـيـز مـحـور آن راست اسـت. در زمـستان تمايـل آن در جهت خلاف خورشيد است. و در بـهـار محور آن راست است. اين حرکت گهـواره واری زمـيـنحـرکت وضعی ناميده می شود.
2ـــ زمين حرکت دارد:
تشبيه زمين به "گهواره" به معنی: "متحرک" بودن آن است. (و اين برخلاف علم نجومعـصر پيامبر است که در آن زمين ثابت و مرکز جهان بود).
حـرکـت زمین
«او زمين و سيارات منظومه شمسی را هر کدام بجا و بمورد آفريد. شب را بر روز می پيچاند در حاليکه روز را بر شب می پيچاند. و خورشيد و ماه را مناسب نمود.هـمه آنها تا زمان مشخصی در حرکت هستند».
نکـتـه آيه: سيارات، زمين، خورشيد و ماه تا زمان تعيين شده ای در حرکت خواهند بود:
عـلـم نـجـوم عـصـر پيامبر می گفـت: زمين ثابت و مرکز جهـان است. ايـن تـئوری تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. در آن تئوری (يعنی وقتی زمین ثابت و مرکز جهان باشد و خورشید و سیارات بدور زمین بچرخند)، ما می بایست سیاره زهره راهمیشه به شکلی که در تصویر سمت چپ می بینیم، بصورت هلالهای ماه ببینیم. ولی وقتی انسان تلسکوپ بکار گرفت دید که سیاره زهره به شکل ماه کامل (ماه شب چهارده) پیدا است (تصویر سمت راست). نتیجه این شد که زهره می بایست به آن طرف خورشید رفته باشد و آن طرف خورشید باشد تا بتواند به این شکل نور خورشید را بازتاب بدهد. و نتیجه این شد که زهره در واقع دور خورشید می گردد نه به دور زمین. و از اینجا بود که انسان نتیجه گرفت که خورشید در مرکز است و سیارات به دور آن می گردند.
از آنجا که مسلمانان معمولاً چیزهای خارجی را دوست دارند و می پسندند، دنبال اندیشه های علمی آن دوران رفته بوده اند و مانند بقیه نوشته اند که زمین به دورخورشید می گردد، در حالیکه آیه خیلی صریح و واضح پس از اینکه از سیارات و زمین و ماه و خورشید صحبت می کند می گوید: همه آنها (يعنی هر یک از سیارات و زمین و خورشید و ماه) تا زمان تعیین شده ای در جریان هستند (یعنی حرکت می کنند). یکی از حرکتهای خورشید حرکت آن در مداری در کهکشان راه شیری با سرعت 900000 کـيـلـومتر در ساعت است، که 225 ميليون سـال طـول می کشد تا آن را طی کند. و حرکت ماه نیز اینست که بدور زمين در حرکت است.
مدت زمان حرکـت آنها نيز چنانکه آيــه مطرح کرده جاودانه نيست بلکه مدت زمان مشخصی دارند.
از زمـيـن کم می شود
«آيا نمی بينند ما رفته رفته از زمين از اطراف آن کم می کنيم»؟
نکـتـه آيـه: از زمين از اطراف آن رفته رفته کم می شود:
زمين در واقع چنان که قــرآن مـطـرح کرده پـيـوسـتـه در حال کم و کاسته شدن است. پيوسته گاز و گرما و انرژی از جو زمين خارج می شود و به فضا می رود، و رفته رفته از حجم و انـدازه آنکاسته میشـود. طوريکه تخـمين زده می شود، زمين در آغاز پيدايش خود حجمی تقـريباً 2000 بار بزرگ تر از حجم کنونی خود داشته است.
از آنجا که از خورشید پیوسته کم میشود از زمین نیز پیوسته کم می شود تا تعادل میان جاذبه و دافعه میان خورشید و زمین ثابت بماند. در زمان پيامبر کسانی بوده اند که می گفته اند: جهان از ازل هـمينطور بوده و همينطور نيز خواهد ماند، و آغاز و خالـقی ندارد. آيه کم و کاسته شدن از زمين را برای آنها دلـيـل می آورد که "از ازل اينطور نبوده و اينطور نيز نخواهد ماند". به اين معنی کـه: "در صـورت از ازل بودن همه چيز،از آنجا که از زمين رفـته رفته کم و کاسته می شود، منطقـاً زمين نمی بايست و نمی تواند از ازل بوده باشد ولی هنوز تمام نشده باشد".
زمـيـن شـقـه شـقـه است
« سوگند به جوِ برگشت دهنده ــ و به زمينِ شقه شقه ــ که اين قرآن گفتار جدا جدا است نه اينکه چيز بيهـوده ای باشد»!
نکات آيه: 1ــ جو بازگشتدهنده است. 2ـــ زمين شـقـه شـقـه است.
1ــ جو بازگشت دهنده است:
جـو مـوارد مـضـر را از آمـدن بـه زمـيـن مـنع می کـند و آنها را به فضا برگشت می دهد، و موارد مفـيدی که از زمين بالامی روند را به زمين برگشت می دهد يا در جو نگه می دارند. (در بخش جو راجع به اين مسائل صحبت شده است).
2ـــ زمين شـقـه شـقـه است:
سطح زمين در واقع شقه شقه است. سطح زمین در مجموع از 10 تا شقه های کوچک و بزرگ تشکيل شده است. محل تـماس لايه ها عـمـدتـاً در سـطح اقـيـانـوس هـا و برخی از دريـاهـا است و هـزاران کـيلومتر طول دارند. ازشکاف ميان آنها مـواد مـذاب بيرون می ريزد که از ضروريات زنده نگه داشتن زمين و مـنـاسب نـمـودن و مـناسب نگـهـداشتن آن بـرای زنـدگـی است. طوريکه اگر نمی بـودند زمين از همان آغاز سرد شدن قـشر خود منفجر می شد، و يا اصلاً حياتی روی آن پا نمی گرفت.
راهـنـمـای مـسـيـر يـابـی زمین
« و همينطور خدا زمين را برای شما نشانه دار درست کرد تا بتوانيد راه هایِ بازِ آن را طی کنيد».
نکـتـه آيه: زمين نشانه ای دارد که انسان می تواند با آن راههای باز را طی کند:
راهـهـای بـاز زمـين، راهـهـای دريائی، هـوائی و بيابانـی هـستـنـد که بصورت جاده نيستند. و نشانه داری زمين نيز قطب مغناطيسی آن است که بمثابه نشانه عمل می کند. انسان با تقسيم بندی نمودن زمين و قـطب نما، مسيرهای هوائی و دريائی و زمينی که بصورت جادهنيستند را جهت يابی و پيدا می کند و بسوی مقصد مورد نظر خود پيش می رود.
آيه مزبور نقـل قول از حضرت نوح است. يعنی وی چند هزارسال پيش از ميلاد اين موضوع را به مردم خود گفـته بوده است، ولی مردم طبق عادت هميشگی خود به وی می خنديده اند.
سنگينی مواد درون زمين
«آنگاه که زمين لرزش خود را بلرزد ــ و آنگاه که زمين سنگينی های خود را بيرون بياورد».
نکته آيه: مواد درون زمين سنگين است:
هرچه از سطح زمين رو به عمق برويم مواد درون زمين سنگين تر است. يکی بدليل اينکه نسبت عناصر سنگين تر (مانند آهن) نسبت به عناصر سبک تر بيشتر می شود، و ديگری بدليل فشار وزن مواد بالای آن. چنانکه هنگامی که چند گونی خاکرا روی هم می چينيم، گونی دومی که زير فشار گونی اولی است فشرده تر است. يعنی مثلا اندازه يک سانتيمتر مکعب خاک در گونی دومی بيش از اندازه يک سانتيمتر خاک در گونی اولی است و در نتيجه سنگين تر است. و يک سانتيمتر مکعب خاک در گونی سومی که زير فشار دو گونی بالاتر از خود است از گونی دومی بازهم بيشتر تر است و در نتيجه سنگين تر است، و همينطور که رو به پائين برويم گونيها فشرده تر می شوند. و به اين ترتيب موادی که آتش فشان از اعماق زمين بيرون می ريزد مواد سنگين هستند.
تشبیه زمین به حيوان خوش سواری
«اوست که زمين را "مانند يک حيوان سواری که سواره احساس ثبات و آرامش می کند" کرد».
واژه « ذلـولاً » تشبيه بليغ است به معنی «کالذلول» به معنی «مانند ذلول».و ذلول به معنی: "حـيـوان سـواری اسـت کـه سواره آن احساس آرامش و راحتی و ثبات می کند" و به قـولی بمعنی: "حـيـوان خوش سوار" است.
نکـتـه آيه: زمين مانند حيوان سواری که سواره احساس ثبات و آرامش می کند می ماند:
تشبيه زمين به "حيوان سواری که سواره آن احساس ثباتو آرامش می کند" يعنی چه؟ يعنی اينکه زمين حرکات مختلـف دارد ولی مانند يک حـيـوان خـوش سـوار کـه انـسـان بـر روی آن احسـاس ثبات و آرامـش می کند، حرکات آنرا احساس نمی کند.
زمـين حرکات زیادی دارد. از جمله: دور خود می گردد، دور خورشيد می گردد، به پهـلو متمايل می شود، محور آن حرکت دايـره ای کوچکی می زند. و مانند حيوان خوش سوار می ماند.
و فعل «جَـعْـل» به معـنی: «کـردن وقـرار دادن»، به ايـن معنی است که زمين در آغـاز آرام و با ثبات نبوده است. بلکه بعدها چنين کرده شده. زمين نيز در واقع در ابتدا متلاطم و لرزان بوده است.
زمـيـن مانند جـو هـفـت طبقه است
«خـدا آن است که هـفـت جـو را آفـريـد و از زمـيـن نـيـز چيزی مانـنـد آنهـا».
همانطور که قـرآن مطرح کرده زمين در واقع از 7 قشر (7 لايه) تشکيل می شود:
1ـــ قشر خارجی زمین. این قشر اساساًاز سنگ خارا و کوههای آن تشکیل شده.دما در عمق یازده کیلومتری به 1100 در جه می رسد.
2ـــ قشر زیر قشر خارجی. این قشر از مگنزیم و سلیکات آهن تشکیل شده و در 400 کیلو متری دما تقریباً 1400 در جه است.
3ـــ سومین قشر زمین در عمق میان 400 تا 700 کیلومتری قرار دارد. و از همان عناصر قشر بالائی تشکیل شده است. دما در آن بالای 1400 درجه است.
4ـــ چهارمین قشر تا 2900 کیلومتری عمق امتداد دارد. پائین آن آهن و سلیکات منزیمتقریباً 3800 درجه گرم است.
5ـــ دمای آن بالای 3800 درجه است و فعل و انفعالات خشونت باری در آن صورت می گیرد.
6ـــ ششمین قشر از آهن و آلیاژ فلز نیکل و مقادیر کمی سولفید آهن تشکیل شده.گفته میشود که جریانهای این قشر باعث نیروی آهن ربائی زمین میشود.دمای آن میان 3800 تا 4200 درجه است.
7ـــ از همان آهن و نیکل قشر بالائی خود تشکیل شده و در مرکز آن دما به 6000 درجه می رسد.
پائين ترين سطح خشکی زمين
« روميان در پائين ترين سطح زمين شکست خوردند ولی پس از شکست خود پيروز خواهند شد. در فاصله بين سه تا نه سال آينده. روند تحولات، پيش از آن و پس از آن همه برای خدا است. و آنروزها مؤمنين نيز با کمک سربزنگاهی خداخوشحال خواهند شد»!
نکات آيات:1ـــ محل شکست خوردن روميان پائين ترين سطح زمين است. 2ـــ روميان در فاصله ميان سه تا نه سال پس از شکست خود از ايرانيان بر آنها پيروز خواهند شد. 3ـ در روزهای پيروزی روميان پيروان محمد نيز با کمک سر بزنگاهی خدا خوشحالخواهند شد.
1ـــ محل شکست خوردن روميان پائين ترين سطح زمين است:
محل جنگ مورد نظر آيه که در سال 619 میلادی ميان ايرانيان و رومـيـانرخ داده و منجر به شکست روميان شـده در منطقه اَغوار دریای مرده در فلسطین قرار دارد. آن نقطه دقیقاً پائین ترین نقطه سطح خشکی زمین است و 392 متر از سطح دریا پائین تر است. این اندازه گیری البته با امکانات ماهواره ای صورت گرفته و از دانش قرن بیستم بشر است.
2ـــ روميان در فاصله ميان سه تا نه سال پس از شکست خود از ايرانيان بر آنها پيروز خواهند شد:
در سال 626 میلادی یعنی 7 سال بعد، جنگ دیگری میان ایرانیان و روميان در گرفته بوده که در آن رومی ها پیروز شده اند. اگـر چـنـين جنگ مجددی ميان روميان و ايرانيان رخ نمی داد يا نتيجه آن چنانکه آيه پيش بينی کرده بود نمی شد، همه دين محمد می سوخت.روشن است که کـسـيکه ديـنی را از خود در می آورد هـيچگاه چنين چيزی راجع به آينده نمی گويد، که در صورت درست درنيامدن همه دين وی بسوزد. و تنها خداوند می تواند این حرفها را بزند.
3ـ در روزهای پيروزی روميان پيروان محمد نيز با کمک سربزنگاهی خدا خوشحال خواهند شد:
دقیقاً در همان سال و همان روزهای پيروزی روميان بر ايرانيان ميان مسلمانان و دشـمـنان آنها نـيـز نبرد مـعـروف به «بَـدر» در می گيرد و در آن نبرد نابرابر بکمک سربزنگاهیخدا مسلمانان پيروز و خوشحال می شوند. (نصر به معنی: کمک سرِ بزنگاهی است. يعنی: مسلمانان در آستانه شکست خوردن بوده اند و خداوند آنها را کمک کرده و پيروز نموده است).
اگر در تاريخ مشخص شـده مزبور (يعنی در فـاصله سـه تـا نه سـال پس از شکست روميان از ايرانيان) ميان مسلمانان و دشمنان آنها نبردی صورت نمی گرفت و يا نتيجه آن چنانکه قـرآن پـيـش بـيـنی کرده بـود نمی شـد ديـن محـمد می سوخت. روشن است که وقتی کسی دينی را از خود مـی سـازد هـيـچـگـاه هـمه دار و ندار خود را در گرو يک چنين پـيـش بينی اینمی گذارد. و روشن است که چنين پيش گوئيهائی فـقـط کار خداوند می تواند باشد.
خطوط دفاعی آسمان
«در آسمان خطوط دفاعی درست کرديم و آنرا برای بينندگان زيبا نموديم. و آنرا از دخول هر شيطانِ شليک شده ای حفظ نموديم. و آنی که از روزنه ای وارد بشود به شهاب ديدنی تبديل میشود».
«بُرُوجْ» جمع بُرْجْ است. بُرج در اصل بمعنی: رفاه و برخورداری چشمگير است. بعد بطور ضمنی و تلويحی به: قلعه، بارو و کاخِ بيش از يک طبقه اطلاق شده است. و بعد بنابر کارکرد قلعه و بارو در نبردها، بطور ضمنی وتلويحی به: "استحکامات و خط دفاعی" برج اطلاق شده، و در آيه به اين معنی بکار گرفته شده است.
شيطان صفت است و به هر چيزی که برای زندگی تهديد دارد اطلاق می شود. در آيه به: طوفانهای خطرناک خورشيدی اطلاق شده که انفجارات خورشيدی آنها را شليک می کند.
و «استراقسمع» بمعنی: دزدکی گوش دادن، و از لابلای روزنه ای نفوذ کردن است.
نکات آيات: 1ـــ آسمان خطوط دفاعی دارد. 2ــ آنچه از روزنه ای (از ميان خطوطدفاعی) می تواند وارد آسمان بشود به شهاب ديدنی تبديل می شود. 3ــ آسمانِ برای بينندگان زيبا کرده شده است.
1ـــ آسمان خطوط دفاعی دارد:
نيروی مغناطيسی زمين، دور زمين کمربندهای مغناطيسی به شکلی که در تصوير می بينيم درست می کند، که دامنه آنها تا آسمان کشيده می شود. انفجارهای سطح خورشيد پيوسته توده های خطرناک گازی را در فضا شليک میکنند، که بصورت جريانهای باد و طوفان بطرف زمين می آيند. اين بادها وقتی به زمين می رسند توسط اين کمربندهای مغناطيسی دور زمين به شکلی که در تصوير می بينيم به اطراف زمين منحرف کرده می شوند. و به اين شکل اين کمربندها به مثابه استحکامات و خطوط دفاعیِ آسمان عمل می کنند.
3ــ آنچه از روزنه ای (از ميان خطوط دفاعی) می تواند وارد آسمان بشود به شهاب ديدنی تبديل می شود:
بخش ناچيزی از طوفانهای خورشيدی که به اطراف زمين منحرف می شوند، در نواحی قطبی که کمربندهای مغناطيسی ندارد يا ضعيف است موفق می شوند که به درون جو نفوذ کنند. وقتی وارد می شود انرژی الکتريکی توليد می کند و درجاهائی که گازها متراکم تر هستند به درخشش تبديل می شود و انسان آنرا به شکلی که در تصوير می بينيم می بيند. قرآن آنرا شهاب ناميده است. (شهاب به: درخششهای شعله گونه، آتش ساطع، پاره آتش، و مواردی از اين قبيل اطلاق می شود).
3ــ آسمانِ ما برای بينندگان زيبا کرده شده:
آسمانی که ما می بينيم، چنانکه قرآن گفته: برای بينندگان (يعنی برای ساکنين زمين) زيبا کرده شده. زيبائی آن ناشی از بازتاب نور خورشيد توسط عناصر جو است که پس از شکل گيری جو به شکل کنونی خود صورت گرفته است، و پيش از آن چنين نبوده است. نورخورشيد از امواج نور زيادی تشکيل می شود که هر کدام رنگ خود را دارد، وقتی با ذرات غبار و بخار برخورد می کند، نور آبیِ آن بيش از بقيه نورها پخش می شود و به آسمان رنگ آبی می دهد.
و در سوره ق آيه 6 می خوانيم: آيا به آسمان بالای خود نگاه نمی کنند ببينند چگونه آن را ساختيم و آن را زيبا نموديم و هيچ سوراخ و شکافی ندارد. (أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ). معنی سوراخ و شکاف نداشتن آسمان اينست که اگر سوراخ و شکافی می داشت، پشت آن ديده می شد. و اين به اين معنی است که پشت اين آسمانِ آبی که می بينيم چيز ديگریهم هست که با آن فرق می کند. واقعيت هم همين است:
وقتی از آسمان (يعنی از محدوده جو) خارج بشويم می بينيم که پشت آسمان که آن را زيبا می بينيم فضای سياه وجود دارد. اين تصوير از بيرون از آسمان (يعنی بيرون از محدوده جو) و در روز گرفته شده. چنانکه می بينيم پشت آسمان فضا است ورنگ آن نيز سياه است.
ميزان آب و خشکی زمين
واژه «بَـحْـر» به معنی دريا 41 بار در قـرآن بکار رفـته و واژه «بَـرّ» به معنی خشکی 12 بار. «12» بـار 29 درصـد «41» بار است. خشکی سـطح زمـيـن نيز 29 درصد است و 71 درصدبـقـيه آن آب است.
به زير رفتن زمين در دريا
« آيا خيالتان راحت است از اينکه کـنار خشکی را به زير نخواهـد کشيد»؟
نکـتـه آيـه: امکان به زير رفتن کنار خشکی امری منتفی نيست:
اينکه آيه بزير رفتن کنار خشکیرا امری غير ممکن نمی داند و توجه انـسان را به آن جلب می دهد، به اين معنی است که در آنجا اتفاقی يآ اتفاقاتی می افتد که احتمال و امکان به زير رفـتن کنار خشکی را مـنـتـفی نمی کند.
درياها در واقع روی قـشر اقيانوسی زمين قرار دارند و قشر اقيانوسی زمين نيز بشکلی که در تصوير می بينيم زير قشر قاره ای می رود. و در وضـعـيـتی که امکان رو به پائـيـن چرخيدن بخـش مـربـوط به خـشـکـی قـارهای (کـه در نـزديـکـی خـشکی است) وجود دارد.
زمين نشست می کند و از آسمان اجرام بزرگ آسمانی می افتد
«آيا نمی توانند وضعيت حال و گذشته زمين و فضا را ببينند و بدانند که اگر ما بخواهيم میتوانيم زمين را زير آنها پائين بکشيم يا اجسام بزرگ را از فضا روی آنها بيندازيم»؟
نکات آيه: 1ـــ مواردیاز پائين رفتن زمين برای ديدن وجود دارد. 2ـــ مواردی از افتادن تکه های بزرگ از فضا در زمين وجود دارد.
1ـــ مواردی از پائين رفتن زمين برای ديدن وجود دارد:
اينجا نقطه و نمونه ای از فرونشستن زميناست.
2ـــ مواردی از افتادن تکه های بزرگ از فضا در زمين وجود دارد:
در فـضـای دور و نـزديـک ما اجسام کوچک و بـزرگ زيـاد وجـود دارد. پارههای کوچک وقـتی بطرف زمين می آيند جو زمين آنها را می سوزاند و پودر می کند. ولی بزرگ آنها گـاه گـاهـی بـطرف زمين میآيند. حفره ای که در تصویر می بینیم مربوط به سقوط سنگ آسمانی در استرالیا است. (بزرگترین حـفـره ای که تا کنون انسان آنرا پيدا کرده است در آريزونا است و 1300 متر قطر دارد. يعنی به وسعت يک دهکده است)
سطح زمین و کوهها روی حساب درست شده اند
« و آیا نمی توانند ببینند کوهها روی چهحسابی بپا داشته شده اند ــ و زمین روی چه حسابی سطح داده شده است»!
کوهها به چه حسابی بپا داشته شده اند؟
یکی از نقش کوهها اینست که کوههای بلند روند حرکت بادها را هدایت میکنند. و بادها ابرها را هدایت می کنند. و ابرها نیز با خود باران دارند. و باران نیز با خود شرایط آب و هوائی دارد.
یکی دیگر از نقش کوهها اینست کهوقتی دولایه زمین با هم برخورد می کـنـنـد یـا یـکـی زیر دیگری می رود، زمین چین می خورد و کوه درست می شود که باعث می شود لایه ای که رو به بالا حرکت می کند بالا نرود و زمین شیب پیدا نکند.
یکی دیگر از نقش کوهها اینست که تحت تأثیر عوامل فرسایش تحلیل می روند وآب و باد، سنک و خاک آنها را به سطح زمین منتقل می کند و سطح زمین نو می شود و سطح کهنه پائین می رود.
زمین به چه حسابی سطح داده شده است؟
چنانکه می دانیم زمین در آغاز مذاب بوده است،.یعنی کاملاً مسطح بوده است مانند سطح اقیانوسها. چنين زمینی وقتی سرد و سفت میشود نیز منطقاً می بایست کاملاً مسطح بشود مانند دشتها، بعلاوه بلندیهای ناشی از آتشفشانها. بعد وقتی بارانهای اولیه بر چنینزمینی می بارند چنانکه در تصویر سمت چپ می بینیم، آب تمامی سطح زمین را به یکسان می پوشاند، غیر از جاهائی که احتمالاً بخاطر ارتفاع زیاد کوهها، قله آنها از آب بیرون می ماند. در چنین زمینی اگر حیات هم می توانست ایجاد شود امکان به خشکی رفتن و تکامل یافتن آن و نهایتاً پیدایش انسان وجود نمی داشت. ولی به شکلی که در تصویر سمت راست می بینیم، بخشی از زمین که بعد ها از هم جدا شده و فاصله گرفته اند و ما آنها را قاره ها می نامیم، سطح آنها بالاتر از بقیه سطح زمین بوده و بیرون از آب مانده بوده است و یا آب کمتری روی آن بوده که رفته رفته با فعاليت آتفشانها و تحولات زمین از آب بیرون آمده است.
نکته دیگر در حساب و کتاب داشتن سطح زمین شکافته بودن قشر خارجی آن است. به این معنی که قشر سفت و سخت آن بصورت پوست پرتقال که بطور یکپارچهدور پرتقال را گرفته دور زمین را نگرفته، بلکه تکه تکه است و از میان آنها مواد مذاب به شکلی که در تصویر در محل فلشها می بینیم بیرون می ریزد. این شکافها برای جلوگیری از منفجر شدن زمین و برای تجدید شرایط زیستی روی زمین توسط موادی که بیرون ریخته می شود برای موجودات زنده ضروری است.
نکته دیگر زخامت قشر خارجی زمین است که در قاره ها تا 70 کیلومترمی نیز میرسد. و این به اندازه ای است که فعل و انفاعالات درونی زمین نمی تواند آنها را بلرزاند، در حالیکه زخامت آن در اقیانوسها از 6 کیلومتر بشتر نیست.
نتیجه این می شود که زمین در واقع "حساب شده" سطح داده شده است. و کسی که این مسائل را برای مطالعه و بررسی مطرح می کند که حساب و کتابی را در آنها ببینند طبعاً این چیزها را می دانسته، و آن نیز کسی است که زمین را درستکرده است.
سطح زمين عوض می شود
« آيا سطح زمين را فرايند عوض شدن نداديم»؟
(کِفات و تکفيت بمعنی: بيرون و بالا آوردن درون و پائين يا درون بردن بالا است).
آيه اظهار می کند که زمين(يعنی سطح آن) پيوسته پائين می رود و درون آن بالا می آيد، يعنی سطح آن عوض می شود.
سطح زمين در واقع چنانکه آيه ميگويد پيوسته پائين و درون ميرود و درون آن به سطح می آيد. به اين ترتيب که مـواد مذاب زمين بيرون از زمين می ريزد و روی زمين جاری می شود يا کوه درست می کند، و همينطور فشار درونی زمين سطح زمين را بلند می کند و کوه درست می کند، وهمينطور در جاهائی بخشی از زمين پائين می رود و بخشی ديگر بالا می آيد و کوه درست می شود. و کوهها بر اثر عوامل فرسايش شکسته می شوند و با جريان آب و باد به اطراف منتقل می شود و روی سطح زمين را می پوشـانـد. به ايـن ترتيب با گـذشت زمان سـطح زمين به زير می رود و سطح جديدی روی آنرا می پوشاند. و به اين خاطر است که شهرهائی که چند هزار سال پيش روی سطح زمين بوده اند الآن در زير سطح زمين قرار دارند.
زمین فرش شده
«آن خدائی که زمین رابرای شما فرش کرد (هموار کرد)».
زمین در آیه مجاز است. منظور از فرش نمودن آن "فرش نمودن کوهها وبلنديهای آن" است، و نتیجه آن فرش نموده شدن سطح زمین می شود.
زمین در ابتدای خود مذاب بوده است. رفته رفته سرد شده و قشر خارجی آن کلفت تر و کلفتر شده است. در آغاز که قشر آن نازکبوده فعل و انفعالات درونی زمین باعث ایجاد میلیونها آتـشـفـشـان می شده که مواد مذاب را بیرون می ریخته اند. وجود میلیونها دهانه آتشفشان نیز، سطح زمین را به مناطق کوهستانی و شبه کوهستانی تبدیل می کند.
با گذشت زمان قشر زمین کلفتر و کلفتر شده و آتشفشانها خاموش شده اند، و بعدهاعوامل فرسایش در طول صدها هزار سال و ميليونها سال رفته رفته کوهها را فرسوده و فرش نموده و سطح زمین را هموار نموده است. و به این شکل همانطور که قرآن می گوید سطح زمین در ابتدا در واقع فرش نبوده (هموار نبوده) و بعدها فرش شده است.
:: موضوعات مرتبط:
علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 460