عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 10783
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

سد سازي يا بند سازي از فعاليت هاي مهندسي به شمار مي رود که شرايط تاريخي و جغرافيايي خاص مناطق در پيدايش، ‌شکل گيري و گسترش آن سهم به سزايي دارند. در گذشته و در هر منطقه خاص جغرافيايي بنابر ضرورت يا نياز ساکنين آن جا نسبت به ايجاد سد، ‌بند يا آبگير اقدام مي کرده اند تا نيازهاي خود در زمينه آبياري و آبرساني را مرتفع سازند. در مناطقي نيز به خاطر پايين بودن سطح آب‌هاي رودخانه ها يا نياز جهت تغيير مسير رود ، سد سازي انجام مي گرفته تا بتوانند سطح آب را بالا آورده و براي نيازهاي کشاورزي و عمراني از آن استفاده کنند.

در ايران نيز به جهت کمبود آب، ‌شرايط اقليمي خاص و نيازهاي روزمره آب ماده اي بسيار ارزشمند محسوب مي شده که اين امر را علاوه بر بندسازي، سد سازي و آثار به جا مانده مي توان در فرهنگ ايراني و ارزشي که براي آب قايل مي شدند و حافظه تاريخي مردم ايران به وضوح مشاهده و مطالعه کرد.

در سرزمين هاي ايران و مصر که از قديم در معرض سيلاب و طغيان رودخانه ها قرار داشتند‌، ساخت بندهاي متفاوت در طول مسير رودخانه ها و يا مناطق سيل خيز به جلوگيري از خسارات اين گونه طغيان ها کمک فراواني مي کرد.

تاريخ سد سازي در ايران‌، مصر و بين النهرين (ميان رودان) قدمتي بسيار طولاني دارد و هنوز هم مي توان نشانه هايي از آن ها را در اين سرزمين ها يافت. به طور کلي سدسازي و نيز لايروبي و مرمت آن ها از دير باز در ايران و ديگر سرزمين ها، ‌مانند ساير کارهاي عام المنفعه و پروژه هاي بزرگ معمولا به دست حکومت ها و پادشاهاني که به امور آباداني و آبادي علاقه بيشتري داشتند انجام مي گرفته است و در اين ميان رونق اقتصادي و پيشرفت آبادي ها و شهرهاي مرتبط با سيستم هاي آبياري و آبرساني نيز بستگي بسيار زيادي با مقوله سد و سد سازي و اهميت حکمرانان به اين مسايل داشته است.

پادشاهان هخامنشي به واسطه نياز جغرافيايي کشور ايران و علاقه اي که در گسترش و آباداني سرزمين تحت فرمانروايي از خود نشان مي دادند و در زمان امپراتوري خود سدها و بندهاي زيادي در بخش هاي جنوب غربي و جنوبي ايران ساختند. بسياري از سيستم هاي آبرساني و آبياري که تا سال هاي متمادي نيز در ايران از آن ها استفاده شد مرهون تلاش مهندسان و صنعتگران ايراني است که در زمان هاي بسيار دور تلاش نمودند تا نيازها و کمبودها را در زمينه هاي عمراني و آبادي بر طرف نمايند و آثار و شواهد آن را نيز مي توان در نقاط مختلف ايران درک نمود. علاوه بر آن بسياري از آثار به جا مانده از اين دوران ها در سرزمين هاي تابعه حکومت هاي ايران باستان نيز قابل مشاهده است.

يکي از رودخانه هايي که از قديم به رودخانه اروند مي پيوسته است «‌دياله » بوده است که بنا به دستور کوروش بزرگ سدي براي آبياري، ‌از خاک و چوب بر روي اين رودخانه بسته شده بود که شبکه کانال هاي آبرساني را تغذيه مي کرد. همچنين در زمان هخامنشيان اولين کوشش ها جهت سد سازي بر روي اروند و فرات به عمل آمد. از مشخصات اين رودخانه ها آن بود که سطح فرات بالاتر از دجله قرار داشت و نيز در زمان حکومت بابليان بر بين النهرين تمايل رود فرات نسبت به شرق بيشتر از امروز بوده و اين رود تنها داراي يک مجرا بوده است. انشعاب فرات به دو مجرا بين سال هاي 600 ق.م تا 100 ق. م اتفاق افتاده است . چنان که پيداست هخامنشيان سدهايي بر روي رودخانه هاي فرات و اروند ساختند و گام هايي ديگر در گسترش شبکه کانال هاي آبياري برداشتند. بدون شک هنگامي که اسکندر مقدوني در حدود سال 400 ق. م به آنجا ها رسيد آن سدها ساخته شده و برپا بوده اند. «استرابو» جغرافي دان سده اول ميلادي يونان خبر از ويراني آن ها به دست اسکندر مقدوني مي دهد. ولي واقعيت اين که اسکندر اين سدها را ويران کرده باشد کاملا معلوم نيست چون برخي نيز گفته اند که اسکندر آن ها را خراب نکرده است و حتي به حفر کانال ها و نظارت بر اين سدها به طور مرتب مشغول بوده است. به هر حال آنچه مسلم است آبياري با بهره وري از بند سازي در فرات و اروند پيرامون سده چهارم پيش از ميلاد کاملا روا بوده است و اين سيستم هاي سد بندي و آبياري بعدها در زمان ساسانيان به حد بالاي گسترش خود رسيد.

علاوه بر بندها و آبگيرهايي که در زمان هخامنشيان بر روي رودخانه هاي اروند و فرات ساخته شد،‌در آن زمان بر روي رودخانه «‌کر » در فارس نيز بندهايي براي آبياري زمين هاي پيرامون تخت جمشيد ايجاد شد. با اين که آثاري از تمامي سدهاي ساخته شده در زمان هخامنشي ها در دست نيست، ولي برخي از بندها که تا به امروز بر روي آن رودخانه بر جاي مانده اند داراي پايه هاي هخامنشي هستند. از جمله اين سدها « بند ناصري » است که در 48 کيلومتري شمال غربي تخت جمشيد واقع شده است.

«ابن بلخي» (سده پنجم‌) سد ناصري را چنين توصيف مي کند:« در اين قسمت رودخانه در زمان هاي قديم سدي ساخته شده بود که آب کافي را براي آبياري زمين ها تأمين مي کرده است ‌اما در روزگاران هرج و مرج که اعراب به سرزمين ايران تاختند اين سد رو به خرابي نهاد و در تمام حوزه هاي رامجرا ( را مجرد‌) ديگر کشاورزي انجام نشد.»

سد ديگر «بند فيض آباد» نام دارد که در حدود 48 کيلومتري شمال تخت جمشيد قرار گرفته است چنان که گفته شده است يکي از سه بندي که بر روي رود کر ساخته شده بوده 25 متر درازا و 25 متر بلندا داشته است.

در نزديکي شهرک «‌کوار » در جنوب شيراز سد هخامنشي ديگري به نام «بند بهمن» بر روي رودخانه « مند» بنا شده است. طول بند در حدود 100 متر و بلنداي آن حدود 25 متر مي باشد . بخش عمده اي از اين سد تا کنون از گل و لاي پر شده است.

در زمان ساسانيان و هنگام حکومت شاپور اول ، ارتش شکست خورده والرين رومي که مرکب از 70000 هفتاد هزار نفر مي شد به اسارت ايرانيان درآمد، شاپور از اين اسيران براي ساختن ساختمان هايي در ايران استفاده کرد. يکي از اين ساختمان ها «‌سد شادروان شوشتر» بر روي رودخانه کارون به شمار مي آيد . شوشتر که در کناره شرقي کارون بر روي ساحل سنگي ساخته شده از زمان ساسانيان يکي از شهرهاي مهم بود. از زمان ايلاميان و دوران اوليه سلسله ساساني براي بالا بردن سطح آب در کارون تا به سطح شهر شوشتر سدي بر روي اين رود زده بودند.

«ابن حوقل» در صورة الارض راجع به شادروان شوشتر مي نويسد: « سرزمين خوزستان در محلي مستوي و هموار قرار گرفته است و داراي آب هاي جاري است . بزرگترين رودهاي آن شوشتر است که شاپور شادروان (سد معروف) را در دروازه شوشتر بر آن ساخت تا آب آن بالا آمد و به ثمر رسيد چه شوشتر در زمين مرتفعي قرار دارد.»

چنان که پيداست سد اوليه بر روي کارون از لحاظ بالابردن سطح‌ آب چندان رضايت بخش نبود پس ايران رومي ها را براي رفع نقايص به کار گماشتند . احتمالا علاوه بر نيروي کارگري چندين مهندس نيز در سپاه روم بوده اند. گام نخست، ‌ايجاد رودخانه اي انحرافي « گرگر» بوده که در هنگام ساختن سد آب کارون را هدايت مي کرده است. اين سد که پس از تعميرهاي پشت سر هم تا کنون به جا مانده است «‌بند ميزان » نام دارد. سد داراي سرريزهايي است که در هنگام بالا آمدن آب اضافي آن را تخليه مي کرده است. پهناي اين سد بين 10 تا 12متر است . ساختن اين سد از سه تا هفت سال طول کشيد و هنگامي که ساختمان آن پايان يافت، ورودي رود گرگر با بند ديگري بسته شد که امروزه « بندقيصر » ناميده مي شود . اين سد نيز که تاکنون به جا مانده از تکه هاي بزرگ سنگي که با بست هاي آهني به يکديگر محکم شده اند ساخته شده است. براي کنترل آب رودگرگر شش سرريز در آن سد ساخته شده بوده است. کانال گرگر پس از گذشتن نزديک به 30 کيلومتر به سوي جنوب دوباره به کارون مي پيوندد. نشانه هاي موجود چنين مي گويد که براي آبياري نهرهاي ديگر نيز بر روي اين کانال زده شده بوده است.

به نظر مي رسد که اين نخستين بار در تاريخ سد سازي است که براي ساختن سدي بر روي رودخانه اي‌، براي آن کانال انحرافي ساخته اند و به ويژه از ديدگاه مهندسي با توجه به مقدار آب کارون اين خود پروژه با اهميتي به شمار مي رفته است. در کتاب «تحفة العالم» درباره ساختمان سد شادروان چنين آمده است:

«... ذوالاکتاف بعد از قلع و قمع اعراب به جنگ قيصر کمر بسته او را مغلوب و اسير کرد و به ايران قصد داشت و پس از مؤاخذه و مصادره به او فرمود که اگر نجات خود را مي خواهي ممالکي را که از قلمرو من خراب کرده اي بساز و چون شاپور را به عمارت و آبادي شوشتر رغبتي بوفور بود. قيصر التزام نمود که ابتدا شادروان شوشتر را بسازد و چنان کند که در حوالي شهر زرع مايي توانند کرد .قيصر چون بر جان خود ايمن گشت ... بفرمود تا مهندسين با فرهنگ از روم ... و مهندسان بعد از آن که ترازوي آب را بر‌آورد نمودند ديدند که به سبب بسياري رودخانه و شدت جريان آب ساختن شادروان محال و زمين رودخانه را سنگ بست نمودن که ديگر باره عميق نشود ممکن نيست مگر آن که آب را اولا به طرف ديگر جاري نمايند تا آب از رودخانه منقطع گردد بعد از ساختن زمين رودخانه شادروان باز آب را به اين طرف سردهند و آن رخنه را ببندند...»

در شاهنامه فردوسي اشاره به اين موضوع شده که سازنده و مهندس شادروان شوشتر شخصي به نام «برانوش» بوده است. ساختمان سد شادروان در زمان شاپور ساساني در 280 ميلادي پس از سه سال عمليات ساختماني به اتمام رسيد. در ساختمان اين سد براي پيوند و پا برجايي سنگ هاي گرانيت به کار برده اند.

بنا به شرح کتاب «مجالس المومنين» نوشته طبري عمود هاي آهنين که در سرب قرار داشته نيز در آنجا به کار رفته بوده است.

يکي از بندهاي ديگري که پس از سد شوشتر ساخته شد سد اهواز بوده است که نشانه هاي آن هنوز هم به چشم مي خورد. درازاي اين سد بيش از 1000 هزار متر بوده و احتمالا 8 متر ضخامت (پهنا) ‌داشته است. «مقدسي» جغرافي دان اسلامي سده سوم هجري درباره سد اهواز چنين مي گويد: « ميان اين دو بخش ]اهواز را[ پل «‌هندوان » که با آجر ساخته شده پيوند مي دهد... روي اين نهر ]مسرقان[ دولاب‌‌هاي بسيار است که فشار آب آن ها را مي گرداند و «‌ناعور »‌خوانده مي شوند. سپس آب در کاريزها که در بالا نهاده شده مي آيد ... بستر رودخانه نيز از پشت جزيره اي به اندازه يک صد درس به يک شادروان که (ديواره اي ) از سنگ ساخته شده بر مي خورد و بازگشته (و درياچه مي شود با فواره هاي شگفت انگيز ) و به سد جويبار مي افتد که به آبادي‌ها مي رود و کشتزارها را سيراب مي کند. ايشان مي گويند: ‌اگر شادروان نبود اهواز آباد نبود چه در آن هنگام از آب‌هايش بهره برداري نمي شد. شادروان درهايي دارد که هنگام افزايش آب آن ها را باز مي کنند ... صداي آب سرريز شده از شادروان در بيشتر سال آدمي را از خواب باز مي دارد

بند ديگري که در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم (و يا احتمالا بازمانده‌اش اردشير دوم ) ساخته شده سد پل گونه دزفول است که بر روي رودخانه کوفه زده شده و در محل پي پل قرار گرفته بوده است. از زمان ساسانيان نام سد ديگري به نام «بند قير» ‌بر روي رودخانه کارون در محل پيوستن دو رود آب گرگر و آب دز به کارون بر جاي مانده که پس از سدهاي شوشتر و اهواز از مهم ترين سدهاي روي کارون به شمار مي آمده است.چنان که پيداست نام اين سد نماينده کاربرد «قير» براي آب بندي آن به منظور افزايش پا بر جايي و سختي و استحکام سد بوده است.

پادشاهان و مهندسان ساساني افزون بر ساختن سد بر روي کارون و کرخه در سرزمين عراق امروزي نيز به ساختن سدهايي به ويژه در کرانه شرقي اروند بين سامره و کوت مبادرت کردند . ساسانيان سيستم آبياري رودخانه دياله را گسترش دادند و در پديد آوردن نهرها تا آن جا پيش رفتند که نياز به مقدار آبي بيشتر از آنچه که دياله مي توانست بدهد پيش آمد. اين گره به کمک رودخانه اروند گشوده شد. بدين معني که ابتدا آب آن را با ابزارهاي بالا بردن آب و سپس با کانال هاي عظيم بالا مي بردند و آن را بدين وسيله به رود دياله سوار مي کردند . گسترش شبکه آبياري در جنوب ايران و بين النهرين در زمان خسرو اول پادشاه ساساني (579 ـ 531 م) به درجه بالاي خود رسيد . يکي از نمونه هاي اين گسترش کانال نهروان بوده است که از پشت سد بر روي اروند نزديک محلي به نام «دور» تغذيه مي شده است . اين کانال بعدها در زمان خلفاي عباسي تعمير شد . کانال نهروان در محل باکوبه (واقع در پنجاه و سه کيلومتري شمال شرقي بغداد و حدود 110 کيلومتري پايين دست سد) به رودخانه دياله مي رسيد. نکته جالب توجه آن است که کانال نهروان و رودخانه دياله در يک سطح و بدون هيچ گونه کنترل مجازي به يکديگر مي رسيدند و اين نشان دهنده آن است که مهندسان ساساني مي توانسته اند جاي سد را طوري برگزينند که اين جريان و ارتباط طبيعي با دقت انجام گيرد. و اين خود نمايشگر تبحر آنان در پياده کردن نقشه و نقشه برداري ساختمان ها و تأسيسات بوده است. در حدود سي و شش کيلومتري جنوب باکوبه سدي به نام سد بلادي براي کنترل جريان آب در دياله ساخته شده بود که آب دياله را به داخل کانال کوتاهي (که در زير بغداد و بالاي تيسفون به اروند مي‌ريخت )‌کنترل مي کرد.

افزودن بر سدها و پل هايي که شرح آن ها آمد از باستان در سرزمين خوزستان بندها، پل ها و سدهاي ديگر نيز ساخته شده بوده است که به آبياري زمين هاي پيرامون کمک فراوان مي کرده اند برخي از اين سدها عبارت بودند از :

ـ سد قلعه رستم ، در 33 کيلومتري شمال شوشتر بر روي کارون که داراي سه دهنه بزرگ از بالا به پايين بوده است. نهري را که از اين سه سد آب مي گرفته نهر « جوي بند » و يا « ديم چه » مي گفته اند . درازاي اين نهر آبياري 18 کيلومتر بوده است.

ـ سد شعيبيه : که در 24 کيلومتري جنوب غربي شوشتر و بر روي رودخانه دز ساخته شده بوده است.

ـ سد کارون : که در 8 کيلومتري شمال اهواز قرار داشته است.

- سد عجيرب :که در 36 کيلومتري شوشتر روي رودي با همان نام احداث شده است.

ـ سد کرخه : اين سد در 15 کيلومتري شمال حميديه واقع بوده و پيش تر به آن سد نهر هاشم مي گفته اند.

ـ سد ابوالعباس : در 18 کيلومتري رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشکيل مي شده است.

ـ سد ابوالفارس : در جنوب شرقي رامهرمز.

ـ سد جراحي : در 29 کيلومتري جنوب رامهرمز.

يکي ديگر از آثار تاريخي دوران ساساني دژ باستاني «ايزد خواست» و آثار تاريخي مربوط به آن است. اين آثار که در راه اصفهان به شيراز در 41 کيلومتري جنوب اصفهان واقع شده شامل قلعه، ‌آتشگاه، پل،‌ کاروانسرا و سد نزديک آن است . سد ايزد خواست (يزد خواست‌) در ده کيلومتري جنوب دهکده يزد خواست قرار گرفته و درازايش 65 متر و پهناي آن نزديک 6 متر است. از ويژگي هاي اين بند که تنها بخشي از آن برجاي مانده است ‌آن است که اين سد از نوع قوسي بوده است. سد يزد خواست که مي توان آن را نخستين بند قوسي جهان دانست از بناهاي دوره ساساني است . مصالح ساختماني سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نماي آن از سنگ تراشيده با اندود ساروج است . چنان که پيداست اين بند براي جمع کردن آب هاي بهاري و جلوگيري از جريان سيل در منطقه ايزد خواست ساخته شده بوده است.

- سد سکندر: درباره ديواره يا سدي که در تاريخ به نام سد سکندر موسوم گشته نوشته ها و اخبار متعددي ذکر شده است . عده اي معتقدند اسکندر مقدوني در لشگر کشي هاي خود به شرق در منطقه ماوراء النهر بنا به درخواست مردم منطقه که مرتبا در معرض تهاجم قومي به نام يأجوج و مأجوج بوده اند. اين سد را رد دهانه دره اي بنا مي کند تا جلوي مهاجمان گرفته شود. البته در انتساب بناي مذکور به اسکندر جاي شک فراوان وجود دارد و مي تواند مانند بسياري از داستان هاي تخيلي و ساختگي مربوط به اسکندر مطرود تلقي شود. اسکندر مهاجم با تهاجم سريع خود و مدت کمي که در اختيار داشته و مرتبا در حال حمله و لشکر کشي بوده ، بعيد است که چنين کار عظيمي را انجام داده باشد.

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: علمی , آیا می دانستید , داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

 

آیا می دانید:

- اولین مردمانی که به خدای یکتا ایمان آوردند و آن را پرستیدند ایرانیان بودند.

- اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند.

- اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند.

- اولین مردمانی که پا به قاره آمریکا گذاشتند ایرانیان و ارتش داریوش بزرگ بوده است و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتاب های ایرانی در کتابخانه واتیکان بوده است که به فکر قاره پیمایی افتادند.

- اولین دانشگاه جهان را ایرانیان ساختند و نام آن گندی شاپور بود که اعراب به آن جندی شاپور می گویند.

- اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشکری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائمی را کوروش کبیر در جهان پایه گذاری کرد.

- اولین بار تخت جمشید به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت تخت جمشید 3 سال به طول انجامید

- دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کوروش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد ساخت، ساخته شد.

- داریوش بزرگ پس از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر خدمت شاه بابل بود آزاد کرد.

- داریوش بزرگ برای ساخت تخت جمشید 25 هزار کارگر به صورت10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر کارگر هر پنج روز یک بار، یک سکه ی طلا می داد.

- کلمه تخت جمشید واقعی نیست و پس از ورود اسلام به به ایران روی آن گذاشته شد تا سپاه ویرانگر اسلام آن را مورد هجوم قرار ندهد و نام حقیقی اش «شهر پارسه» بوده یا این که یونانیان به آن پرسپولیس می گفتند.

- فردوسی وقتی مرد مسلمانان بر جسد او نماز نگذاشتند و او را کافر و آتش پرست خطاب کردند زیرا او تمام کتاب حماسی خود را در ستایش تمدن پیش از اسلام صرف نمود. بعدها به دستور رضاشاه برای او مقبره ای با الهام از آرامگاه کوروش بنا کرد.

- زکریای رازی پس از به تنگ آمدن از قوانین اسلامی انسان ها را از پیامبری محمد بی نیاز دانست و همچنین او گفت :«عقل بزرگترین موهبت خداست و به مدد آن می توانیم در این دنیا و آن دنیا سعادتمند شویم و به راهنمایی خرد از وجود انبیا مستغنی شویم.»

- فیثاغورث خود را شاگرد زرتشت می پنداشت و ارسطو که شاگرد افلاطون بود در کتاب خود«فلسفه» می نویسد که تمام دانش افلاطون از زرتشت گرفته شده است.

- عجم لقبی بود که عرب ها به پارسیان می دادند به معنی کودن و لال.

- تازیان لقبی بود که پارسیان به عرب ها می دادند به معنی سگ شکاری.

- عمر بن خطاب در بامداد روز 27 ذوالحجه 23 هجری در محراب مسجد پیامبر مورد حمله یک ایرانی اسیر شده قرار گرفت و کشته شد. او فیروز نهاوندی نام داشت که ابولولو خطابش می کردند و او هیچ گاه مسلمان نشد و بردگی را به مسلمان شدن ترجیح می داد.

- در دین زرتشت برای اولین بار به بهشت، جهنم، دوزخ و پل صراط اشاره شده است.

- بزرگترین گناه نزد ایرانیان باستان دروغ بوده است و بعد از آن بدهکاری.

- به فرمان داریوش برای نخستین بار در جهان روابط پستی سریع به نام چاپار ایجاد گشت که شعارشان این بود: نه گرما، نه سرما، نه باد و نه باران، چاپار را از رفتن باز نمی دارد.

- برخی از تاریخ نویسان اطمینان دارند که مسیح(ع) حدود ۱۸ سال از عمرش را در ایران و هند سپری نموده و در این سرزمین ها فلسفه هستی، داروسازی و پزشکی فراگرفته است

 

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: علمی , آیا می دانستید , داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

قصه های قرآن از آدم تا خاتم

 

داستان حضرت ابراهیم (ع) [3]

 

ج : مشاهده ملکوت وشگفتیهای آسمان و زمین

 

درخواست زنده کردن مردگان

 

گوشه هایی از حکمت و ویژگیهای آن حضرت

 

نحوه وفات

 

( اذ قال ابراهیم رب أرنی کیف تحیی الموتی ؟ قال اولم تؤمن . قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ أربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءاً ثم ادعهن یأتینک سعیاً و اعلم ان الله عزیز حکیم )

 

در کتاب احتجاج از امام عسکری (ع) و آنحضرت از رسول اکرم (ص) اینگونه روایت می کنند : هنگامیکه ابراهیم (ع) به ملکوت آسمانی سیر نمود ( و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین ) خداوند دیدگان او را بر هر پوشیده و آشکاری باز نمود بطوریکه اشخاص را در حالت ارتکاب گناهان و منکرات مشاهده کرد و بر آنها نفرین نمود تا به هلاکت رسیدند . خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که ای رسول من از نفرین بر بندگانم دست بردار چرا که من خدای مهربان و با گذشتی هستم ، گناهان بندگانم زیانی را متوجه من نمی سازد همچنانکه بندگی و طاعت آنها نفعی را عاید من نخواهد ساخت و من به مانند تو برای غلبه بر خشم خود به عذاب بندگانم نخواهم پرداخت و من در کار تدبیر جهان به شریکی اینگونه احتیاج نخواهم داشت من بندگانم را به سه روش تدبیر خواهم کرد . اول آنکه آنها توبه خواهند کرد و من نیز از گناهان آنها خواهم گذشت و عیوبشان را خواهم پوشانید . دوم آنکه از عذاب آنها صرفنظر خواهم کرد چرا که می دانم در اصلاب آنها فرزندان مومن و متقی آرمیده اند و حتی در این زمینه بر پدران و مادران کافر نیز ترحم خواهم نمود تا آن فرزندان بدنیا آیند و چنانچه هیچیک از این دو حالت به منصه ظهور نرسد آنگاه عذابی به مراتب دردناک تر از آنچه تو بر بندگانم خواسته ای را بر آنها نازل خواهم نمود . بنابراین تو ای ابراهیم من و بندگانم را به خویش واگذار چرا که من پروردگار جباری هستم با حکمت خویش به تدبیر امور انسانها می پردازم و قضا و قدر خویش را در مورد آنها جاری می گردانم . آنگاه ابراهیم مرداری را در کنار ساحل دریا مشاهده کرد . که قسمتی از آن داخل آب و قسمتی دیگر در خشکی قرار گرفته بود . حیوانات دریایی گاه قسمتی را که داخل آب قرار داشت طعمه خویش می ساختند و چیزی نمی گذشت که آن قسمت جزء لاینفک حیوانات مختلف شده و آن حیوانات بعد از چندی خود طعمه حیوانات دیگر می شوند . همچنین قسمتی که در خشکی قرار داشت وضعیتی مشابه با قسمت داخل آب داشت . ابراهیم (ع) با تعجب به خداوند عرضه داشت ( أرنی کیف تحیی الموتی ) چگونه است که همواره حیوانات بطور تسلسل مردار خویش را طعمه یکدیگر می گردانند و خداوند در پاسخ ابراهیم فرمود : ( قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطئن قلبی ) یعنی برای اطمینان دل و یقین حسی بتوانم جزئیات این فعل و انفعال را مشاهده نمایم و خداوند به او امر فرمود تا چهار پرنده را قطعه قطعه گرداند ( قال خذ اربعة من الطیر ) و آنها را با یکدیگر ممزوج نماید همچنانکه مردار مذکور در میان گوشت و خون حیوانات درنده مخلوط و ممزوج گردیده است ( ثم ادعهن یأتینک سعیاً )

 

ظاهر روایت اشعار دارد که ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را با چشم سر مشاهده نمود اما پاره ای از روایات این رؤیت را امری قلبی و روحانی می دانند .

 

محمدبن عبدالله بن طیفور در کتاب علل الشرایع پیرامون آیه ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) می گوید : خداوند به ابراهیم (ع) امر فرمود تا به ملاقات یکی از بندگانش برود . هنگامیکه ابراهیم نزد آن شخص آمد از او شنید که می گفت : شنیده ام که خداوند بنده ای بنام ابراهیم را خلیل خویش قرار داده است . ابراهیم از او پرسید : نشانه آن بنده چیست ؟ آن عبد صالح در پاسخ گفت : نشانه اش زنده کردن مردگان است . ابراهیم (ع) که خود را بر این وصف دید از خداوند درخواست کرد تا مردگان را حیات مجدد بخشد و خداوند بدو وحی فرستاد : ( اولم تؤمن ؟ قال : بلی و لکن لیطمئن قلبی ) یعنی من اطمینان حاصل نمایم همان خلیلی هستم که تو برگزیده ای . و شاید منظور او معجزه ای بوده است که بسان پیامبران دیگر بدان مسلح گردد . همچنین خداوند به ابراهیم فرمان داد تا برای زنده کردن مردگان ابتدا آنها را بمیراند و به همین خاطر بود که به دستور خداوند او چهاگونه پرنده یعنی طاووس و کرکس و خروس و مرغابی را ذبح نمود . منظور از طاووس همان زیور و آرایش دنیوی است و منظور از کرکس آرزوهای طولانی می باشد و مقصود از خروس شهوت و مرغابی حرص و طمع است . یعنی ای ابراهیم اگر قلبی زنده و بیدار و سکینه و وقار باطنی را خواستاری از این اوصاف چهارگانه برحذر باش و سوال ابراهیم (ع) که فرمود : ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) و نیز سوال پروردگار از او که فرمود : ( اولم تؤمن ) هر دو اشاره و فرمانی الهی بود چرا که خداوند از درون پاک ابراهیم اطلاع داشت و می خواست بدین وسیله از او رفع تهمت نماید و او را از شک و تردید منزه گرداند .

 

حصین بن حکم پیرامون شک و تردید خویش در مورد این گفته حضرت ابراهیم که فرمود :  ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) از عبد صالح خداوند سوال می نماید او در پاسخ حصین چنین می نویسد : ابراهیم فردی مومن و متقی بود و دوست می داشت که بدینوسیله بر ایمانش افزوده گردد ، اما در تو که دچار شک و تردید هستی خبری یافت نمی شود .

 

امام صادق (ع) در تفسیر آیه ( فخذ من اطیر ) می فرمایند : ابراهیم (ع) چهار نوع از پرندگان یعنی هدهد و صرد ( ورکاک یا شیرگنجشک ) و طاووس و زاغ را ذبح نمود و گوشت و استخوان آنها را در داخل هاونی کوبیده و آنها را به ده قسمت تقسیم نمود و هر کدام از آنها را بر فراز کوهی قرار داد و در کنار آنها مقداری آب و دانه نهاد . آنگاه منقار آن پرندگان را در میان انگشتان خویش قرار داد و از آنها خواست تا باذن خداوند بار دیگر زنده گشته و بسوی او بازگردند . چیزی نگذشت که قسمتهای مختلف بدن آن پرندگان به یکدیگر ملحق گشته و از آب و دانه ای که ابراهیم برای آنها نهاده بود تناول کردند و خطاب به ابراهیم (ع) گفتند : خداوند ترا زنده بدارد که بار دیگر ما را حیات بخشیدی ابراهیم گفت این خداوند توانا ست که زنده می گرداند و می میراند . اما آیه مذکور تفسیری باطنی و معنوی نیز دارد به این معنا که چهار نفر را که حامل علم الهی تو هستند و ظرفیت پذیرش معارف ربانی را دارند به چها گوشه جهان گسیل دار تا حجت و نماینده تو بر انسانها باشند . و آنگاه که به وجود آنها نیاز پیدا کردی به وسیله اسم اعظم آنها را فراخوان ، چیزی نخواهد گذشت که نزد تو حاظر خواهند گشت .

 

مرحوم صدوق علیه الرحمة در این مورد می فرمایند : آنچه در نزد من معتبر است این است که ابراهیم (ع) هر دو جنبه ظاهری و معنوی قضیه را مد نظر داشت . در پاره ای از روایات آن 4 نوع پرنده طاووس و کرکس و خروس و مرغابی ذکر گشته است و شاید اختلاف نوع پرندگان بخاطر دفعات مکرری باشد که ابراهیم (ع) به اجرای این دستور پرداخته است .

 

ابن جهم روایت می کند که مامون از حضرت رضا (ع) پیرامون آیه ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) سوال نمود آنحضرت در پاسخ فرمودند خداوند به ابراهیم (ع) وحی فرستاد که : ( انی متخذ من عبادی خلیلاً ان سألنی احیاء الموتی اجبته ) یعنی اگر خلیل من درخواست زنده نمودن مردگان را بنماید اجابتش خواهم نمود . ابراهیم (ع) پیش خود گفت : حتماً آن خلیل من هستم و از خداوند اینگونه سوال نمود ( رب أرنی کیف تحیی الموتی ؟ قال اولم تؤمن . قال بلی و لکن لیطمئن قلبی ) یعنی اطمینان پیدا نمایم که من همان خلیل تو هستم و نه کسی دیگر و خداوند بدو امر فرمود که : (فخذ أربعة من الطیر... ) مفسرین در تأویل این آیه به بیان وجوهی چند پرداختند : 1- همان وجه مذکور در حدیث سابق . 2- ابراهیم خود به قدرت فائقه الهی در این زمینه بخوبی آگاه بود لکن می خواست تا از راه دلیل و برهان به رفع وساوس و گمانها بپردازد .3- اصولاً دلیل پرستش ابراهیم منازعه و جدال لفظی بود که میان او و نمرود پیرامون زنده کردن مردگان بوجود آمده بود . چرا که نمرود ادعا می کرد او با آزاد کردن زندانیان دربند در حقیقت آنها رازنده کرده است و با کشتن انسانها آنها را میرانده است اما ابراهیم این نحوه عمل نمرود را احیاء مردگان نپنداشت و گفت ( رب ارنی کیف تحیی الموتی ) و بدینوسیله خواست بطلان نظریه نمرود را به عینه بدو تفهیم نماید . چا که در غیر اینصورت به دست نمرود به قتل می رسید و بیان جمله ( لیطمئن قلبی ) نیز بدان جهت بود که از کشته شدن نجات یابد .

 

مفضل از امام صادق (ع) پیرامون آیه ( و اذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات ) سوال کرد . حضرت در پاسخ فرمودند : آنها کلماتی بود که باعث پذیرش توبه آدم گشت و آن کلمات اینگونه بود : ( یا رب اسألک بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین الا تبت علی ) مفضل در ادامه از حضرت پیرامون آیه ( فأتمهن ) سوال نمود و حضرت در پاسخ چنین فرمودند : یعنی ابراهیم آن کلمات را با ذکر نام مبارک ائمه هدی و خصوصاً قائم آل محمد (عج ) تکمیل نمود . سپس پیرامون آیه ( وجعلها کلمة ً باقیة فی عقبه ) سوال نمود اما در پاسخ فرمودند : یعنی خداوند امامت را در نسل ابراهیم و از پس امام حسین (ع) تا روز واپسین در میان ذریه او قرار داد .

 

پیامبر (ص) درروایتی فرمودند : خداوند بیست صحیفه را بر ابراهیم (ع) فرو فرستاد که سراسر پوشیده از امثال وحکم است . در قسمتی از صحیفه ابراهیم (ع) آمده است : ای پادشاه خودپسند من ترا برای آن خلق نکردم تا سرزمینهای متعدد را بر قلمرو حکومت خویش بیافزایی بلکه ترا آفریدم تا به ندای مظلومان گوش فرادهی اگر چه بر کفر باشند و شخص عاقل می بایست اوقات زندگانی خویش را به سه قسمت تقسیم نماید ، قسمتی از آن را به مناجات وخلوت با خالق خویش اختصاص دهد ، ثلث دیگری از وقت خویش را به محاسبه نفس پردازد و ساعتی دیگر را به تفکر درباره آفرینش مشغول باشد ، در کنار این ساعات زمانی را هم به بهره برداری از لذات مشروع دنیوی اختصاص دهد و عاقل کسی است که فرصتهای خویش را در امرار معاش و یا توشه برداری برای آخرت و یا بهره برداری از لذات حلال متمرکز سازد .

 

و اما صحیفه حضرت موسی سراسر پند و اندرز بود قسمتی از آن صحیفه اینگونه است : در شگفتم از کسی که یقین به مرگ دارد اما به فرح و خوشحالی مشغول است و از کسی که به آتش دوزخ یقین دارد اما روز را به خنده می گذراند و کسی که دگرگونی و بی ثباتی دنیا را نظاره گر است اما باز بدان اطمینان می ورزد و کسیکه به قدر الهی ایمان آورده اما در طلب روزی خود را به سختی می افکند و نیز کسیکه به حساب روز قیامت مطمئن است اما کار نیکی انجام نمی دهد .

 

امام باقر (ع) در بیان آیه ( و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض ) فرمودند : خداوند به ابراهیم (ع) چشمانی تیز و بینا عنایت فرمود بطوریکه او آنچه را در عرش و ماورای آن بود و نیز هر آنچه را که بر عرصه زمین و درون آن قرار داشت بخوبی مشاهده می کرد ، پیامبر (ص) نیز اینگونه بر عرش و زمین تسلط داشت .

 

امیر المومنین (ع) می فرمایند : خداوند برای قبض روح ابراهیم ملک الموت را به نزد وی فرستاد . ابراهیم (ع) از او سوال کرد که آیا در این مورد مخیر خواهد بود تا بتواند مدت بیشتری را به عبادت و به فرمانبرداری خداوند قیام نماید و یا اینکه قهراً و بطور جزم می بایست مرگ را بپذیرد . ملک الموت گفت : تو مجبور به پذیرش هستیی . ابراهیم (ع) خطاب به ملک الموت گفت : آیا تو دیده ای خلیلی مرگ خلیل خود را آرزومند باشد . ملک الموت نزد پروردگار آمده و از ذات باری تعالی کسب تکلیف نمود . خداوند نیز به عزرائیل خطاب فرستاد که به بنده ما بگو آیا دیده ای که خلیلی از ملاقات با خلیل خود بیزاری جوید ؟

 

در کتاب علل الشرایع به نقل از امام صادق (ع) آمده است : ابراهین (ع) هنگامیکه از مناسک حج فراغت حاصل نمود بسوی شام بازگشت و در آنجا دیده فرو بست او ابتدا از پذیرش مرگ ابراز نفرت نمود تا آنکه خداوند به او فرصتی دیگر را برای ادامه حیات عنایت کرد . اما ابراهیم وقتی دیده اش به پیرمردی افتاد که به علت ضعف و ناتوانی جسمی غذایی را که می خورد از دهان بیرون می ریزد از خداوند طالب مرگ شد . روزی او در خانه اش با جوانی بسیار زیبا مواجه شد و زمانی که فهمید ملک الموت است چنین گفت : چگونه است که تو بدین آراستگی هستی و مردم زیارت تو را کریه می شمارند . ملک الموت در پاسخ گفت : هنگامیکه خداوند برای بنده اش خواستار خیر و نیکی باشد مرا در این شکل و هیئت بسوی او گسیل می دارد . اما زمانیکه برای بنده اش شر و سختی را بخواهد در آنصورت من در غالب دیگری به ملاقات او خواهم رفت . ابراهیم (ع) در شهر شام قبض روح شد و اسماعیل (ع) نیز بعد از او در سن یکصد و سی سالگی دنیا را وداع گفته و در حجر اسماعیل در کنار مادرش مدفون گشت .

 

همچنین امام صادق (ع) می فرمایند : روزی ساره به ابراهیم گفت : تو خلیل پروردگاری و دعایت به هدف استجابت می رسد . اینک که به سن پیری پای نهاده ای بهتر است از خداوند بخواهی تا به ما فرزندی را عنایت فرماید . خداوند نیز به ابراهیم بشارت داد که بزودی او را صاحب فرزندی خواهد کرد . ساره بعد از سه سال پسری را بدنیا آورد و از ابراهیم خواست تا از خداوند بخواهد که عمرش را آنقدر طولانی گرداند تا خود مرگ خویش را خواستار گردد . دعای ابراهیم مستجاب گشت و به شکرانه آن طعامی  آماده شد و تعدادی از مستمندان بر سر سفره خلیل خدا گرد هم آمدند . در میان آنها پیرمردی با چشمانی کم سو نیز دیده می شد او به هنگام تناول غذا دچار لرزش دست می شد و گاه لقمه طعام را به پیشانی و گاه در چشم خود فرو می برد . ابراهیم که وضعیت اسفبار و ضعف مفرط آن پیرمرد را مشاهده کرد در دعایی به خداوند چنین عرضه داشت : ( اللهم توفنی فی الاجل الذی کتبت لی فلا حاجة لی فی الزیادة فی العمر بعد الذی رأیت ) یعنی بارخدایا بعد از حادثه ای که شاهد آن بودم هرگز خواستار طولانی شدن زندگانیم نیستم و به قضا و قدر تو تن در می دهم .

 

د : فرزندان و همسران ابراهیم علیه السلام

 

ساختن خانه کعبه                        

 

ه : داستان ذبح اسماعیل (ع)

 

( و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهراً بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود ) طبرسی از امام باقر (ع) روایت می کند که آنحضرت فرمودند : سه قطعه سنگ از بهشت به زمین فرود آمد یکی سنگ مقام ابراهیم  دوم حجرالاسود و سوم سنگ قوم بنی اسرائیل . حجرالاسود در ابتدا بسیار سپید و درخشنده بود ولی بعد ها بر اثر گناهان فرزندان آدم تغییر رنگ داد در داستان حضرت آدم (ع) ذکر شد که حجرالاسود توسط او به زمین منتقل گشت و بعضی از بزرگان دیده اند در زمانی که سیل آن سنگ را از جای خود برکند پشت آن همچنان سفید و درخشنده بود .

 

در بسیاری از روایات امامیه آمده است بعد از آنکه ابراهیم فرزندش اسماعیل و هاجر را در مکه نهاده بسوی شام بازگشت بعد ها اسماعیل با دختری از قوم جرهم ازدواج نمود . روزی ابراهیم تصمیم گرفت به ملاقات همسر و فرزندش به مکه بازگردد اما زمانی به آنجا رسید که هاجر روی در نقاب خاک کشیده بود . او به خانه اسماعیل آمد و از همسر اسماعیل سراغ فرزندش را گرفت . همسر اسماعیل گفت که شوهرش برای شکار به بیرون از منطقه حرم رفته است ابراهیم به وی گفت : هنگامی که همسرت بازگشت سلام مرا به او برسان و به او بگو که حتماً سر درب خانه اش را تغییر دهد ! هنگامیکه اسماعیل از شکار بازگشت بوی آشنائی به مشامش رسید از همسرش پرسید آیا کسی در خانه ما بوده است و همسرش از وجود مردی با خصوصیات منحصر بفرد پرده برداشت . اسماعیل که از رمز تغییر سر درب خانه اش آگاه بود بزودی همسرش (حیفا ) دختر مضاض جرهمی را طلاق گفته و با زنی دیگر ازدواج نمود . در سفری دیگر ابراهیم برای سرکشی به فرزندش اسماعیل به مکه وارد گشت و چون او به شکار رفته بود به منزل عروسش سرکشی نموده  و از او طلب طعامی نمود آن زن نیز با گوشت و شیر از ابراهیم پذیرائی نمود . اما او هرگز از مرکب خویش پائین نیامد چرا که ساره چنین خواسته بود ابراهیم سپس به نزد مقام آمده و پای خویش را بر روی آن نهاد که اثر آن قدم هنوز بر مقام ابراهیم نمایان است . همسر اسماعیل به هنگام وداع به گرمی او را بدرقه کرد و خلیل خدا از او خواست تا به فرزندش سلام و درود فرستد و به او بگوید که سردرب منزلش بسی مقاوم و استوار است ! هنگامیکه اسماعیل از شکار به منزل بازگشت بوی پدر را حس کرد ، همسرش از وجود شخصی نیکوسیرت و خوش رایحه سخن گفت و جای پای آن حضرت را بر مقام به همسرش نشان داد . اسماعیل (ع) از نشانه های موجود پی برد که پدرش ابراهیم (ع) در منزل آنها بوده است .

 

پیامبر (ص) فرمودند : رکن و مقام دو یاقوت بهشتی اند و اگر نور آنها گرفته نمی شد به هر آنچه که میان مغرب و مشرق بود نورافشانی می کرد . در تفسیر عیاشی ار اما صادق (ع) آمده است : حجرالاسود به مانند مرواریدی سفید از بهشت برای آدم (ع) فرستاده شد اما بعداً آن سنگ به آسمان برگردانده شد و دقیقاً در مقابل حجر الاسود فعلی تعبیه گردید و هر روز هزاران فرشته بدان وارد گشته و هرگز برنمی گردند. سپس خداوند به ابراهیم و اسماعیل امر فرمود تا خانه کعبه را بر ستونهای بهشتی بنا نمایند و ابن عباس گوید : اولین کسانی که از اصلاب مومنین دعوت ابراهیم را برای مناسک حج لبیک گفتند اهل یمن بودند .

 

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) پیرامون آیه ( طهراً بیتی ) آمده است : منظور آنست که مشرکین را از نزدیک شدن به بیت الله الحرام برحذر دار ، چرا که در ابتدای ساخت بیت الله بر اثر ازدحام مشرکین کعبه به درگاه خداوند شکوه کرد باری تعالی به کعبه وحی فرستاد تا مسرور باشد چرا که در آخر الزمان گروهی پدید خواهند آمد که بوسیله درخت ( اراک ) یا ( مسواک ) به نظافت دهان و دندان خویش می پردازند .

 

کعبه ابتدا بدون سقف بود و اسماعیل (ع) اولین کسی بود که به کمک برگ درختان خرما برای خانه خدا سقفی را بنا نمود . اسماعیل (ع) بارها از کمی آب مکه با ابراهیم سخن می گفت تا آنکه به امر خداوند ابراهیم به حفر چاه زمزم مشغول شد . چیزی نگذشت که از چهار گوشه آن چاه آب به بیرون تراوش پیدا کرد . کمی بعد اسماعیل با دختری از قوم حمیر ازدواج نمود . ثمره این ازدواج پسری بود که خداوند به آنها عنایت فرمود ، بعد ها اسماعیل چهار بار دیگر ازدواج نمود و از هر زنی صاحب 4 فرزند پسر گردید ، روزها به سرعت سپری می شد تا اینکه چنگال مرگ گلوی ابراهیم را نیز فشرد . اسماعیل از مرگ پدر بی اطلاع بود تا آنگه که در موسم حج جبرئیل او را از وفات پدرش آگاه ساخت . اسماعیل فرزند کوچکی داشت که وی را بسیار دوست می داشت او به هنگام مرگ مطابق روش هر امام و پیامبری به فرزند خویش وصیت نمود و از او خواست که این سنت را همواره زنده نگاهدارد .

 

در تفسیر قومی از اما صادق (ع) آمده است : ابراهیم (ع) در سرزمین شام سکونت داشت هنگامیکه خداوند اسماعیل را از هاجر بدو ارزانی فرمود این مسأله باعث حزن و اندوه ساره گردید . نازائی ساره و توجه ابراهیم به هاجر سبب بروز کج خلقی و طعنه بر خلیل خدا گردید . ابراهیم (ع) از این حالت ساره به خداوند شکوه نمود و پروردگار به او وحی فرستاد که مثل زنان به دنده های کجی می ماند که اگر رهایش سازی از آن بهره خواهی جست و چنانچه بخواهی راستشان کنی بیدرنگ خرد خواهند شد . سپس دستور داد تا اسماعیل و مادرش را به مکه منتقل سازد .

 

جبرئیل با براق ابراهیم و همسر و فرزندش را از میان سرزمینهای سبز و حاصلخیز عبور داده تا به مکه رسیدند . هاجر بیرون منطقه حرم در زیر سایه درختی چادری گسترد اما ابراهیم که به ساره تعهد سپرده بود در اولین فرصت بسوی او بازگردد تصمیم گرفت که هاجر و اسماعیل را ترک گوید . هاجر که خود را تنها می دید خطاب به ابراهیم گفت : چگونه ما را در محلی که آب و زراعتی یافت نمی شود بدون انیس و همراه وا می نهی . ابراهیم گفت : همان خدائی که فرمان داده شما را به این سرزمین منتقل سازم بزودی کفایتتان خواهد کرد . آنگاه از آنها جدا گشته و موقع وداع در حق آنها اینگونه دعا فرمود : ( ربنا انی اسکنت من ذریتی بوادٍ غیر ذی ذرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاة فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشرکون ) به هنگام ظهر تشنگی بر اسماعیل غالب گشت و هاجر در طلب آب میان صفا و مروه به تکاپو مشغول شد با صدای بلند فریاد زد . آیا در این بیابان کسی هست که مرا یاری نماید . او از محل استقرار اسماعیل دور گشته بود و اینک بر فراز کوه صفا بود که ناگهان از دور منظره آبی را مشاهده کرد ولی وقتی بعد از مقداری هروله به محل مورد نظر رسید متوجه شد که آنجا سرابی بیش نبوده . هاجر هفت مرتبه اینگونه از دسترسی به آب مأیوس گشت اما این بار چشمه رحمت الهی از زیر پای اسماعیل در مروه شروع به جوشش کرد و چون آب آن چشمه به اطراف سرازیر می شد با جمع کردن هر وسیله ای پیرامون آن از هدر رفتن جلوگیری بعمل آورد و به همین خاطر است که به آن جاه زمزم گویند ، در آن ایام قوم جرهم در منطقه عرفات زندگی می کردند آنها از حرکت غیر عادی پرندگان و سایر حیوانات مکه دچار شگفتی شدند و بطرف آن محل حرکت کردند در آنجا با هاجر و اسماعیل که در زیر در ختی آرمیده بودند و در کنارشان آبی زلال جاری گشته بود مواجه گشتند ، با اجازه هاجر آنها در آنجا رحل اقامت افکندند و ابراهیم که از کثرت جمعیت پیرامون همسر و فرزندش خوشحال بود خدای را بر این نعمت سپاس گفت . تیره های مختلف جرهم هر یک سه گوسفند به اسماعیل بخشیدند و زندگی او و مادرش از راه پرورش گوسفندان اداره می گشت وقتی که اسماعیل به سن رشد رسید خداوند به ابراهیم وحی فرستاد تا به همراه فرزندش به کار بنای کعبه مشغول شوند ابراهیم از خداوند پرسید در کدامین محل کعبه را بنا سازد ، خداوند بدو وحی فرستاد تا کعبه را در همان محلی بنا نماید که خیمه ای بهشتی برای آدم از بهشت فرو آمد و سراسر منطقه حرم را روشن ساخت . آن خیمه تا حادثه طوفان نوح همچنان پا برجا بود تا آنکه دنیا را آب فراگرفت و خداوند آن خیمه را بالا برد تا از غرق شدن در اما ن باشد و به همین خاطر است که به کعبه ( بیت العتیق ) گویند پرا که از غرق شدن نجات یافت .

 

همچنین خداوند ستونهای خانه کعبه را توسط جبرئیل به زمین فرستاد حجرالاسود در ابتدا در نهایت سپیدی بود تا آنگاه که مشرکان آنرا استعلام نموده و باعث سیاهی آن شدند ، ابراهیم (ع) به کار بنای کعبه مشغول گشت و اسماعیل نیز سنگهای آنرا از منطقه ذی طوی به مکه حمل می نمود . آندو ارتفاع بیت را نه ذراع بالا بردند و به اشاره جبرئیل حجر را در موضعی که هم اکنون منصوب است تعبیه نمودند و برای کعبه دو درب شرقی و غربی گشودند . که درب بطرف غرب مستجار نامیده می شود . آنگاه سقف کعبه را با شاخه درختان و برگ اذخر پوشانیدند و بر درب بیت پرده ای آویختند . بعد از فراغت از ساختمان کعبه ابراهیم و اسماعیل مناسک حج را بجای آوردند و جبرئیل روز ترویه بر آندو نازل گشت و از ابراهیم خواست تا به آبیاری و سقایت حرم و ساکنان آن پردازد چرا که در منطقه منی و عرفات آبی وجود نداشت . ابراهیم (ع) بعد از ساخت کعبه فرمود : ( رب اجعل هذا بلداً آمنا و ارزق أهله من الثمرات من آمن منهم بالله و الیوم الآخر ) حضرت صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمودند : منظور همان ثمرات قلبی است که باعث می شود مردم به عشق کعبه از خداوند بخواهند تا بار دیگر توفیق زیارت خانه اش را نصیب آنان گرداند .

 

محمدبن عرفه به اما صادق (ع) می گوید :بعضی عقیده دارند که ابراهیم (ع) بوسیله تبر ختنه نمود . حضرت در پاسخ فرمودند : منزه است خداوند بزرگ ، این تهمتی است که بر پیامبر خدا بسته اند ، چرا که انبیاء در روز هفتم ولادت پوسته ختنه گاهشان به همراه ناف آنها از بدن جدا می شود . هنگامیکه اسماعیل بدنیا آمد در روز هفتم ولادت اینگونه گشت ، اما ساره بخاطر این اتفاق هاجر را مورد نکوهش قرار داد ، مادر اسماعیل رنجیده خاطر گشت و به همراه فرزندش به گریه و زاری پرداخت تا آنکه به دعای حضرت ابراهیم (ع) تسکین خاطر یافت . سالها گذشت تا آنکه ساره صاحب فرزندی شد بنام اسحاق ، اما بر خلاف معمول در روز هفتم ولادت بمانند سنت انبیاء سلف ختنه نگشت . ساره علت آنرا از ابراهیم جویا شد و آن حضرت در راز و نیاز با خداوند از او در این مورد استعانت طلبید و پروردگار بدو وحی فرستاد که علت این حادثه را باید در تمسخر و نکوهشی دانست که سالها قبل ساره در مورد هاجر و فرزندش اسماعیل اعمال کرد و بعد از این هیچکدام از فرزندان انبیاء بصورت تکوینی ختنه نخواهند شد . آنگاه ابراهیم بدست خویش اسحاق را ختنه نمود و این سنت از آنزمان در میان مسلمانان باقی ماند .

 

امیر المومنین (ع) می فرمایند : هر یک از جمرات سه گانه با هفت سنگریزه مورد هدف واقه گشت چرا که ابلیس هنگامی که جبرئیل مشاعر مقدسه را به ابراهیم (ع) نشان می داد ، در برابر او ظاهر شد و آنحضرت هفت مرتبه وی را هدف سنگهای خویش قرار داد و هر بار ابلیس در نزدیکی جمرات به داخل زمین فرو می رفت و ابراهیم نیز هرگاه او را مشاهده می کرد هفت سنگریزه بطرف او پرتاب می کرد و این کار 3 بار تکرار شد .

 

امام باقر (ع) می فرمایند : ابراهیم بر فراز مقام و در برابر کوه ابو قبیس ایستاده و مردم را به حج فراخواند دعوت او را تمام کسانی که در رحم مادران و صلب پدرانشان بودند تا روز بازپسین لبیک گفتند . و اما صادق می فرمایند : ندای ابراهیم را کسانی که در اصلاب پدرانشان بودند لبیک گفتند بعضی ده بار ندای ابراهیم را لبیک گفتند و ده بار به حج مشرف خواهند شد بعضی کمتر و یا بیشتر و به همان تعداد توفیق زیارت را خواهند داشت و گروهی نیز به دعوت ابراهیم پاسخ نگفتند و اینها کسا نی هستند که توفیق حج از آنها سلب شده است .

 

امام باقر (ع) فرمودند : خداوند بر ابراهیم وحی فرستاد که :( و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً ) آنحضرت نیز مردم را به حج فراخواند چیزی نگذشت که از دورترین مکانها مردم او را لبیک گفتند و همچنین فرمودند : اسبان را در میان عربها به نام عراب می خوانند چرا که اولین راکب آن اسماعیل (ع) بود ( بعد از فراغت از شالوده ریزی کعبه خداوند انس والفتی میان اسبان نسبت به ابراهیم و فرزندش به وجود آورد و نجابت و علاقه به ارباب از همان زمان بوجود آمد ) و نیز آنحضرت فرمودند : تا آنزمان دختران انبیاء به عادت ماهانه مبتلا نمی گشتند چرا که آنرا نوعی عقوبت می پنداشتند و اولین کسی که دچار عادت شد ساره بود .

 

امام باقر (ع) می فرمایند : سعی میان مروه و صفا از آنجا تشریع گشت که ابلیس در آن محل خود را به ابراهیم عرضه داشت و آنحضرت به دستور جبرئیل به تعقیب ابلیس پرداخت  از آنزمان هروله در مسعی سنت جاریه گشت .

 

حضرت رضا (ع) می فرمایند : منی را از آن جهت بدین نام می شناسند چرا که ابراهیم (ع) در آن محل از خداوند خواست تا بجای فرزندش اسماعیل قوچی را ذبح نماید و اینگونه بود که آرزوی او برآورده گشت .

 

اما صادق (ع) می فرمایند : روز عرفه به هنگام غروب جبرئیل به ابراهیم (ع) فرمود : ای خلیل خدا در این سرزمین مقدس به گناهانت اعتراف نما و مناسک حج خویش را بیاموز و عرفات را به همین خاطر به این نام می شناسند چرا که جبرئیل به ابراهیم (ع) فرمود : ( اعرف و اعترف ) یعنی مناسک را بیاموز و به گناهانت اعتراف کن هنگام غروب جبرئیل به همراه ابراهیم به طرف مشعرالحرام افاضه و کوچ نمودند .

 

 

 

ه : داستان ذبح اسماعیل (ع)

 

( و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین ، رب هب لی من الصالحین ، فبشرناه بغلام حلیم ، فلما بلغ معه السعی قال : یا بنی إنی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین . فلما اسلما و تله للجبین . و نادیناه أن یا ابراهیم و قد صدقت الرؤیا انا کذالک نجری المحسنین . ان هذا لهو البلاء المبین . و فدیناه بذبح عظیم . و ترکنا علیه فی الآخرین . سلام علی ابراهیم . کذالک نجزی المحسنین . انه من عبادنا المومنین . و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین . بارکنا علیه  و علی اسحاق و من ذریتهما محسنٌ و ظالم لنفسه مبین )

 

(فلما بلغ معه السعی ) یعنی اسماعیل آنقدر رشد نمود که بتواند در امود خویش دخل و تصرف نماید و پدرش را یاری دهد . او در آنروز 13 سال بیشتر نداشت . بعضی در تفسیر سعی فرموده اند که آن عبارت و تلاش در جهت رضای خداوند است ( فلما اسلما )( و تله للجبین ) مفسرین در بیان و توضیح این آیه فرموده اند : ابراهیم در موقع ذبح صورت فرزندش را بر روی خاک نهاد تا چشمانش بر او نیفتد و دچار رقت قلب نگردد . در روایات آمده است که اسماعیل خطاب به پدرش گفت : در موقع ذبح دیده در دیده من میافکن شاید مورد رحمت الهی واقع شوم .( لهو البلاء المبین ) یعنی داستان ذبح اسماعیل امتهانی بس بزرگ و منت و نعمتی آشکار است . (بذبح عظیم ) یعنی بجای اسماعیل قوچی بزرگ را قربانی خواهیم کرد . ابن عباس گوید : این قوچ همان حیوانی است که هابیل به هنگام تقرب به ذات اقدس الهی به پیشگاه خداوند هدیه نمود و آنرا عظیم شمرده اند از آنجهت که چهل پاییز را در بهشت به چرا مشغول بود . (و بشرناه باسحاق ) آن گروه از مفسرین که عقیده دارند ذبیح اسحاق است پیرامون این آیه به نبوت اسحاق و صبر او استشهاد می نمایند . (بارکنا علیه  و علی اسحاق ) یعنی از ذریه آنها فرزندانی شایسته به همراه خیر و برکت بسیار را تا روز واپسین قرار دادیم (و من ذریتهما ) یعنی از فرزندان ابراهیم و اسحاق ( محسن ) یعنی کسانی که به ریسمان طاعت و ایمان چنگ می زنند . (و ظالم لنفسه ) یعنی گروهی که به کفر و آلودگی پناه می جویند . در کتاب عیون اخبار الرضا از حضرت ثامن الائمه پیرامون این گفته پیامبر (ص) که فرمودند : ( انا ابن الذبیحین ) سوال شد آنحضرت در پاسخ فرمودند : منظور از دو قربانی همان اسماعیل و عبدالله بن عبدالمطلب می باشند و اسماعیل همان پسرکی است که خداوند درباره اش فرمودند : ( انی اری فی المنام أنی اذبحک ) اما زمانی که موعد ذبح او رسید خداوند قوچی را که به سیاهی می گرایید و مدت چهل سال در میان کشتزارهای سرسبز بهشتی چریده بود بجای او قربانی نمود و از آنروز هر حیوانی که در منی قربانی شود فدیه ای خواهد بود برای اسماعیل (ع) . سپس آنحضرت به بیان داستان عبدالله بن عبدالمطلب پرداخت . یعنی ابراهیم واسماعیل بر فرمان الهی گردن نهادند

 

صدوق علیه السلام می فرماید : روایات پیرامون قربانی شدن فرزند ابراهین (ع) متناقص است بعضی ذبیح را اسماعیل نام برده اند ، گروهی عقیده دارند که قربانی اسحاق است و متن و سند پاره ای از روایات به گونه ای ست که نمی توان کاملاً آنها را رد نمود . اما ذبیح بودن اسماعیل (ع) با توجه به قرائم موجود صحیح تر است چرا که اسحاق بعد از تولدش آرزو نمود تا همان قربانی باشد که خداوند از پدرش خواستار گردیده است و او نیز به مانند برادرش اسماعیل بر فرمان الهی صابر بود و به همین خاطر در میزان ثواب به همان درجه ای رسید که برادرش اسماعیل بدان دست یافت و به همین خاطر خداوند او را در میان فرشتگان به ذبیح و قربانی معروف ساخت .

 

در همین باره امام صادق (ع) در توضیح حدیث پیامبر که فرمودند ( انا ابن الذبیحین ) اشاره می فرمایند که خداوند در قرآن عمو را همان پدر قلمداد می کند آنچه که آمده است ( ام کنتم شهداء إذحضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهک  و إله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ) و با اینکه اسماعیل عموی یعقوب بود اما در این آیه از او با نام پدر یاد گشته است . و پیامبر (ص) خود فرمودند که ( العَمُ والد ) پس در این صورت می توان حدیث آنحضرت را که فرمودند ( انا ابن الذبیحین ) در یک مورد قربانی حقیقی فرض کرد و در مورد دیگر آنرا مجازی دانست . چرا که گاه ثواب عملی بر نیات خالصانه نیز مترتب خواهد گشت .

 

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت گشته است : هنگامی که ابراهیم و فرزندش تصمیم گرفتند دستور خداوند را به اجرا گذارند اسماعیل رو به پدر کرده و گفت : پدر جان چهره مرا با دستمالی بپوشان و دست و پایم را محکم نما ، ابراهیم سر خویش را به طرف آسمان گرفت و او را به پهلو خوابانده و کارد را بر گلویش نهاد . اما در لحظه ای که می خواست کارد را بر گلوی اسماعیل کشد ناگاه جبرئیل طرف تیز چاقو را برگردانده و بجای اسماعیل اسماعیل قوچی بهشتی را زیر دست ابراهیم قرار داد . ناگهان صدایی از طرف مسجد خیف به گوش ابراهیم طنین انداز شد که ای ابراهیم رؤیای صادقانه تو اینک تحقق یافت ( ان یا ابراهیم قد صدقت الرؤیا )

 

مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرماید : ابراهیم که راز قربان کردن فرزندش را از همسرش پوشیده می داشت روزی در خلوت اسماعیل را از خوابی که دیده بود آگاه ساخت ، اسماعیل وقتی حالت پدر را مشاهده کرد خطاب به او گفت : پدر جان دست و پای مرا محکم ببند تا دچار ترس و لرز نشوم و مراقب باش که لکه های خون من تو را آغشته نسازد چرا که در آنصورت مادرم از جریان مطلع خواهد شد . کارد خود را تا می توانی تیز و برنده ساز تا بسرعت گلویم را بشکافد چرا که مرگ بسیار سخت است . ابراهیم (ع) وقتی رضایتمندی و فرمانبرداری فرزندش را مشاهده کرد گفت : تو بهترین یاور من در اجرای دستور الهی می باشی .

 

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) اینگونه آمده است : امپراطور روم از حسن بن علی (ع) پیرامون هفت موجودی که هرگز در رحم مادران خویش نبوده اند سوال نمود و آنحضرت در پاسخ او نوشتند : اولین آنها آدم (ع) است و بقیه عبارتند از : قوچی که برای قربانی به نزد ابراهیم فرستاده شد ، ناقه صالح ، ابلیس ، مار و کلاغ که نام تمام آنها در قرآن ذکر گردیده است .

 

همین سوال را شخصی از اهالی شام از امیر المومنین (ع) پرسید که آنحضرت در پاسخ فرمودند : آدم ، حواء ، قوچ ابراهیم ، عصا یا مار موسی ، ناقه صالح ، خفاش عیسی .

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

ما اين داستان يعني تغيير چشم انداز براي رسيدن به اهداف .

 

 

 

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

 

آسان بينديش راحت زندگي كن

 

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:

- بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت:

- بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:

- آن را می فروشی؟!

بهلول گفت:

- می فروشم.

- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار.

زبیده خاتون گفت:

- من آن را می خرم.

بهلول صد دینار را گرفت و گفت:

- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:

- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:

- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.

هارون گفت:

- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت:

- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.

هارون ناراحت شد و پرسید:

- چرا؟

بهلول گفت:

- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

مرد جواني ، از دانشكده فارغ التحصيل شد . ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي ،پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغ التحصيلي ، آن ماشين را برايش بخرد . او مي دانست كه پدر توانايي خريد آن را دارد .

 

بلأخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فراخواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تورا بيش از هر كس ديگري دردنيا دوست دارم . سپس يك جعبه به دست او داد . پسر ،كنجكاو ولي نااميد ، جعبه را گشود و در آن يك انجيل زيبا ، كه روي آن نام او طلاكوب شده بود ، يافت .
با عصبانيت فريادي بر سر پدر كشيد و گفت : با تمام مال ودارايي كه داري ، يك انجيل به من ميدهي؟
كتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترك كرد .

سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زيبايي داشت وخانواده اي فوق العاده . يك روز به اين فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خيلي پير شده وبايد سري به او بزند . از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود . اما قبل ازاينكه اقدامي بكند ، تلگرامي به دستش رسيد كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكي از اينبود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشيده است . بنابراين لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد .

 

در قلبش احساس غم و پشيماني كرد . اوراق و كاغذهاي مهم  پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت . در حاليكه اشك مي ريخت انجيل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و كليد يك ماشين را پشت جلد آن پيدا كرد . در كنار آن ، يك برچسب با نام همان نمايشگاه كه ماشين مورد  نظر او را داشت ، وجود داشت . روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .

 

   چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجاتهايمان را از دست داده ايم فقط براي اينكه به آن صورتي كه انتظار داريم رخ نداده اند ... ؟؟؟!!

ساخت بنر . لوگو و لینک باکس رایگان

از ما حمایت کنید

به این امتیاز دهید



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 271
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان asrarehasti و آدرس shorezary.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com